متن کامل نامه امیرالمومنین علی (علیه السلام) به مالک اشتر


این فرمان را امام علی (علیه السلام) براى‏«اشتر نخعى‏»به هنگامى که او را فرماندار«مصر»قرار داد نوشته است.
SHIA-NEWS.COM شیعه نیوز:

به گزارش «شیعه نیوز»، متن زیر نامه حضرت علی (علیه السلام) است به مالک اشتر نخعی:

این فرمان راامام علیه السلام براى‏«اشتر نخعى‏»به هنگامى که او را فرماندار«مصر»قرار داد نوشته است.و این زمانى بود که وضع زمامدار مصر«محمد بن ابو بکر»در هم ریخته و متزلزل شده بود،این فرمان از طولانى‏ترین و جامعترین‏فرمانهاى امام علیه السلام مى‏باشد [1]

بسم الله الرحمن الرحیم‏این دستورى است که بنده خدا على علیه السلام به‏«مالک بن حارث اشتر»...

در فرمانش باو صادر فرموده است.و این فرمان را هنگامى نوشت که‏وى را زمامدار و والى کشور مصر قرار داد تا:مالیاتهاى آن سرزمین راجمع آورى کند.با دشمنان آن کشور بجنگد. باصلاح اهل آن همت گمارد.

و به عمران و آبادى شهرها قصبات و روستاها و قریه‏هاى آن بپردازد.

(نخست)او را بتقوا و ترس از خداوند،ایثار و فداکارى در راه اطاعتش‏و متابعت از آنچه در کتاب خدا قرآن بآن امر شده است فرمان مى‏دهد:به‏متابعت اوامرى که در کتاب الله آمده، فرائض و واجبات و سنتها،همان‏دستوراتى که هیچکس جز با متابعت آنها روى سعادت نمى‏بیند و جز با انکارو ضایع ساختن آنها در شقاوت و بدبختى واقع نمى‏شود باو فرمان میدهد که(آئین)خدا را با قلب دست و زبان یارى کند چرا که خداوند متکفل یارى کسى شده‏که او را یارى نماید و عزت کسیکه او را عزیز دارد.

و نیز او فرمان مى‏دهد که خواسته‏هاى نابجاى خود را درهم بشکند.و به‏هنگام وسوسه‏هاى نفس خویشتن‏دارى را پیش گیرد زیرا که‏«نفس اماره‏»هم-واره انسان را به بدى وادار مى‏کند، مگر آنکه رحمت الهى شامل حال او شود.

اى مالک!بدان من تو را بسوى کشورى فرستادم که پیش از تو دولتهاى‏عادل و ستمگرى بر آن حکومت داشتند.و مردم بکارهاى تو همانگونه نظرمى‏کنند که تو در امور زمامداران پیش از خود،و همان را درباره تو خواهندگفت که تو درباره آنها مى‏گفتى.بدان!افراد شایسته را با آنچه خداوند برزبان بندگانش جارى مى‏سازد مى‏توان شناخت،بنا بر این باید محبوبترین‏ذخیره در پیش تو عمل صالح باشد،زمام هوا و هوس را در دست گیر.و آنچه برایت‏حلال نیست نسبت‏بخود بخل روا دار،زیرا بخل نسبت‏بخویشتن این است‏که راه انصاف را در آنچه محبوب و مکروه تو است پیش‏گیرى.قلب خویش‏را نسبت‏بملت‏خود مملو از رحمت و محبت و لطف کن،و همچون حیوان‏درنده‏اى نسبت‏بآنان مباش که خوردن آنان را نیمت‏شمارى!زیرا آنها دوگروه بیش نیستند:یا برادران دینى تواند،و یا انسانهائى همچون توگاه از آنها لغزش و خطا سر مى‏زند.ناراحتیهائى بآنان عارض میگرددبدست آنان عمدا یا بطور اشتباه کارهائى انجام مى‏شود(در این موارد)از عفوو گذشت‏خود آنمقدار بآنها عطا کن، که دوست دارى خداوند از عفوش بتوعنایت کند.زیرا تو مافوق آنها،و پیشوایت ما فوق تو و خداوند مافوق کسى است‏که ترا زمامدار قرارداده است!امور آنان را بتو واگذار کرده،و بوسیله‏آنها تو را آزمایش نموده است.هرگز خود را در مقام نبرد با خدا قرار مده!

چرا که تو تاب کیفر او را ندارى.و از عفو و رحمت او بى‏نیاز نیستى.هرگز ازعفو و بخششى که نموده‏اى پشیمان مباش.و هیچگاه از کیفرى که نموده‏اى به‏خود مبال.و نیز هرگز سبت‏بکارى که پیش مى‏آید و راه چاره دارد سرعت‏بخرج مده.مگو من مامورم(و بر اوضاع مسلطم)،امر مى‏کنم و باید اطاعت‏شود که این موجب دخول فساد در قلب،و خرابى دین،و نزدیک شدن تغییر و تحول‏در قدرت است.آنگاه که در اثر موقعیت و قدرتى که در اختیار دارى،کبر وعجب و خودپسندى در تو پدید آید،به عظمت قدرت و ملک خداوند که مافوق‏تو است،نظر افکن!که این ترا از آن سر کشى پائین مى‏آورد و آن شدت وتندى را از تو باز مى‏دارد و آنچه از دستت رفته است‏یعنى نیروى عقل و اندیشه‏ات‏که تحت تاثیر این خود پسندى واقع شده،بتو باز مى‏گردد.از همتائى درعلو و بزرگى با خداوند بر حذر باش!و از تشبه باو در جبروتش خود را بر کنار دار!

چرا که خداوند هر جبارى را ذلیل و هر فرد خود پسند و متکبرى را خوار خواهدساخت.

نسبت‏بخداوند و نسبت‏بمردم از جانب خود،و از جانب افراد خاص‏خاندانت،و از جانب رعایائى که به آنها علاقمندى،انصاف بخرج ده!که‏اگر چنین نکنى ستم نموده‏اى!و کسى که به بندگان خدا ستم کند،خداوند پیش‏از بندگانش دشمن او خواهد بود.و کسى که خداوند دشمن او باشد دلیلش راباطل مى‏سازدو با او بجنگ مى‏پردازد تا دست از ظلم بردارد یا توبه کند.(و بدان!)هیچ جیزى در تغییر نعمتهاى خدا و تعجیل انتقام و کیفرش،از اصرار بر ستم سریعترو زودرس‏تر نیست.چرا که خداوند دعا و خواسته مظلومان را مى‏شنود و درکمین ستمگران است.

باید محبوبترین کارها نزد تو امورى باشند،که و حق با عدالت موافقتر وبا رضایت توده مردم هماهنگ‏تر است.چرا که خشم توده مردم،خشنودى‏خواص را بى‏اثر مى‏سازد،اما ناخشنودى خاصان با رضایت عموم،جبران پذیراست.(این را نیز بدان که)احدى از رعایا از نظر هزینه زندگى در حالت صلح‏و آسایش،بر والى سنگین‏تر و بهنگام بروز مشکلات در اعانت و همکارى‏کمتر،و در اجراى انصاف ناراحت‏تر،و بهنگام در خواست و سؤال پر اصرارترو پس از عطا و بخشش کم سپاس‏تر،و بهنگام منع خواسته‏ها دیر عذرپذیرتر،و درساعات رویاروئى با مشکلات کم استقامت‏تر،از«گروه خواص‏»نخواهند بودولى پایه دین و جمعیت مسلمانان و ذخیره دفاع از دشمنان تنها«توده ملت‏»هستند!بنابر این باید گوشت‏به آنها و میلت‏با آنان باشد.

باید آنها که نسبت‏برعیت عیبجوترند از تو دورتر باشند زیرا،مردم عیوبى‏دارند که والى در ستر و پوشاندن آن عیوب از همه سزاوارتر است.در صدد مباش‏که عیب پنهانى آنها را بدست آورى،بلکه وظیفه تو آن است که آنچه برایت‏ظاهر گشته اصلاح کنى.و آنچه از تو مخفى ست‏خدا درباره آن حکم مى‏کندبنابر این تا آنجا که توانائى دارى عیوب مردم را پنهان ساز!تا خداوند عیوبى راکه دوست دارى براى مردم فاش نشود،مستور دارد.(با برخورد خوب) عقده‏آنها را که کینه دارند بگشا و اسباب دشمنى و عداوت را قطع کن!و از آنچه‏برایت روشن نیست تغافل نما!بتصدیق سخن چینان تعجیل مکن!زیرا آنان گر چه در لباس ناصحین‏جلوه‏گر شوند خیانت مى‏کنند.

بخیل را در مشورت خود دخالت مده!زیرا که ترا از احسان منصرف،و از تهى دستى و فقر مى‏ترساند،و نیز با افراد ترسو مشورت مکن!زیرا درکارها روحیه‏ات را تضعیف مى‏نمایند. همچنین حریص را بمشاورت مگیرکه حرص را با ستم گرى در نظرت زینت مى‏دهد.(همه آنچه درباره این‏افراد گفتم)بخاطر این است که بخل و ترس و حرص و غرائز و تمایلات متعددى‏هستند که جامع آنها سوء ظن بخداى بزرگ است.

بدترین وزراء کسانى هستند که وزیر زمامداران بد و اشرار پیش ازتو بوده‏اند،کسى که با آن گناهکاران در کارها شرکت داشته نباید جز وصاحبان سر تو باشد آنها همکاران گناهکاران و برادران ستمکارانند،درحالیکه تو بهترین جانشین را از میان مردم بجاى آنها خواهى یافت:از کسانى‏که از نظر فکر و نفوذ اجتماعى کمتر از آنها نیستند،و در مقابل،بار گناهان آنها رابردوش ندارند،از کسانى هستند که با ستمکران در ستمشان همکارى نکرده ودر گناه شریک آنان نبوده‏اند.این افراد هزینه‏شان بر تو سبکتر،همکار-یشان با تو بهتر،محبتشان با تو بیشتر،و انس و الفتشان با بیگانگان کمتر است.

بنابر این آنها را از خواص و دوستان خود و راز داران خویش قرار ده!

سپس(از میان اینان)افرادى را که در گفتن حق از همه صریحتر،و درمساعدت و همراهى نسبت‏بآنچه خداوند براى اولیایش دوست نمى‏دارد،بتوکمتر کمک مى‏کند،مقدم دار،خواه موافق میل تو باشند یا نه،باهل ورع وصدق و راستى بپیوند،و آنان را طورى تربیت کن که ستایش بى حد از تو نکنندو تو را نسبت‏باعمال نادرستى که انجام نداده‏اى تمجید ننماید.زیرا مدح‏و ستایش بیش از حد عجب و خود پسندى ببار میآورد و انسان را بکبر و غرورنزدیک مى‏سازد.

هرگز نباید افراد نیکوکار و بدکار در نظرت مساوى باشند زیرا این‏کار سبب مى‏شود که افراد نیکوکار در نیکیهایشان بى رغبت‏شوند،و بدکاران در عمل‏بدشان تشویق گردند،هر کدام از اینها را مطابق کارش پاداش ده!بدان که‏هیچ وسیله‏اى براى جلب اعتماد والى،بوفادارى رعیت، بهتر از احسان بآنهاو تخفیف هزینه‏ها بر آنان،و عدم اجبارشان بکارى که وظیفه ندارند نیست، در این راه آنقدر بکوش تا بوفادارى آنان خوشبین شوى(و بر آنان اعتماد کنى‏که)این خوشبینى بار رنج فراوانى را از دوشت‏برمى‏دارد.

سزاوار است‏بآنها که بیشتر مورد احسان تو قرار گرفته‏اند خوشبین تر باشى‏و بعکس آنها که مورد بدرفتارى تو واقع شده‏اند.بدبین‏تر.

هرگز سنت پسندیده‏اى را که پیشوایان این امت‏بآن عمل کرده‏اند،و ملت‏اسلام بآن انس و الفت گرفته و امور رعیت‏بوسیله آن اصلاح مى‏گردد،نقض‏مکن!و نیز سنت و روشى که به سنتهاى گذشته زیان وارد مى‏سازد احداث منماکه اجر،براى کسى خواهد بود که آن سنتها را بر قرار کرده،و گناهش بر تو که‏آنها را نقض نموده‏اى،«با دانشمندان زیاد بگفتگو بنشین‏»و با حکماء واندیشمندان نیز بسیار ببحث‏بپرداز این گفتگوها و بحثها باید در باره امورى‏باشد که بوسیله آن وضع کشورت را اصلاح مى‏کند و آنچه موجب قوام کار مردم‏پیش از تو بوده.

(اى مالک)بدان!مردم از گروههاى مختلف تشکیل یافته‏اند که‏هر کدام جز به وسیله دیگرى اصلاح و تکمیل نمى‏شوند،و هیچ‏کدام از دیگرى‏بى‏نیاز نیستند.(این گروهها عبارتند)از:

«لشکریان خدا»،«نویسندگان عمومى و خصوصى‏»،«قضات عالى‏و دادگستر»،«عاملان انصاف و مدارائى‏»(انتظامات داخلى)،«اهل جزیه و مالیات‏»اعم از کسانى که در پناه اسلامند و یا مسلمانند و«تجار و صنعتگران‏»و بالاخره‏«قشر پائین‏»یعنى نیازمندان و مستمندان،براى هر کدام از این‏گروهها خداوند سهمى را مقرر داشته و در کتاب خدا،یا سنت پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم‏که بصورت عهد در نزد ما محفوظ است این سهم را مشخص و معین ساخته است.

اما«سپاهیان‏»با اذن پروردگار حافظان و پناهگاه رعیت،زینت‏زمامداران،عزت و شوکت دین و راههاى امنیتند.قوام رعیت جزبوسیله اینان ممکن نیست از طرفى برقرارى سپاه جز بوسیله خراج(مالیات‏اسلامى)امکان‏پذیر نمى‏باشد،زیرا با خراج براى جهاد با دشمن‏تقویت مى‏شوند، و براى اصلاح خود بآن تکیه مى‏نمایند.و با آن رفع‏نیازمندیهاى خویش را مى‏کنند.سپس این دو گروه(سپاهیان و مالیات‏دهندگان)جز با گروه سوم قوام و پایدارى نمى‏پذیرند و آنها عبارتند از:

«قضات‏»و«کارگزاران دولت‏»و منشى‏ها زیرا آنها قرار دادها و معاملات‏را استحکام مى‏بخشند.و مالیاتها را جمع آورى مى‏کنند.و در ضبط امورخصوصى و عمومى مورد اعتماد و اطمینان هستند.و این گروهها بدون‏«تجار»و«پیشه‏وران‏»و«صنعتگران‏»قوامى ندارند،زیرا آنها وسائل زندگى راجمع آورى مى‏کنند.و در بازارها عرضه مى‏نمایند.و وسائل و ابزارى را بادست‏خود مى‏سازند که در امکان دیگران نیست.

سپس‏«قشر پائین‏»نیازمندان و از کار افتادگان هستند که باید بآنهامساعدت و کمک نمود،و براى هر کدام بخاطر خدا سهمى مقرر داشت.و نیزهر یک از نیازمندان بمقدار اصلاح کارشان بر والى حق دارند.و هرگز والى ازاداى آنچه خداوند او را ملزم بآن ساخته خارج نخواهد شد، جز با اهتمام وکوشش و استعانت از خداوند،و مهیا ساختن خود بر ملازمت‏حق و شکیبائى‏و استقامت در برابر آن،خواه بر او سبک باشد یا سنگین.

فرمانده سپاهت را کسى قرار ده که در پیش تو نسبت‏بخدا و پیامبر و امام تو خیر-خواه‏تر از همه و پاک دل‏تر و عاقل‏تر باشد از کسانى که دیر خشم مى‏گیرند و عذر پذیرترند،نسبت‏به ضعفا رئوف‏و مهربان و در مقابل زورمندان قوى و پر قدرت،از کسانیکه مشکلات آنها رااز جاى بدر نمى‏برد،و ضعف همراهان آنها،را بزانو در نمى‏آورد سپس روابط خودرا با افراد با شخصیت و اصیل و خاندانهاى صالح و خوش سابقه بر قرار ساز!

و پس از آن با مردمان شجاع و سخاوتمند و افراد بزرگوار،چرا که آنها کانون‏کرم و مراکز نیکى هستند.آنگاه از آنان آن گونه تفقد کن که پدر و مادر ازفرزندشان تفقد و دلجوئى مى‏کنند.و هرگز نباید چیزى را که بوسیله آن آنها رانیرو مى‏بخشى در نظر تو بزرگ آید.و نیز نباید لطف و محبتى که با بررسى وضع‏آنها مى‏نمائى هر چند اندک باشد،خرد و حقیر بشمارى،زیرا همین لطف ومحبتهاى کم آنان را وادار به خیر خواهى و حسن ظن نسبت‏بتو مى‏کند. هر-گزار بررسى جزئیات امور آنها بخاطر انجام کارهاى بزرک ایشان،چشم‏مپوش!زیرا همین الطاف و محبتهاى جزئى جائى براى خود دارد که از آن‏بهره‏بردارى مى‏کنند و کارهاى بزرک نیز موقعیتى دارد که خود را از آن بى‏نیازنمى‏دانند.

فرماندهان لشکر تو باید کسانى باشند که در کمک به سپاهیان بیش از همه‏مواسات کنند.و از امکانات خود بیشتر بآنان کمک نمایند،بحدى که هم‏نفرات سربازان،و هم کسانیکه تحت تکفل آنها هستند اداره شوند.بطورى‏که همه آنها تنها بیک چیز بیندیشند و آن جهاد با دشمن است،محبت و مهربانى تونسبت‏به آنان قلبهایشان را بتو متوجه مى‏سازد(بدان)برترین چیزى که موجب‏روشنائى چشم زمامداران مى‏شود،بر قرارى عدالت در همه بلاد و آشکارشدن علاقه رعایا نسبت‏بآنها است.اما مودت و محبت آنان جز با پاکى‏دلهایشان نسبت‏به والیان آشکار نمى‏گردد.و خیر خواهى آنها در صورتى مفیداست که با میل خود گرداگرد زمامداران را بگیرند،و حکومت آنها برایشان‏سنگینى نکند و طولانى شدن مدت زمامداریشان براى این رعایا ناگوار نباشد،میدان‏امید سران سپاهت را توسعه بخش و پى‏درپى آنها را تشویق کن!و کارهاى‏مهمى که انجام داده‏اند بر شمار.زیرا یاد آورى کارهاى نیک آنها شجاعانشان‏را بحرکت‏بیشتر،وادار مى‏کند.و آنان که در کار کندى مى‏ورزند بکار تشویق‏مى‏شوند انشاء الله.

سپس باید زحمات هر کدام از آنها را بدقت‏بدانى.و هرگز زحمت‏و تلاش کسى از آنان را بدیگرى نسبت ندهى.و ارزش خدمت او را کمتر از آنچه‏هست‏بحساب نیاورى،و از سوى دیگر شرافت و آبروى کسى موجب این نشودکه کار کوچکش را بزرک بشمارى.و همچنین حقارت و کوچکى کسى موجب‏نگردد که خدمت پر ارجش را کوچک بحساب آورى.مشکلاتى که در احکام‏برایت پیش مى‏آید،و امورى که بر تو مشتبه مى‏شود بخدا و پیامبرش ارجاع ده‏چرا که خداوند بزرگ بگروهى که علاقه داشته ارشادشان کند فرموده:

«اى کسانیکه ایمان آورده‏اید اطاعت‏خداوند کنید و اطاعت پیامبرش‏و اطاعت اولى الامرى که از خود شما هستند،و اگر در چیزى نزاع کردیدآنرا بخدا و رسولش باز گردانید»(سوره‏نساء(4)،آیه‏59).

باز گرداندن چیزى بخداوند متمسک شدن بقرآن کریم و یافتن دستور ازآیات محکم آن است و باز گرداندن به پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم همان تمسک بسنت قطعى‏و مورد اتفاق آن حضرت است.

سپس از میان مردم،برترین فرد،در نزد خود را براى قضاوت برگزین‏از کسانیکه مراجعه فراوان آنها را در تنگنا قرار ندهد.و بر خورد مخالفان‏با یکدیگر او را بخشم و کج‏خلقى وا ندارد. در اشتباهاتش پافشارى نکند.

و باز گشت‏بحق،هنگامى که براى آنها روشن شد،بر آنها سخت نباشد.

طمع را از دل بیرون کرده،و در فهم مطالب باندک تحقیق،اکتفا نکند،ازکسانى که در شبهات از همه محتاطتر،و در یافتن و تمسک بحجت و دلیل از همه‏مصرتر باشند.با مراجعه مکرر شکایت کنندگان کمتر خسته شوند و در کشف امور شکیباتر،و بهنگام آشکار شدن حق در فصل خصومت ازهمه قاطعتر باشند.از کسانیکه ستایش فراوان آنها را فریب ندهد،و تمجیدهاى‏بسیار آنانرا متمایل بجانب مدح کننده نسازد،ولى البته این افراد بسیار کمند.

آنگاه با جدیت هر چه بیشتر قضاوتهاى قاضى خویش را بررسى کن و در بذل وبخشش به او سفره سخاوتت را بگستر،آنچنانکه نیازمندیش از بین برود وحاجت و نیازى بمردم پیدا نکند، و از نظر منزلت و مقام آنقدر مقامش را نزدخودت بالا ببر که هیچکدام از یاران نزدیکت،به نفوذ در او طمع نکند.واز توطئه این گونه افراد در نزد تو در امان باشد.

(و بداند که موقعیتش از اوبالاتر نیست که بخواهد از او شکایتى بکند)در آنچه گفتم با قت‏بنگر!چرا که‏این دین اسیر دست اشرار،و وسیله هوسرانى و دنیا طلبى گروهى بوده است.

سپس در کارهاى کارمندانت‏بنگر!و آنها را با آزمایش و امتحان بکاروادار!و از روى میل و استبداد آنها را بکارى و اندار،زیرا استبداد و تسلیم‏تمایل شدن،کانونى از شعبه‏هاى جور و خیانت است.و از میان آنها افرادى‏که با تجربه‏تر و پاکتر و پیشگامتر در اسلامند برگزین،زیرا اخلاق آنها بهتر وخانواده آنها پاکتر،و همچنین کم طمعتر و در سنجش عواقب کارها بیناترند.

سپس حقوق کافى بآنها بده زیرا این کار آنها را در اصلاح خویش تقویت‏مى‏کند،و از خیانت در اموالیکه زیر دست آنها است‏بى‏نیاز میسازد.

بعلاوه این حجتى در برابر آنها است اگر از دستورت سر پیچى کنند یا درامانت‏خیانت ورزند، سپس با فرستادن ماموران مخفى راستگو و با وفا،کارهاى آنان را زیر نظر بگیر!زیرا بازرسى مداوم پنهانى،سبب مى‏شود که آنهابامانت دارى و مداراکردن بزیردستان ترغیب شوند!اعوان و انصار خویش راسخت زیر نظر بگیر اگر یکى از آنها دست‏بخیانت زد و ماموران سرى تو متفقا چنین گزارشى را دادند،بهمین مقدار از شهادت قناعت کن.و اورا زیر تازیانه کیفر بگیر! و بمقدار خیانتى که انجام داده او را کیفر نما!سپس وى‏را در مقام خوارى و مذلت‏بنشان!و نشانه خیانت را بر او بنه!و گردن بندننک‏و تهمت را بگردنش بیفکن! (و او را بجامعه چنان معرفى کن که عبرت دیگران گردد)«خراج‏»و«مالیات‏»را دقیقا زیر نظر بگیر!بگونه‏اى که صلاح مالیات‏دهندگان باشد.زیرا در بهبودى وضع مالیات،و بهبودى حال مالیات‏دهندگان،بهبودى حال دیگران نیز نهفته است.و هرگز دیگران بصلاح و آسایش‏نمى‏رسند،جز اینکه خراج دهندگان در صلاح و بهبودى بسر برند،چرا که‏مردم همه عیال و نان خور خراج و خراج گذاران هستند.باید کوشش تو در آبادى‏زمین بیش از کوشش در جمع آورى خراج باشد زیرا که خراج جز با آبادانى‏بدست نمى‏آید.و آن کس که بخواهد مالیات را بدون عمران و آبادانى مطالبه‏کند شهرها را خراب،و بندگان خدا را نابود مى‏سازد.و حکومتش بیش ازمدت کمى دوام نخواهد داشت.اگر رعایا از سنگینى مالیات،و یا رسیدن‏آفات،یا خشک شدن آب چشمه‏ها،و یا کمى باران و یا دگرگونى زمین دراثر آب گرفتن و فساد بذرها،و یا تشنگى بسیار براى زراعت و فاسد شدن آن‏بتو شکایت آورند.مالیات را بمقدارى که حال آنها بهبود یابد تخفیف ده‏و هرگز این تخفیف بر تو گران نیاید،زیرا که آن ذخیره و گنجینه‏اى است که‏آنها بالاخره آنرا در عمران و آبادى کشورت بکار مى‏بندند و موجب عمران‏سرزمینهاى تو و ینت‏حکومت و ریاست تو خواهد بود و از تو بخوبى ستایش‏مى‏کنند و در گسترش عدالت از ناحیه تو با خرسندى سخن مى‏گویند.و تو نیز خوددر این میان مسرور و شادمان خواهى بود. بعلاوه تو مى‏توانى با تقویت آنها ازطریق ذخیره‏اى که بر ایشان نهاده‏اى اعتماد کنى.و نیز مى‏توانى با این عمل که‏آنها را بعدالت و مهربانى عادت داده‏اى،به آنان مطمئن باشى،چرا که گاهى‏براى تو گرفتاریهائى بیش مى‏آید که باید بر آنها تکیه کنى.و در این حال آنهابا طیب خاطر،پذیرا خواهند شد و عمران و آبادى تحمل همه اینها را دارد و اماویرانى زمین تنها باین علت است که کشاورزان و صاحبان زمین فقیر مى‏شوند.

و بیچارگى و فقر آنها بخاطر آن است که زمامداران به جمع اموال مى-پردازند و نسبت‏به بقاى حکومتشان بدگمانند،و از تاریخ زمامداران گذشته‏عبرت نمیگیرند.

سپس در وضع منشیان و کارمندانت دقت کن و کارهایت را به بهترین آنها بسپارو نامه‏هاى سرى و نقشه‏ها و طرحهاى مخفى خود را در اختیار کسى بگذارکه داراى اساسى‏ترین اصول اخلاقى باشد!از کسانى که موقعیت و مقام آنهارا مست و مغرور نسازد که در حضور بزرگان و سران مردم،نسبت‏بتو مخالفت‏و گستاخى کنند،و در اثر غفلت در رساندن نامه‏هاى کارمندانت،بتو و گرفتن‏جوابهاى صحیحش از تو،کوتاهى ننمایند،خواه در امورى باشد که از طرف تودریافت میدارند و یا از سوى تو میبخشند،باید قراردادهائى که براى تو تنظیم‏میکنند سست و آسیب پذیر نباشد،و هر گاه قرار دادى به زیان تو باشد از یافتن راه حل‏عاجز نمانند.و نسبت‏به ارزش و منزلت‏خویش نا آگاه و بى اطلاع نباشند که‏شخص نا آگاه از منزلت‏خویش،از ارزش و مقام دیگرى نا آگاهتر خواهد بود.

سپس در انتخاب این منشیان هرگز.به فراست و خوشبینى و خوش گمانى‏خود تکیه مکن، چرا که مردان زرنگ،طریقه جلب نظر و خوشبینى زمامداران‏را با ظاهر سازى و تظاهر به خوش خدمتى خوب مى‏دانند،در حالیکه در ماوراءاین ظاهر جالب هیچگونه امانت‏دارى و خیرخواهى وجود ندارد.بلکه آنهارا از طریق پستهائى که براى حکومتهاى صالح پیش از تو داشته‏اند بیازماى،بنابر این بر کسانى اعتماد کن که در میان مردم خوش سابقه‏تر و در امانت دارى‏معروفند،و این خود دلیل آنست که تو براى خدا و کسانى که والى بر آنان هستى‏خیر خواه مى‏باشى،باید براى هر نوعى از کارها یک رئیس انتخاب کنى!رئیسى‏که کارهاى مهم، وى را مغلوب و درمانده نسازد،و کثرت کارها او را پریشان‏و خسته نکند،و به خوبى باید بدانى هر عیبى در منشیان تو یافت‏شود که تو از آن‏بیخبر باشى شخصا مسؤل آن خواهى بود!به تجار و صاحبان صنایع توصیه کن!و آنها را به خیر و نیکى سفارش نما(و در این توصیه بین) بازرگانانى که در شهر و یا ده هستند (و داراى مرکز ثابت وتجارتخانه‏اند)و آنها که سیار و در گردشند،و نیز صنعتگرانى که با نیروى‏جسمانى خویش بکار صنعت میپردازند،تفاوت مگذار! چرا که آنها منابع اصلى‏منافع و اسباب آسایش جامعه به شمار میروند،آنها هستند که از سرزمینهاى‏دور دست،از پرتگاهها و کوهستانها و دریاها،و سرزمینهاى هموار و ناهموارمواد مورد نیاز را گرد میآورند،از مناطقى که عموم مردم با آن سر و کارى‏ندارند و جرئت رفتن به آن سامان را نمیکنند (توجه داشته باش)بازرگانان وپیشه‏وران و صنعتگران مردمى سالمند و از نیرنگ و شورش آنها بیمى نیست،آنها صلح دوست و آرامش طلبند.اما باید از وضع آنان،چه آنها که درمرکز فرماندارى تو زندگى میکنند و چه آنها که در گوشه و کنار هستند جستجو وبازرسى کنى،ولى بدان با همه آنچه گفتم در میان آنها گروهى تنگ نظر و بخیل‏آنهم به صورت قبیح و زشت آن،میباشند.که همواره در پى احتکار مواد موردنیاز مردم و تسلط یافتن بر تمام معاملات هستند!و این موجب زیان توده مردم‏و عیب و ننگ بر زمامداران است.از احتکار به شدت جلوگیرى کن که رسول‏خدا صلى الله علیه و آله و سلم از آن منع فرمود.باید معاملات با شرائط آسان صورت گیرد،با موازین عدل و نرخهائى که نه به فروشنده زیان رساند و نه به خریدار!و هرگاه کسى پس از نهى تو از احتکار به چنین کارى دست‏بزند،او را کیفر کن!ودر مجازات او بکوش ولى این مجازات نباید بیش از حد باشد.

خدا را!خدا را!در مورد طبقه پائین!آنها که راه چاره ندارند یعنى‏مستمندان و نیازمندان و تهیدستان و از کار افتادگان،در این طبقه هم کسانى هستندکه دست‏سؤال دارند و هم افرادى که باید بآنها بدون پرسش،بخشش شود،بنابر این به آنچه خداوند در مورد آنان بتو دستور داده عمل نما!قسمتى از بیت-المال و قسمتى از غلات خالصه‏جات اسلامى را در هر محل بآنها اختصاص ده،و بدان آنها که دورند به مقدار کسانى که نزدیکند سهم دارند و باید حق همه آنها را مراعات کنى،بنابر این هرگز نباید سرمستى زمامدارى‏تو را بخود مشغول سازد، (و بآنها رسیدگى نکنى)چرا که هرگز بخاطرکارهاى فراوان و مهمى که انجام مى‏دهى از انجام نشدن کارهاى کوچک‏معذور نیستى!نباید دل از آنها برگیرى و چهره بروى آنان درهم کشى!درامور آنها که بتو دسترسى ندارند و مردم بدیده تحقیر،بآنها مى‏نگرند بررسى‏کن،و براى این کار فرد مورد اطمینانى را که خدا ترس،و متواضع باشد برگزین‏تا وضع آنان را بتو گزارش دهد،سپس با آن گروه بطورى رفتار کن که به‏هنگام ملاقات پروردگار عذرت پذیرفته باشد،چرا که از میان رعایا این‏گروه از همه به احقاق حق محتاجترند.و باید در اداى حق تمام افراد در پیشگاه‏خداوند عذر و دلیل داشته باشى،درباره یتیمان و پیران از کارافتاده که هیچ‏راه چاره‏اى ندارند و نمى‏توانند دست نیاز خود را بسوى مردم دراز کنند،بررسى کن،البته این کار بر زمامداران سنگین است!ولى حق همه‏اش سنگین است!

و گاهى خداوند آن را بر اقوامى سبک مى‏سازد،اقوامى که طالب عاقبت‏نیکند،و خویش را به استقامت و بردبارى عادت داده و براستى وعده‏هاى‏خداوند اطمینان دارند.

براى مراجعان خود وقتى مقرر کن که بنیاز آنها شخصا رسیدگى کنى!

مجلس عمومى و همگانى براى آنها تشکیل ده و درهاى آنرا بروى هیچکس نبندو بخاطر خداوندى که ترا آفریده تواضع کن و لشکریان و محافظان و پاسبانان‏را از این مجلس دور ساز! تا هر کس با صراحت و بدون ترس و لکنت‏سخنان‏خود را با تو بگوید،زیرا من بارها از رسولخدا صلى الله علیه و آله و سلم این سخن را شنیدم‏«ملتى که حق ضعیفان را از زورمندان با صراحت نگیرد،هرگز پاک‏و پاکیزه نمى‏شود و روى سعادت نمى‏بیند»سپس خشونت و کندى آنها رادر سخن تحمل کن،در مورد آنها هیچگونه محدودیت و استکبار روا مدار که خداوند بواسطه این کار،رحمت واسعش را بر تو گسترش خواهد دادو موجب ثواب اطاعت او براى تو خواهد شد.آنچه میبخشى بگونه‏اى ببخش‏که گوارا باشد (بى منت و بى خشونت).و خود دارى از بخشش را با لطف ومعذرت‏خواهى توام کن!بدان قسمتى از کارها است که شخصا باید آنها راانجام دهى، (و نباید بدیگران واگذار کنى).از جمله:پاسخ دادن به کارگزاران‏دولت میباشد،در آنجا که منشیان و دفتر داران از پاسخ عاجزند.و دیگر برآوردن نیازهاى مردم است در همان روز که احتیاجات گزارش میشود،و پاسخ‏آنها براى همکارانت مشکل و دردسر میآفریند. (بهوش باش!)کار هر روز را درهمان روز انجام ده زیرا هر روز کارى مخصوص بخود دارد.باید بهترین اوقات‏و بهترین ساعات عمرت را براى خلوت با خدا قرار دهى!هر چند اگر نیت‏خالص‏داشته باشى،و امور رعایا روبراه شود همه کارهایت عبادت و براى خدا است.

از جمله کارهائى که مخصوصا باید با اخلاص انجام دهى اقامه فرائض است‏که ویژه ذات پاک او است.بنابر این از بدنت‏شب و روز در اختیار فرمان خدابگذار!و آنچه موجب تقرب تو بخداوند میشود بطور کامل و بدون نقص بانجام‏رسان!اگر چه خستگى جسمى و ناراحتى پیدا کنى.و هنگامى که بنماز جماعت‏براى مردم مى‏ایستى باید نمازت نه نفرت‏آور و نه تضییع‏کننده باشد. (نه آنقدرآنرا طول بده که موجب تنفر مامومین شود و نه آنقدر سریع که نماز را ضایع کنى)چرا که در بین مردمى که با تو بنماز ایستاده‏اند،هم بیمار وجود دارد،و هم افرادى‏که کارهاى فوتى دارند،من از رسولخدا (ص)بهنگامى که مرا بسوى‏«یمن‏»فرستاد پرسیدم:چگونه با آنان نماز بخوانم؟در پاسخم فرمود:«نمازى بخوان‏همچون نمازى که ناتوانترین آنها میخواند،و نسبت‏به مؤمنان رحیم و مهربان‏باش!»

هیچگاه خود را در زمانى طولانى از رعیت پنهان مدار!چرا که دور بودن‏زمامداران از چشم رعایا خود موجب نوعى محدودیت و بى اطلاعى نسبت‏به‏امور مملکت است،و این چهره پنهان داشتن زمامداران،آگاهى آنها را ازمسائل نهانى قطع میکند.در نتیجه،بزرگ در نزد آنان کوچک،و کوچک بزرک،کار نیک زشت،و کار بد نیکو،و حق با باطل آمیخته میشود.چرا که زمامداربهر حال بشر است،و امورى که از او پنهان است نمیداند.از طرفى حق همیشه‏علامت مشخصى ندارد تا بشود راست را از دروغ تشخیص داد از این گذشته تواز دو حال خارج نیستى یا مردى هستى که خود را آماده جانبازى در راه حق‏ساخته‏اى؟بنابر این نسبت‏بحق واجبى که باید بپردازى،یا کار نیکى که بایدانجام دهى،چرا خود را در اختفا نگهمیدارى؟!یا مردى هستى بخیل و تنگ‏نظر،در این صورت،مردم چون تو را ببینند مایوس میشوند و از حاجت‏خواستن‏صرفنظر میکنند!!بعلاوه بیشتر حوائج مراجعان براى تو چندان زحمتى ندارد،از قبیل شکایت از ستمى،یا در خواست انصاف در داد و ستدى.سپس بدان‏براى زمامدار، خاصان و صاحب اسرارى است که خود خواه و دست درازند،و در داد و ستد،با مردم عدالت و انصاف را رعایت نمیکنند،ریشه ستم آنان‏را با قطع وسائل از بیخ بر کن!و به هیچ یک از اطرافیان و بستگان خود زمینى‏از اراضى مسلمانان وامگذار،و باید طمع نکنند که قرار دادى بسود آنها منعقدسازى که مایه ضرر سایر مردم باشد،خواه در آبیارى و یا عمل مشترک دیگر، بطوریکه هزینه‏هاى آنرا بر دیگران تحمیل کنند که در این صورت سودش براى‏آنها است و عیب و ننگش براى تو در دنیا و آخرت.

حق را درباره آنها که خواهان حقند چه خویشاوند،و چه بیگانه رعایت‏کن،و در این باره صابر باش و به حساب خدا بگذار!(و پاداش این کار را ازاو بخواه) هر چند اینکار،موجب فشار بر یاران نزدیکت‏شود،و سنگینى اینراه رابخاطر سرانجام ستوده آن تحمل کن،و هرگاه رعایا نسبت‏به تو گمان بد ببرند،افشاگرى کن!و عذر خویش را در مورد آنچه موجب بدبینى شده آشکارا باآنان در میان گذار،و با صراحت‏بدبینى آنها را از خود بر طرف ساز،چه اینکه‏اینگونه صراحت،موجب تربیت اخلاقى تو،و ارفاق و ملاطفت‏براى رعیت‏است و این بیان عذر،تو را به مقصودت در وادارساختن آنها بحق میرساند.

هرگز صلحى را که از جانب دشمن پیشنهاد میشود و رضاى خدا در آن‏است رد مکن،که در صلح براى سپاهت آسایش و تجدید نیرو،و براى خودت‏آرامش از هم و غمها،و براى ملتت امنیت است.اما زنهار!زنهار!سخت‏از دشمنت پس از بستن پیمان صلح بر حذر باش!چرا که دشمن گاهى نزدیک میشودکه غافلگیر سازد،بنابر این دور اندیشى را بکار گیر،و در این موارد روح خوش-بینى را کنار بگذار،اگر پیمانى بین تو و دشمنت‏بسته شد،و یا تعهد پناه دادن‏را باو دادى،جامه وفاء را بر عهد خویش بپوشان،و تعهدات خود را محترم‏بشمار!و جان خود را سپر تعهدات خویش قرارده!زیرا هیچیک از فرائض الهى‏نیست که همچون وفاى بعهد و پیمان، مردم جهان با تمام اختلافاتى که دارند،نسبت‏بآن این چنین اتفاق نظر داشته باشند حتى مشرکان زمان جاهلیت،علاوه‏بر مسلمانان،آن را مراعات میکردند.چرا که عواقب پیمان شکنى را آزموده‏بودند.بنابر این هرگز پیمان شکنى مکن،و در عهد خود خیانت روا مدار، ودشمنت را مفریب،زیرا غیر از شخص جاهل و شقى،کسى گستاخى بر خداوندرا روا نمیدارد. خداوند عهد و پیمانى را که با نام او منعقد میشود با رحمت‏خود مایه آسایش بندگان،و حریم امنى برایشان قرار داده تا بآن پناه برند.و براى انجام کارهاى خود بجوار او متمسک میشوند. بنابر این،فساد،خیانت و فریب،در عهد و پیمان راه ندارد،هرگز پیمانى را مبند که در تعبیرات‏آن جاى گفتگو باقى بماند،و بعد از تاکید و عبارات محکم،عبارات سست‏و قابل توجیه بکار مبر(که اثر آنرا خنثى میکند).هرگز نباید قرار گرفتن در تنگنابخاطر الزامهاى الهى پیمانها،تو را وادار سازد که براى فسخ آن از راه ناحق‏اقدام کنى،زیرا شکیبائى تو در تنگناى پیمانها که امید گشایش و پیروزى درعاقبت آن دارى،بهتر است از پیمان شکنى و خیانتى که از مجازات آن میترسى‏همان پیمان شکنى که موجب مسؤلیتى از ناحیه خداوند میگردد که نه در دنیا و نه‏در آخرت نتوانى پاسخ گوى آن باشى.

زنهار!از ریختن خون بناحق بپرهیز،زیرا هیچ چیز در نزدیک ساختن کیفرانتقام،بزرک ساختن مجازات،سرعت زوال نعمت،و پایان بخشیدن به‏زمامدارى،همچون ریختن خون ناحق نیست،و خداوند سبحان در دادگاه‏قیامت قبل از هر چیز در میان بندگان خود،در مورد خونهائى که ریخته شده‏دادرسى خواهد کرد.بنابر این زمامداریت را با ریختن خون حرام تقویت‏مکن.چرا که آنرا تضعیف و سست میکند،بلکه بنیاد آنرا میکند.و آنرا به‏دیگران منتقل مینماید.و هیچگونه عذرى نزد خدا و نزد من در قتل عمد پذیرفته‏نیست.چرا که کیفر آن قصاص است.و اگر به قتل خطا مبتلا گشتى و شمشیر وتازیانه و دستت‏بناروا کسى را کیفر کرد،-چون ممکن است‏با یک مشت وبیشتر قتلى واقع گردد-،مبادا غرور زمامدارى مانع از آن شود که حق اولیاء مقتول‏را بپردازى و رضایت آنها را جلب کنى!.

خویشتن را از خودپسندى بر کنار دار و نسبت‏به نقاط قوت خویش خود بین‏مباش.مبادا تملق را.دوست‏بدارى زیرا که آن مطمئن‏ترین فرصت‏براى شیطان است،تا نیکوکارى نیکان‏را محو و نابود سازد.از منت‏بر رعیت‏بهنگام احسان،بپرهیز،و بیش از آنچه‏انجام داده‏اى کار خود را بزرگ مشمار،و از اینکه بآنها وعده دهى و سپس تخلف‏کنى برحذر باش،زیرا منت،احسان را باطل میسازد،و بزرک شمردن خدمت‏نور حق را میبرد و خلف وعده موجب خشم خدا و خلق است،خداوند میفرماید«این موجب خشم بزرک نزد خدا است که بگوئید و انجام ندهید»(سوره‏صف(61)،آیه‏3.

از عجله در مورد کارهائى که وقتشان نرسیده،یا سستى در کارهائى که‏امکان عمل آن فراهم شده،یا لجاجت در امورى که مبهم است،یا سستى درکارها هنگامى که واضح و روشن است‏بر حذر باش!و هر امرى را در جاى خویش‏و هر کارى را بموقع خود انجام ده.

از امتیاز خواهى براى خود در آنچه مردم در آن مساوى هستند بپرهیز،واز تغافل از آنچه مربوط بتواست و براى همه روشن است‏برحذر باش،چرا که‏بهر حال نسبت‏بآن در برابر مردم مسئولى و بزودى پرده از روى کارهایت‏بر کنارمیرود،و انتقام مظلوم از تو گرفته میشود باد دماغت را فرو بنشان حدت و شدت‏و قدرت دست،و تیزى زبانت را در اختیار خود گیر!،و براى جلوگیرى از این‏کار،مخصوصا توجه بزبانت داشته باش که(سخنى بدون فکر نگوئى)،و نیزدر بکار بستن قدرت تاخیر انداز تا خشمت فرو نشیند،و مالک خویشتن گردى،هرگز حاکم بر خویشتن نخواهى بود جز اینکه فراوان به یاد قیامت و باز گشت‏بسوى پروردگار باشى!

بر تو واجب است که همواره بیاد حکومتهاى عادلانه پیش از خود باشى،همچنین توجه خود را بر روشهاى خوب یا اثرى که از پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم رسیده،ویا فریضه‏اى که در کتاب خداوند آمده معطوف دار،بخطوطى از حکومت که‏در روش من مشاهده کرده‏اى اقتداء کن و براى پیروى از این عهد >

و سلام و درود،بر پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله)و دودمان پاکش باد،سلامى فراوان و بسیارو السلام.

منبع: نهج البلاغه سایت غدیر

بحرین


آشنایی با ممالک شیعی؛
برای شیعیان، شناخت کشورها و جمعیت‌های شیعی در جهان، از اهمیت بالائی برخوردار است؛ چرا که در سایه یک شناخت کامل از وضعیت یکدیگر، با نقاط قوت و ضعف، مشکلات و موانع و... یکدیگر آشنا شده، با تکیه بر اصول و مبانی و اعتقادات واحد در مقابل دشمن واحد که استکبار، استعمار و وهابیت است، ایستادگی کنند.
SHIA-NEWS.COM شیعه نیوز:

به گزارش «شیعه نیوز»، بحرین یکی از مهم‌ترین کشورهای منطقه‌ خاورمیانه به شمار می‌‌‌آید که عمده ساکنان آن از شیعیان هستند. پادشاهی بحرین کشوری است جزیره‌ای، که پایتخت آن منامه و زبان رسمی آن عربی است. بحرین، یکی از کشورهای همسایه جمهوری اسلامی ایران در منطقه حساس خلیج فارس است و جدای از آن، سال‌‌ها جزو قلمرو خاک ایران بوده است. بحرین با جمعیت حداکثر شیعی در رتبه سوم از کشورهای شیعی جهان به لحاظ درصد جمعیت می‌باشد. برای شیعیان، شناخت کشورها و جمعیت‌های شیعی در جهان، از اهمیت بالائی برخوردار است؛ چرا که در سایه یک شناخت کامل از وضعیت یکدیگر، با نقاط قوت و ضعف، مشکلات و موانع و... یکدیگر آشنا شده، با تکیه بر اصول و مبانی و اعتقادات واحد، می‌توانند جایگاه سیاسی، اجتماعی، مذهبی و... خود را در جهان تحکیم و قوام بخشیده و به صورت یکپارچه در مقابل دشمن واحد که استکبار، استعمار و وهابیت است، ایستادگی کنند تا چپاول‌گران، هرگز اندیشه تجاوز، احاطه و تسلط بر آنان را در سر نپرورند.
 
در خصوص این‌که کلمه «بحرین» از کجا گرفته شده و به چه معناست، نظرات مختلفی ابراز گردیده است. برخی وجه تسمیه آن را مربوط به واقع شدن این ناحیه در میانه دو رود «محلّم » و «عین الجریب» در شمال و جنوب دانسته‌اند که البته امروز از آن ها اثری نیست. بعضی دیگر وجه تسمیه بحرین را وضع طبیعی و بارندگی دانسته‌اند و معتقدند که این سرزمین حد فاصل دریای شور خلیج فارس و آب شیرین بارانی است که در برخی نواحی این کشور جمع می‌شود. عده‌ای دیگر گفته‌اند که حدود جنوبی این سرزمین، در وقت نام گذاری، تا سواحل دریای عمان و حضرموت امتداد داشته و این زبانۀ خاکی که میان دو دریای خلیج فارس و دریای عمان قرار داشته، به دو دریا منسوب و از این رو به بحران یا بحرین موسوم شده است.
 
برخی دیگر از محققان بر این باور هستند که بحران یا بحرین، تثنیه برای «بحر» نیست؛ بلکه اسم منسوب به بحر است. ازاین رو، «ان» پسوند نسبت است نه تثنیه که در زبان‌های فارسی، عربی و سریانی رواج دارد. بنابراین، لفظ بحران به معنای بحری و دریایی است.[1]
 
بحرین به پنج استان تقسیم شده و تا 3 ژوئیه 2002 دارای 14 شهر بوده ‌است. این کشور متشکل از 33 جزیره که عمدتاً از دشت‌های بیابانی تشکیل می‌شوند و مرتفع‌ترین نقطه آن، تنها 122 متر ارتفاع دارد. بحرین آب‌ و هوایی خشک با زمستان‌هایی معتدل و تابستان‌‌هایی بسیار گرم و مرطوب دارد. نفت و گاز طبیعی و ماهی و مروارید از منابع طبیعی این کشور است؛ اما کاهش ذخیره نفتی باعث شده تا بحرین در سال‌های اخیر به سمت فن آوری و تصفیه نفت حرکت کرده و به یکی از مراکز بانکی بین‌المللی تبدیل شود. شیخ حمد بن عیسی آل خلیفه از سال 1999 قدرت را در این کشور در اختیار دارد و در سال 2002 کشور را به یک پادشاهی مشروطه تبدیل کرده و عنوان خود را از امیر به پادشاه تغییر داد. بر اساس برآورد سال 2009 جمعیت بحرین 727٬785 نفر بوده که 235٬108 نفر از آن‌ها شهروندان خارجی هستند.[2]
 
مردم بحرین از نژاد اعراب سامی و آریایی هستند. اولین اعرابی که به بحرین آمدند، قبیله عدنان بود که از حجاز به آنجا رفته بودند. تا پیش از ظهور اسلام نیز تعداد زیادی از ایرانیان زرتشتی و یهودی در آنجا می‌ زیسته‌اند. اکنون در بحرین اکثر جمعیت را اعراب تشکیل می‌دهند و دومین رده آمار شامل ایرانیان می‌شود. البته نباید فراموش کرد که بحرین از دیرباز بخشی از خاک ایران بوده و هر دو نژاد ایرانی و عرب در این سرزمین مسلمان می‌باشند. در حال حاضر بیش از یک سوم جمعیت بحرین را ایرانی تبارها تشکیل می‌دهند. از کشورهای شبه قاره، شرق دور و اتباع غربی نیز در این کشور مشغول زندگی هستند.[3]
 
از نظر جامعه شناسی، جمعیت کنونی بحرین در هفت دسته جای می‌گیرند:
1. خانواده حاکم(آل خلیفه)
2. سنی‌هایی که اصلیت آفریقایی دارند و طی فرایند برده فروشی و خرید برده در قرن هجدهم و نوزدهم وارد بحرین شدند.
3. سنی‌هایی که اصلیت عرب دارند و ریشه آنان به قبایل جزایر اطراف بحرین می‌رسد.
4. سنی‌هایی که تحت عنوان «هوله» معروف بوده و اصالتاً عرب هستند که ابتدا به سواحل شمالی خلیج کوچ کرده بودند و سپس به سواحل جنوبی بازگشتند.
5. طبقه «بحارنه» که شیعیان بحرینی الاصل هستند.
6. طبقه «عجم» شیعیان ایرانی هستند که به بحرین مهاجرت کرده‌اند.
7. گروه‌های کوچک از ادیان مختلف مسیحی، یهودی و هندویسم که قرن­ها پیش در بحرین ساکن شده‌اند.[4]
 
بحرین از گذشته‌های دور که سابقه آن به زمان هخامنشیان بر می‌گردد، از نظر سیاسی و اقتصادی وابسته به ایران بوده است. در زمان حاکم شدن مسلمانان بر ایران، بحرین نیز جزو قلمرو حکومت اسلامی به شمار می‌آمد. این کشور در اوایل سده شانزده و در سال 1514 مورد تجاوز پرتغال قرار گرفت و به تصرف پرتغالی‌ها درآمد. در دوره شاه عباس اول ایران موفق شد این منطقه را از پرتغالی‌ها باز پس گیرد؛ اما بار دیگر و در سال 1783 «شیخ احمد بن خلیفه» از خاندان خلیفه که اصالتاً عربستانی بودند، به این منطقه حمله کرد و این منطقه را به تصرف خود در آورد. شیخ سلمان بن احمد آل خلیفه در 1820 با امضای قرارداد سیاسی با انگلستان، تحت الحمایه آن کشور شد. در سال 1971 به دنبال یک سری تغییرات ایجاد شده و به ویژه اعلام بریتانیا مبنی بر خروج از خلیج فارس و با توافق ایران، بریتانیا و آمریکا، مسأله بحرین به سازمان ملل واگذار شد و این سازمان با انجام یک نظرخواهی گزینشی که طیف خاصی از مردم بحرین در آن شرکت کرده بودند، به استقلال بحرین از ایران رأی داد و این کشور را به عنوان یکی از اعضای سازمان ملل پذیرفت. بر اساس قانون 108 ماده‌ای مصوب 1973، حکومت در کشور بحرین موروثی اعلام شد و تعیین نخست وزیر از حقوق و اختیارات پادشاه محسوب می‌شد و نخست وزیر به همراه هیأت وزرایش در برابر پادشاه مسئول می‌باشند.
 
بحرین از سال 1783 تحت حکومت آل خلیفه قرار گرفته ‌است؛ در حالی‌ که حکومت قاجار و پهلوی آن را بخشی از ایران می‌دانست. بحرین از سال 1820 میلادی تحت سرپرستی کشور بریتانیا درآمد و در سال 1971 اعلام استقلال کرد و ایران اولین کشوری بود که استقلال آن را به رسمیت شناخت.
 
در گذشته به منطقه ساحلی جنوب خلیج فارس، حد فاصل بصره تا بحرین امروزی بحرین گفته می‌شد(که شامل منطقهٔ احسا، در عربستان هم بود). بحرین قبل از زمان ساسانیان در قلمرو ایران بود. از سال 1522 تا 1602 بحرین مدتی در اشغال پرتغالی‌ها قرار گرفت. در سال 1602 میلادی، پس از اخراج پرتغالی‌ها توسط شاه عباس از خلیج فارس، دوباره حاکمیت ایران بر آن(به جز دوره‌های کوتاهی از حملهٔ عمانی‌ها تا سال 1783 میلادی) ادامه پیدا کرد.
 
از سال 1783، جزیرهٔ بحرین به دست آل خلیفه(که از اعراب شبه‌ جزیرهٔ عربستان بودند) افتاد که از قرن نوزدهم تا سال 1971 تحت ‌الحمایهٔ انگلیس بودند. با این حال، در دوران قاجار و پهلوی، ایران هنوز مدعی مالکیت بر بحرین بود. در سال 1927 ایران در شکوائیه‌ای رسمی به بریتانیا، نسبت به قرارداد این کشور با سلطان نجد و حجاز(که پس از مدتی به عربستان سعودی تبدیل شد) اعتراض کرد. چون در بخشی از این پیمان، از «...تعهد به حفظ روابط دوستانه و صلح ‌آمیز با سرزمین‌های کویت و بحرین» یاد شده بود. اما انگلیسی‌ها امیر بحرین را حاکمی مستقل و جزیره و اهالی آن را تحت‌ الحمایه دولت بریتانیا دانستند و مدعی شدند که ادعای حاکمیت ایران بر بحرین بر هیچ مبنای معتبری استوار نیست. ادعاهای ایران بر بحرین در سال‌های بعد نیز ادامه یافت؛ از جمله در سال 1336 قانون تقسیمات کشوری جدیدی به تصویب رسید که در آن بحرین استان چهاردهم ایران تعیین شده بود.
 
در حالی که موضع انگلستان در حمایت از استقلال بحرین با استقبال کشورهای عربی مواجه شده بود، دولت شوروی اعلان حاکمیت ایران بر بحرین را مورد تأیید رسمی قرار داد. در سال 1968 با تصمیم انگلیسی‌ها به خروج نیروهای خود از منطقه شرق سوئز و خلیج فارس بحث بر سر وضعیت بحرین دوباره به اوج رسید. پیشنهاد انگلیسی‌ها تشکیل فدراسیونی از قطر و بحرین و هفت امیرنشین حاشیه خلیج فارس بود که با مخالفت شدید ایران روبرو شد. در 4 ژانویه 1969 شاه ایران در نشستی خبری در دهلی نوة موضع معتدل‌تری اتخاذ کرده و از حق اهالی بومی برای تعیین سرنوشت خود از طریق یک همه ‌پرسی سخن گفت؛ «...چنان‌چه مردم بحرین علاقه‌مند به الحاق به کشور من نباشند، ایران ادعای ارضی خود را نسبت به این جزیره پس خواهد گرفت». اما شیخ عیسی، حاکم بحرین که می‌ترسید چنین رفراندومی باعث ایجاد دشمنی و تنش بین ایرانی‌ها و اعراب منطقه شود، پیشنهاد شاه را رد کرده و پاسخ تهدیدآمیزی را از شاه دریافت کرد که در آن آمده بود، ایران نه تنها استقلال بحرین را به رسمیت نمی‌شناسد، بلکه در صورت عضویت آن در سازمان ملل، از این سازمان خارج خواهد شد.
 
پس از چندین ماه مذاکرات محرمانه، ایران در 9 مارس 1970(اسفند 1349) با درخواست از دبیرکل سازمان ملل برای اعمال مساعی جمیله به منظور تشخیص خواست واقعی مردم بحرین پیشقدم شد. ایران اعلام کرده بود، نظر نمایندگان سازمان ملل را در صورتی که با تأیید شورای امنیت سازمان ملل همراه باشد، خواهد پذیرفت. بریتانیا نیز از پیشنهاد استقبال کرده و اوتانت، دبیرکل سازمان ملل هیئتی را به ریاست ویتوریا گیچاردی را مأمور انجام این کار کرد. هیئت سازمان ملل پس از گفت‌وگو با طیف گسترده‌ای از مقامات مذهبی و مدنی و مردم عادی، اعلام کرد که تقریباً تمام مردم بحرین خواهان یک حکومت کاملاً مستقل هستند و اکثریت بزرگی از آنها، آن را یک کشور عربی می‌دانند. این تصمیم در شورای امنیت تأیید شده و بحرین استقلال خود را در 14 اوت 1971 اعلام کرد و ایران نیز اولین کشوری بود که آن را به رسمیت شناخت.
 
بحرین 706 کیلومتر مربع مساحت دارد که کوچک‌تر از کوچک‌ترین استان ایران است. از هفتصد کیلومتر مربع مساحت این کشور، نزدیک به چهارصد کیلومتر مربع آن بیابانی است. بحرین به «جزیره یک میلیون نخل» نیز شهرت داشته‌ است. بحرین شامل سه شهر یا به عبارت بهتر سه جزیره اصلی، منامه و محرق و سترهاست و منامه یعنی بزرگ‌ترین این جزایر، پایتخت آن به شمار می‌آید. در بحرین روستاهایی هم هست که در فاصله‌های نزدیک به یکدیگر قرار دارند. به دلیل وسعت کم بحرین، مسئولان این کشور کوچک اقدام به پر کردن دریا و افزایش وسعت سرزمین خود کرده‌اند و با ساخت و سازهای هدفمند، پیشرفت قابل توجهی داشته‌اند. کشور بحرین 5 استان دارد که عبارتند از: عاصمه(استان پایتخت)، جنوبیه، شمالیه، وسطی و محرق. جزایر حوار متعلق به بحرین که در نزدیکی قطر واقع شده‌اند، بخشی از استان جنوبیه هستند.
 
 
1- خاندان آل خلیفه
 
اصل و نسب خاندان آل خلیفه، به خاندانی به نام "العتوب" باز می‌گردد که از منطقه "الافلاج" در جنوب نجد در عربستان سعودی به سواحل جنوبی خلیج فارس مهاجرت کردند و در ابتدا در قطر سکنی گزیدند و سپس راه به سوی منطقه "کوت" در کویت بردند. هنگامی که در سال 1795 میلادی ستاره قبیله "بنی خالد" به خاطر سرکوبگری حکومت سعودی افول کرد، این ستاره العتوب بود که درخشیدن گرفت.
 
خاندان آل خلیفه بحرین و خاندان آل صباح در کویت، از این خاندان نشأت یافتند. آنها قدرت را به این گونه بین خود تقسیم کرده بودند که خاندان آل صباح بر حکومت و خاندان آل خلیفه بر تجارت سلطه داشته باشند.
 
اما وقتی در سال 1765 ـ 1776میلادی میان خاندان العتوب اختلاف نظر پیش آمد، آل خلیفه به ریاست "محمد بن خلیفه" از کویت خارج شد و روی به "الزبارة" در سواحل غربی قطر نهاد تا با سکونت آنها در این منطقه، مردان قبیله "الجلاهمة" که در منطقه "الرویس" در قطر ساکن بودند، به حمایت از آل خلیفه پرداخت و کمک‌‌هایی به آنها ارائه داد تا سلطه آنها بر بحرین را گسترش دهد و این مقارن با اواخر قرن هجده میلادی بود. منطقه الزباره در آن زمان بندر تجاری و بازرگانی بود که به تجارت مروارید معروف بود و تحت حاکمیت خاندان آل مسلم بودند که آنها نیز از قبیله بنی خالد تبعیت می‌کردند.
 
هنگامی ‌که محمد خلیفه، پای به الزباره گذاشت،‌ خود را تابع و پیرو حاکمیت آل مسلم اعلام و تأکید کرد که آنها نه برای کسب قدرت در این منطقه، بلکه برای تجارت روی به الزباره آورده‌اند؛ اما اندک اندک چون تجارت آنها گسترش و نفوذ آنها در الزباره افزایش یافت، محمد خلیفه به عنوان امیر منطقه انتخاب شد تا اداره امور الزباره را برعهده گیرد؛ تا اینکه در سال 1783 میلادی فوت کرد. پس از محمد بن خلیفه، پسرش "خلیفه بن محمد بن خلیفه" بر الزباره به مدت 7 سال حاکم شد تا پس از وی "احمد بن محمد بن خلیفة" در سال 1794 میلادی و پس از آن برادرش، حاکمیت بر منطقه الزباره را به دست گیرد و در این زمان بود که آل خلیفه حاکمیت خود بر الزباره را رسما اعلام کرد. در حالی‌که در آن زمان همچنان به تجارت مروارید و صید آن مشغول بودند و در تمام طول این مدت، بحرین تحت حاکمیت ایران بود و شیخ "نصر آل مذکور" نماینده ایران و حاکم ایران در بحرین به شمار می‌آمد.
 
گفته شده که آل خلیفه با آل مذکور اختلاف پیدا کرده و چون اختلافات آنها به زد و خورد انجامید، در این زد و خورد آل مذکور شکست خورده و زمینه برای حاکمیت و سلطه آل‌ خلیفه بر بحرین با ملحق کردن الزباره به بحرین بیش از پیش افزایش یافت. به این ترتیب برای اولین بار در تاریخ، آل خلیفه به ریاست "احمد بن محمد بن خلیفه" در سال 1782 پای به بحرین می‌گذارد. پس از فوت احمد بن محمد بن خلیفة، پسرش "سلمان بن احمد بن محمد بن خلیفة" در سال 1821 میلادی ریاست خاندان آل خلیفه را بر عهده گرفت. سلمان بن احمد بن محمد بن خلیفة با "عبد العزیز بن محمد بن سعود" هم دوره و هم عصر بود و در این زمان عبد العزیز بن محمد، آل سعود احساء را تصرف کرده و نیروهای آل سعود به رهبری "ابراهیم بن عفیصان" موفق شده بود با محاصره الزباره، شیخ آنها سلمان را وادار به فرار به بحرین کند؛ اما در آنجا نیز از بیم نیروهای آل سعود فرار کرده و با اعلام وفاداری به پادشاه عمان، روی به سوی این کشور پادشاهی در جنوب خلیج فارس نهادند و با پادشاه آن در برابر سعودی‌ها متحد شدند.
 
به همین دلیل پادشاه عمان پسر خود را به همراه آل خلیفه به الزباره فرستاد تا مقابل آل سعود درآید و توانست الزباره را از آل سعود باز پس گیرد؛ اما از آنجا که روابط پادشاهی عمان با آل خلیفه به خوبی پیش نرفت و نفوذ عمان در بحرین و الزباره افزایش یافت، این بار نوبت آل سعود که آل خلیفه در برابر آن دست دراز کند و از آن برای خارج کردن عمانی‌ها از بحرین و الزباره کمک بخواهد و به این ترتیب عبدالعزیز بن محمد بن سعود، فرمانده سپاه خود، ابراهیم بن عفیصان را برای مقابله با عمانی‌ها راهی الزباره و بحرین کرد.
 
ابراهیم بن عفیصان با اینکه عمانی‌ها را از بحرین وادار به عقب نشینی کرد، اما در عین حال به آل خلیفه اجازه نداد وارد بحرین شده و در آن ساکن شوند و آنها را به الزباره عقب نشاند و به این ترتیب جزیره مورد ادعای آنها پس از اینکه در دست عمانی‌ها بود، اکنون به دست آل سعود افتاد.
 
آل خلیفه در این اندیشه بود که از این اقدام ابن عفیصان، به عبد العزیز آل سعود شکایت کند که نیروهای آل سعود الزباره را هم تصرف کرده و آنها را واداشتند تا به منطقه "الدرعیه" کوچ کنند.
 
آل خلیفه تا زمان به قدرت رسیدن "سعود بن عبد العزیز" در منطقه الدرعیه ساکن بودند تا اینکه سعود در سال 1809 به دلیل خواهش و تمنای سه نفر از شخصیت‌های آل خلیفه با بازگشت اهل الزباره به محل سکونت خویش موافقت کرد؛ اما به آل خلیفه اجازه بازگشت به آن را نداد و آنها را همچنان در اسارت خویش در الدرعیه نگه داشت.
 
در این اثنا شیخ "عبد الرحمن بن راشد آل فاضل" خواهر زاده آل خلیفه، بار دیگر روی به حاکم عمان کرد و با کمک‌های مادی حاکم عمان و ارتشی که فراهم آورده بود، توانست ابن عفیصان را از بحرین خارج کند و آن را در سال 1810 میلادی بار دیگر به آل خلیفه بازگرداند.
 
این در حالی است که شیخ آنها سلمان بن احمد، همچنان نزد سعود بن عبد العزیز در بند بود؛ اما از آنجا که آل سعود در آن زمان درگیر دفع حمله نظامی "ابراهیم پاشا" از سوی عثمانی علیه حجاز بودند، آل خلیفه در بحرین را به حال خود رها کرده و در آن زمان آل خلیفه در شهر "الرفاع" برای خود قلعه‌ای جهت دور ماندن از حملات کشورهای همجوار بنا کردند و این به سال 1812 میلادی واقع شد و به این ترتیب آنها در آن سال به بحرین بازگشتند.
 
از سال 1812 تا سال 1821 که با مرگ سلمان بن احمد و روی کار آمدن برادرش "عبدالله بن احمد" همراه بود، آل خلیفه با تجاوزات شیوخ و قبایل همجوار و منطقه مواجه بود که موفق شد آنها را دفع کند.
 
عبدالله بن أحمد آل خلیفة، در ابتدای حکومت خود به القطیف در عربستان حمله کرد و موفق شد، دارین و تاروت و سیهات را تصرف کند؛ اما خروج سه پسرش علیه وی و پرداختن به سرکوب آنها، تمام پیروزی‌های وی را با شکست و ناکامی همراه کرد.
 
پس از عبدالله، نوبت "محمد بن خلیفة بن سلمان" بود که در سال 1867میلادی به ریاست آل خلیفه برگزیده شد و با خروج خود در سال 1842 موجب تقسیم آل خلیفه به دو قسمت "آل عبدالله" و "آل سلمان" شد.
 
محمد، بنیانگذار آل سلمان در آل خلیفه شد و از بیم قلع و قمع وی، فرزندان عبدالله به "الدمام" به عربستان سعودی گریختند؛ اما با میانجی‌گری فیصل بن ترکی آل سعود، دوباره وحدت ظاهری به این خاندان بازگشت.
 
در این دوره بود که قطر از بحرین جدا شد تا خاندان آل ثانی در این کشور سربرآورد. در واقع در دوره حاکمیت محمد بن خلیفه آل سلمان بود که "قاسم بن ثانی" علیه وی شورید؛ اما محمد ارتشی را برای سرکوب وی فرستاد که او را سرکوب کرد و وارد دوحه شد و قاسم بن ثانی را به زندان افکند. این موضوع خشم قبایل قطر و در رأس آنها قبیله "النعیم" را بر انگیخت و موجب لشکر کشی آنها به بحرین شد که با سرکوب آل خلیفه مواجه شدند. در این دوره شاهد دخالت انگلیس در امور داخلی بحرین بودیم و محمد بن خلیفه قراردادی با انگلیسی‌ها امضا کرد که به موجب آن در مقابل دفاع انگلیس از بحرین در برابر هرگونه تجاوز، محمد بن خلیفه دست از تجهیز و آماده سازی نیروهای نظامی خود بردارد؛ اما هنگامی ‌که شیوخ و قبایل قطر بر آل خلفیه شوریدند و محمد آنها را سرکوب کرد، انگلیسی‌ها بهانه آوردند که محمد معاهده موجود را نقض کرد و به این ترتیب انگلیس خواستار برکناری محمد و روی کار آوردن بردارش "عیسی خلیفة بن سلمان آل خلیفه"، پدر پادشاه کنونی بحرین به جای وی شد که با موافقت عیسی مواجه شد و این سرآغاز اختلاف میان برادران شد.
 
شیخ "حمد بن عیسی آل خلیفه" در 28 ژانویه سال 1950 در بحرین متولد شد. پس از پایان تحصیلات اولیه در خود بحرین، برای ادامه تحصیل به انگلستان رفت تا از دانشکده افسری "لیز اسکول" همشایر انگلستان در سال 1968 و "فورت لیون ورث" کانزاس آمریکا در سال 1972 در رشته علوم نظامی فارغ التحصیل شود.
 
حمد بن عیسی آل خلیفه در سال 1964 و در سن 14 سالگی به ولیعهدی بحرین و در 6 مارس سال 1999 پس از اعلام فوت پادشاه سابق بحرین(پدرش) به پادشاهی این کشور رسید. حکومت بحرین در سال 2002 بود که از امیرنشینی به پادشاهی تغییر نام داد. وی تاکنون چهار همسر اختیار کرده که از همسر اول خود شاهزاده "سبیکة بنت إبراهیم آل خلیفة"، دختر عمه‌اش دارای سه فرزند به نام‌های شیخ عبدالله، نماینده شخصی پادشاه و شیخ خلیفه و شیخه نجلاء است. اما همسر دوم وی شیعی و دختر شیخ "حسن الخریش العجمی" است. وی از این ازدواج 2 فرزند به نام‌های "شیخ ناصر"، فرمانده نیروهای ویژه گارد سلطنتی و "شیخ خالد" دارد. از همسر سوم وی شیخ "فیصل" که در حادثه رانندگی جان خود را از دست داد و شاهزاده نوره و شاهزاده منیره زاده شدند و سرانجام اینکه حاصل ازدواج وی با "کریمه" از خاندان "آل جبر النعیمی"، یکی از قبایل قطر نیز سه فرزند به نام‌های شاهزاده حصه و شاهزاده سلمان و شاهزاده ریما بود. او در ابتدای سلطنت خود به اصلاحاتی از جمله آزادی تعداد زیادی از زندانیان سیاسی، انحلال دادگاه‌های امنیتی و آزادی احزاب سیاسی به صورت محدود دست زد.
 
پادشاهان بحرین از قدیم به دلیل اینکه اکثریت مردم این کشور را شیعیان تشکیل می‌دهند و خاندان سلطنتی اهل تسنن هستند، ‌سعی می‌کنند با انتقال جمعیت اهل تسنن کشورهای دیگر به بحرین و دادن تابعیت بحرینی به آنها، بافت جمعیت بحرین را تغییر دهند.

ساختار تشکیلات حکومت در بحرین
 
کشور بحرین تا سال 1970 مصادف با 1348هـ.ش، استان چهاردهم ایران شمرده می‌شد. اما به سبب توطئه انگلیس از ایران جدا شد. در آن هنگام،‌ نماینده ویژه دبیرکل وقت، در رأس هیئتی 5 نفره وارد بحرین شد و در 30 مارس 1970 با چند مصاحبه صوری و گزینشی، بدون اخذ رأی از همه بحرینی‌ها، اعلام کرد که مردم بحرین تمایل به استقلال دارند. بدین ترتیب با صدور قطعنامه‌ شورای امنیت مبنی بر استقلال بحرین، این کشور از ایران جدا شد و از آن پس 16 دسامبر 1970 به عنوان «روز ملی بحرین» شناخته شد. در آن هنگام شیخ عیسی بن سلمان آل خلیفه بر مسند حکومت قرار داشت. در سال 1973 به فرمان امیر بحرین قانون اساسی این کشور در 109 ماده به تصویب رسید. طبق قانون اساسی، حکومت و ریاست کشور در خانواده آل خلیفه از قبیله بنی عتبه که از عربستان به کویت و سپس به بحرین آمده بودند موروثی است و فرزند بزرگ امیر به عنوان جانشین وی تعیین می‌شود.
 
شیخ بحرین، حاکم علی الاطلاق و بالاترین مرجع قانونی است و اوامر او در حکم قانون است. اعضای کابینه نخست ‌وزیر به وسیله او انتخاب می‌شوند. امیر حق نصب و عزل هر مقام مملکتی را دارد و او در مقابلِ هیچ دستگاهی پاسخ‌گو نیست. شیخ بحرین بر اساس قانون اساسی حق انحلال مجلس را نیز دارد.
 
به موجب قانون، قوای کشور به سه قسمت تقسیم می‌شوند؛ قوه مقننه، قوه مجریه و قوه قضائیه. این سه قوه از یکدیگر جدا بوده و حق دخالت در امور یکدیگر را ندارند.
 
اولین مجلس این کشور در سال 1973 با 30 نماینده انتخابی شروع به کار کرده بود؛ اما در سال 1975 با فشارهای انگلستان به بهانه اخلال در امور کشور منحل شد. به جای آن در سال 1993، شورای مشورتی جدیدی تشکیل یافت.
 
به دنبال درگذشت شیخ عیسی بن سلمان آل خلیفه، پسر ارشد وی به نام شیخ حمد بن عیسی که ولیعهد او بود، بر مسند امیری نشست. درسال 1999 میلادی به فرمان او مجلس شورا مجدداً افتتاح گردید و عنوان‌های جدید «پادشاهی بحرین» به جای «دولت بحرین» و «پادشاه» به جای «امیر» جایگزین شد.
 
1- قوه مقننه
قوه مقننه متشکل از دو مجلس شورا و مجلس نمایندگان است که هر کدام دارای چهل عضو می‌باشند. اعضای مجلس شورا به فرمان پادشاه برای مدت چهار سال تعیین می­شوند­ و اعضای مجلس نمایندگان نیز از طریق آرای مستقیم و مخفیانه مردم برای چهار سال انتخاب می­گرذند. قوانین مصوب پارلمان نمایندگان باید به امضای شاه بحرین برسد؛ در غیر این صورت اجرا نخواهد شد.
 
2 -قوه مجریه
بر اساس قانون اساسی، کشور بحرین، دارای نظام پادشاهی مشروطه موروثی، از پدر به پسر ارشد است. پادشاه در رأس کشور و نماینده رسمی کشور است و امانت دار دین و کشور و سنبل وحدت ملی می­باشد.
 
3- قوه قضائیه
در حال حاضر دادگاه­های بحرین، شامل دو دادگاه مدنی و شرعی می­باشد. دادگاه مدنی به امور مدنی، جزایی، کارگری و بازرگانی رسیدگی می­کند. دادگاه شرعی از آنجا که 75% مردم این کشور را شیعیان تشکیل می‌دهند، به دو بخش دادگاه شرعی جعفری و دادگاه شرعی سنی تقسیم می‌­شود، که طبق حقوق اسلامی به اموال شخصی رسیدگی می­کنند.[5]
 
4- احزاب سیاسی
در بحرین11جریان معارض سیاسی فعالیت دارند که "جمعیت شیعیان وفاق اسلامی” بحرین از جمله بزرگترین گروه‌های معارض بحرینی است که دارای 18 کرسی در پارلمان این کشور بود که در اعتراض به اقدامات سرکوبگرانه رژیم حاکم علیه معترضین بحرینی، رسما از پارلمان استعفا کردند.
 
مهم‌ترین جریان‌ها و احزاب معارض بحرین:
 
الف) جنبش احرار
این جنبش در سال 1956(1335) تشکیل شد و در دهه 60 میلادی قیام کارگری علیه رژیم بحرین و "جنبش معروف" را پدید آورد و از سال 1981(1362) به اقدامات نظامی ضد دولتی متوسل شد. اعضای این جنبش را مسلمانان شیعی و سنی تشکیل می‌دهند و بر اساس ایدئولوژی اسلامی و شعار "نه غربی نه شرقی" و با تکیه بر استراتژی بسیج افکار عمومی و پرهیز از هرگونه‏ سازش، خواهان برقراری حکومت اسلامی در بحرین هستند. "حسین الشهابی" در حال حاضر یکی از رهبران برجسته این جنبش به شمار می‌آید و "جنبش احرار" در اعتراضات اخیر بحرین حضور فعالی داشته و در کنار جریان‌های معارض دیگری چون "الوفاق" و "حق" خواستار انحلال دولت و پارلمان و سرنگونی رژیم آل خلیفه است.
 
ب) جمعیت وفاق اسلامی
جمعیت وفاق اسلامی بحرین جمعیتی سیاسی اسلامی شیعی بحرینی است که در سال 2001(1380) تأسیس شد و از جمله بزرگ‌ترین گروه‌های معارض بحرینی است و از بعد تاریخی باید آن را میراث ‌بر جنبش احرار بحرین دانست که محرک اصلی اعتراضات سال‌های 1994(1373) و 1998(1377) بود. ریاست جمعیت را هم اکنون شیخ "علی سلمان" بر عهده دارد و دیدگاه حاکم بر جمعیت، این است که برای ساخت کشوری پیشرفته به حاکمیت مردم در تمام مؤسسات حکومتی روی آورد و از این حیث شعار "آزادی و عدالت و برابری را بر اساس اصول و مبادی اسلامی" سر می‌دهد.
 
ج) جنبش حق
آن گونه که خود را معرفی می‌کند، "جنبش آزادی‌ها و دموکراسی بحرینی با گرایش‌های اصلاح طلبانه" است و در کنار الوفاق الاسلامی یکی از مهم‌ترین و بزرگ‌ترین جنبش‌های معارض بحرینی را تشکیل می‌دهد. در ابتدا "حسن المشیمع" از رهبران برجسته معارض بحرینی دبیر کل جنبش و "عیسی الجودر" معاون وی تلقی می‌‌شد که بعدها "مشیمع" به رهبری جنبش برگزیده شد. جنبش حق در 11 نوامبر 2005(1384)میلادی تأسیس شد و باید آن را انشقاق حاصله از جمعیت "الوفاق الاسلامی" برشمرد. اما درباره "حسن المشیمع"، رهبر جنبش "حق" باید گفت که همزمان با اعتراضات اخیر مردم علیه رژیم آل خلیفه، وی و جنبشش نیز پیوستن خود به اعتراضات مردمی و قیام علیه رژیم بحرین را اعلام کرده و به سان جمعیت "الوفاق الاسلامی" خواسته‌هایش در انحلال دولت و پارلمان و رژیم آل خلیفه نمود پیدا می‌کند. "مشیمع" 63 ساله در سال 2010(1385) به اتفاق 25 شخصیت دیگر معارض بحرینی متهم به اقدام و تلاش جهت براندازی رژیم حاکم شد. وی را باید از جمله شخصیت‌های منطقه‌ای حامی جمهوری اسلامی ایران دانست.
 
د) جمعیت الوعد(العمل الوطنی و الدیمقراطی)
اولین جمعیت سیاسی بحرین که در سال 2001 اعلام موجودیت کرد و ادامه تاریخی جبهه مردمی بحرین(چپ گرایان) به شمار می‌آید و هم چنان نیز ائتلافی از چپ گرایان و ملی‌گرایان و نیروهای مستقل بحرینی تلقی می‌شود. این جمعیت انتخابات سال 2002(1381) را تحریم نمود، اما در انتخابات سال 2006(1385) شرکت کرد و در انتخابات اخیر بحرین یعنی 2010 با سه نامرد مشارکت داشت.
 
م) جمعیت عمل اسلامی(جمعیة العمل الإسلامی)
این جریان در اواخر دهه هفتاد میلادی تأسیس شد و در آن زمان به جریان "شیرازی‌‌ها" معروف شد که منتسب به آیت الله "محمد شیرازی" مرجع تشیع بود و ادامه "جبهه اسلامی آزادی" بحرین به شمار می‌آید که در سال 1981(1362) متهم به تلاش برای انقلاب علیه دولت وقت بحرین شد. این جریان انتخابات سال 2002 را تحریم کرد، اما در انتخابات سال 2006 شرکت کرد. اما بار دیگر انتخابات سال 2010 را تحریم نمود.

ن) جمعیت تجمع ملی و دموکراتیک(جمعیة التجمع القومی الدیموقراطی)
نماینده جریان بعثی‌ها در بحرین به شمار می‌آید. این جریان انتخابات سال 2002 را تحریم،اما در انتخابات 2006 شرکت کرد و در انتخابات سال 2010 با نامزد شرکت نمود.
 
و) جمعیت تریبون دموکراسی پیشرو(جمعیة المنبر الدیموقراطی التقدمی)
نماینده جریان چپ گرا در بحرین و ادامه جبهه آزادی بخش ملی بحرین است که اولین حزب کمونیست تشکیل شده در منطقه خلیج فارس در سال 1955(1334) به شمار می‌آید. این جمیعت در انتخابات 2002(1381) شرکت کرد و سه کرسی را در پارلمان به دست آورد؛ اما در انتخابات 2006 نتوانست موفق شود.
 
ه) جمعیت عربی اسلامی الوسط(جمعیة الوسط العربی الإسلامی)
جریان ناصری(منتسب به جمال عبد الناصر) و هم چنین اسلام گرایان بحرینی را در بر می‌گیرد. در انتخابات سال 2002 شرکت کرد، اما هیچ یک از نامزدهایش به پارلمان راه نیافتند.
 
ی) جمعیت تریبون ملی اسلامی(جمعیة المنبر الوطنی الإسلامی)
نماینده و بازوی سیاسی جمعیت "الاصلاح" است که در دهه چهل در بحرین تشکیل شد. در انتخابات 2002 شرکت کرد و موفق شد هشت کرسی پارلمان را به دست آورد. در انتخابات 2006 با جمعیت الاصاله(جریان سلفی‌ها) ائتلاف نمود و هفت کرسی را به دست آورد و در انتخابات 2010 با هشت نامزد شرکت کرد.
 
ح) جمعیت اصالت(جمعیة الأصالة)
نماینده و بازوی سیاسی "جمعیت تربیت اسلامی" است که در انتخابات 2002 شرکت کرد و موفق شد 6 کرسی را در پارلمان به دست آورد. در انتخابات 2006 نیز با ائتلاف با منبر الوطن الاسلامی 6 کرسی در پارلمان به دست آورد.
 
خ) جنبش عدالت ملی(حرکة العدالة الوطنیة)
در پی بروز شکاف در جمعیت تجمع ملی دموکراتیک، این جمعیت تشکیل شد که جمعیت کوچکی است که فعالان چپگرا و مستقل را در بر می‌گیرد و به شکلی ویژه در شهر "المحرق" فعالیت می‌کند و در انتخابات 2006 نیز شرکت نمود .
 
 
ویژگی‌های جنبش‌های سیاسی و اجتماعی بحرین
 
در گروه‌های اجتماعی و رهبران سیاسی که هدایت جنبش بحرین را بر عهده‏ داشته‏ و یا به نحوی در تداوم مبارزه سیاسی بحرین نقش آفرین بوده‌اند، ویژگی‌های زیر دیده می‏شود:

الف) تجار مروارید با تشکیل و هدایت قیام‌های ضدانگلیسی در سال‌های 1911(1290) و 1954(1333) از مؤثرترین اقشار اجتماعی در مبارزات اسلامی‏ بحرین به شمار می‌رفتند. اما پس از جنگ جهانی دوم، با رواج مرواریدهای بدلی ژاپنی‏ در بازار جهانی، از نفوذ تجار مروارید در صحنه‌های داخلی و خارجی بحرین کاسته شد. امّا با کشف نفت، قشر جدیدی از کارگران پدید آمدند که با توجه به اهمّیت جهانی نفت، بر نقش اجتماعی-‌ سیاسی آنان در صحنه داخلی بحرین نیز افزوده شد. بر این اساس نقش‏ برجسته در قیام‌های ضد دولتی 1956، 1970، 1972و 1974(1335،1349،1351و 1335) با کارگرانی بود که اکثریت آنان شیعه بودند .
 
ب) گروه‌های سیاسی ملّی‌گرا و چپ‌گرا هرگز قادر به ایفای نقش برجسته در رهبری‏ قیام مردم بحرین نشده‌اند. این امر به مسلمان بودن اکثریت قریب به اتفاق مردم بحرین و نیز سازشکاری گروه‌های مذکور برمی‌گردد. به عنوان مثال اگر چه «کمیته اتحاد ملی» با گرایشات ناسیونالیستی در تظاهرات ضد انگلیسی 1956 (1335)نقش‏ ویژه داشت، ولی پس از آن با سازش برخی از رهبرانش با رژیم، کارآیی سیاسی خود را از دست داد. امّا حضور کمرنگ گروه‌های ملّی و کمونیستی در جنبش مردم بحرین ‏نشان از آن دارد که جنبش آن سرزمین ناشی از نابسامانی‌های داخلی و نه متأثّر از دخالت‏ کشورهای اسلامی دیگر است.
 
ج) در پی ناکامی گروه‌های ملّی و چپ در رهبری مستمر قیام مرم بحرین، گروه‌های اسلامی واجدِ نقش برتر شده‌اند. در این راستا می‌توان به «جنبش اسلامی‏ آزادی بخش بحرین» (احرار) اشاره‏ کرد.
 
 
گروه ‌بندی و تشریح جریان‌های مهم سیاسی بحرین
 
الف) جمعیت‌های اسلام ‌گرای اهل تسنن: از مهم‌ترین جریان‌های حامی دولت آل‌ خلیفه هستند. این جریان‌ها عموماً از انشقاق‌های به ‌وجود آمده در سازمان اخوان ‌المسلمین و با تأثیرپذیری از برخی از کشورهای عربی شکل گرفته‌اند. این جریان‌ها که در ابتدا بستر فعالیت گروه‌های سلفی بودند؛ بعد از سال 2001 به ‌تدریج وارد عرصه فعالیت سیاسی شدند. مهم‌ترین این جمعیت‌ها عبارتند از: 1- جمعیت منبر(تریبون) اسلامی که در واقع نماینده جریان اخوان ‌المسلمین محسوب می‌‌شود. 2- جمعیت اصالت اسلامی که یک جمعیت سلفی افراطی است.
 
ب) جریان چپ ‌گراها؛ چپ‌ گراها اگر چه قدرت دهه پنجاه قرن بیستم را ندارند؛ اما به هر شکل، بازیگران قابل توجهی را در صحنه سیاسی بحرین در اختیار دارند. از میان این تشکل‌ها می‌توان به جمعیت عمل دموکراسی(وعد) اشاره کرد.
 
ج) جریان لیبرال؛ سومین دسته فعال در بحرین، جریان لیبرال است که با توجه به حضور قشر اقتصادی، خواهان اصلاحات سیاسی در چارچوب اندیشه بازار اقتصادی و برنامه‌های الحاقی آن شامل آزادی‌های فردی و تعددگرایی سیاسی است. با وجود این، کارشناسان بحرینی اندیشه لیبرال را همچنان در دوره تکامل جنینی خود می‌دانند. جمعیت میثاق ملی، جمعیت گروه فرهنگی، جمعیت اندیشه آزاد و تجمع ملی دموکراتیک، از مهم‌ترین جریان‌های این مشرب فکری محسوب می‌شوند.

د) اسلام‌گرایان شیعه؛ با توجه به اکثریت جمعیتی که در اختیار دارند، از همان ابتدا در صحنه سیاسی بحرین و به‌ ویژه در بلوک مخالفان دولت آل‌خلیفه حضور بالفعل داشته‌اند. بی‌تردید جمعیت وفاق ملی اسلامی به‌ عنوان محبوب‌ترین جریان سیاسی، نه‌ تنها مخالف نظام است، بلکه تمامی ساختار جامعه بحرین و محور اصلی فرایند قیام مردم این کشور را در اختیار دارد.
 
جمعیت وفاق ملی اسلامی بحرین در 7 نوامبر 2001 اعلام موجودیت کرد. این ساختار سیاسی، همچنین بزرگ‌ترین جمعیت سیاسی بحرین محسوب می‌شود که اعضای آن به 35 هزار نفر می‌رسد و محوری‌ترین جریان سیاسی شیعه در این کشور است. بنیان‌ گذاران این حزب، یکصد تن از علمای شیعه بحرین، نظیر دکتر سعید شهابی، شیخ علی سلمان، شیخ عبدالامیر الجمبری، استاد عبدالوهاب حسین و استاد حسن المشیمع بودند. رهبر حزب الوفاق، شیخ عیسی احمد قاسم از علمای برجسته بحرین است. ساختار تشکیلاتی وفاق شبیه به شورای عالی شیعیان لبنان(مجلس اعلای اسلامی لبنان) است که شخصیت‌های معروف شیعی عضو جریان دعوت(الدعوه) و ولایت فقیه را در کنار شماری از سرمایه‌ داران شیعه در خود گنجانده است.
 
در اساسنامه این جمعیت تأکید شده که این جمعیت برای تأسیس دولتی نوین و مدرن تلاش می‌کند؛ کشوری که در آن، حاکمیت از آن ملت به‌ عنوان منبع اصلی حاکمیت باشد. در بخش دیگری از اساسنامه تأکید شده است که هدف اصلی جمعیت وفاق، تحقق اصول آزادی، عدالت و برابری در سایه دیدگاه‌های اسلامی برای بحرین است.
 
در چارچوب همین نگاه، هم ‌اکنون جمیعت وفاق ملی اسلامی بحرین، محوری‌ترین جمعیت حاضر در انتفاضه 14 فوریه بحرین محسوب می‌‌شود. همین مسئله باعث شد تا تعدادی از رهبران این جمعیت، طی چند ماه گذشته دستگیر و حتی به اعدام محکوم شوند. این جمعیت در بیانیه‌ای که 22 اوت 2011 منتشر شد، ضمن تأکید بر ادامه مبارزه برای دستیابی به حقوق ملت بحرین، خاطر نشان کرد، رویکرد تهدیدآمیز آل‌ خلیفه هرگز این جمعیت را از راهی که در پیش گرفته، مأیوس نخواهد کرد.
 
دیگر گروه‌های شیعه فعال در بحرین عبارتند از:
 
ـ جمعیه‌الترعیه؛ این گروه، شاخه‌ای از حزب الدعوه عراق است و شیخ عیسی قاسم، شیخ سلیمان مدنی و شیخ عبدالامیر الجمبری از بنیان‌گذاران آن بودند. این جمعیت بیشتر به فعالیت‌های فرهنگی می‌پردازد.
 
ـ جبهه اسلامی برای آزادی بحرین؛ این تشکل ریشه در مبارزات اسلامی دهه 1970 و به ‌ویژه نهاد مذهبی «صندوق الحسین» دارد. در سال 1981 نزدیک به 70 نفر از اعضای این جبهه پس از کسب آموزش‌های نظامی و تخریبی با قصد سرنگونی دولت وارد عمل شدند؛ ولی در این اقدام، ناکام ماندند و همگی به حبس محکوم شدند. تا پیش از سال 1990 این تشکل‌ پیشتاز حرکت اسلامی و نماینده بنیادگرایی اسلامی در بحرین بود؛ اما از سال 1990 به بعد، به‌تدریج خود را با دیگر مخالفان و جریان اصلی سیاست در این کشور وفق داد و به اهداف و اصول دموکراتیک گرایش پیدا کرد.
 
ـ حزب‌الله بحرین؛ از سال 1987 به بعد، دولت بحرین بارها اعلام کرده است که گروهی به نام حزب ‌الله بحرین خواهان سرنگونی حکومت آن کشور شده است. دولت بحرین مدعی است این گروه، سه هزار نفر عضو دارد که همگی نظامی‌اند و از حزب‌الله لبنان تغذیه می‌شوند و مورد حمایت ایران هستند. گروه‌های مختلف شیعی در بحرین، طی اعلامیه‌ها و بیانیه‌هایی، وجود چنین گروهی را رد کرده و اعلام داشته‌اند اینا قدام دولت، حربه‌ای برای ساختن دشمن فرضی است تا ناآرامی‌ها را به خارج منتسب کند. در گزارش سازمان دیده‌بان حقوق بشر در سال 1997 نیز آمده است: هیچ گروه مخالف بحرینی با نام حزب‌الله شناخته نشده و این، اصطلاحی است که صرفاً از سوی حکومت برای اشاره به طیف نیروهای شیعه مخالف استفاده می‌شود.
 
ـ حرکة‌الخلایا الثوریه(حرکت هسته‌های انقلابی)؛ این جنبش از جمله حرکت سری و زیرزمینی شیعی بحرین است که پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران و تحت تأثیر آن در بحرین تشکیل شد.
 
ـ حرکة‌انصار الشهداء الاسلامیه(حرکت اسلامی انصار الشهداء)؛ ‌این حرکت مخفی و سری در اوایل دهه 1910 و تحت تأثیر انقلاب اسلامی ایران به ‌وجود آمد. رهبری این تشکل برعهده شیخ جمال علی‌العصفور بود. این گروه را نیز دولت کشف کرد. شیخ عصفور در سال 1980 دستگیر شد و تا سال 1981 در بازداشت به سر می‌برد که در همین سال و در بازداشت، بر اثر مسمومیت درگذشت. حزب‌العمل الاسلامی، حزب الرساله و جمعیه اهل ‌البیت از جمله دیگر احزاب شیعی در بحرین هستند.
 
همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، مردم بحرین و به ‌ویژه شیعیان آن، به صورت خودجوش راهپیمایی‌ها و تجمعات بسیاری در حمایت از انقلاب اسلامی برپا کردند. در سال 1979 راهپیمایی‌های متعددی علیه حکومت «آل‌خلیفه» برپا شد و طی آن، مردم خواهان مشارکت در تعیین سرنوشت خود و تعدیل حکومت آل‌ خلیفه بودند.

طی سال‌های اولیهانقلاباسلامی ایران،جمعیت شیعی بحرین ظهوریک قدرت انقلابی شیعه در ایران را به‌ مثابه نیرویی می‌دیدند که می ‌توانست در ابراز رنج ‌هایشان آنان را یاری دهد و این امید را پدید آورد که شیعیان حاشیه خلیج‌ فارس دیگر تنها نیستند و تسلیم سرنوشت نشده ‌اند. با توجه به این امر در سال 1360 کودتایی ناموفق برای سرنگونی نظام حاکم بر بحرین از سوی شیعیان این کشور انجام شد.[6]

حکومت بحرین تعداد زیادی از شیعیان ایرانی مقیم بحرین را از کشورش اخراج و بسیاری از مراکز دینی شیعیان را تعطیل کرد. عده زیادی را به بهانه‌ بازجویی به مدت طولانی، بازداشت و سپس به خارج تبعید کرد.

با سخت‌گیری دولت درباره شیعیان و حرکت ‌های شیعی و تعطیلی مراکز دینی و فرهنگی آنان، فعالیت اسلام‌ گرایان از سال 1984 به بعد به سردی ‌گرایید. پس از سقوط صدام و روی کارآمدن دولتی شیعی در عراق در سال 1382 تا 1386 اعتراضات مختلفی در نقاط شیعه‌نشین بحرین علیه تبعیض و ظلم ‌های حکومت بحرین و اقلیت سنی نسبت به شیعیان روی داد. همین روند اعتراض ‌ها باعث شد شعار اسلامی شیعیان عراق با عنوان «یک فرد، یک رأی» تبدیل به شعار اصلی شیعیان بحرین در انتخابات پارلمانی شود و از 18 نامزد جمعیت وفاق اسلامی، 17 نفر آن‌ ها به مجلس بحرین راه یابند و یک شخص هم به پست معاونت نخست ‌وزیری برسد.

اعتراض شیعیان نسبت به حقوق اولیه و تبعیض و اعتراض جمعیت ‌شیعی «وفاق» به رئیس مجلس این کشور درباره مفاسد مالی و اداری برخی وزرای کابینه سنی، از جمله موارد اعتراضی بعدی بود که نشان ‌دهنده مصمم‌‌تر شدن شیعیان بحرین به تقویت حضور و نفوذ و تأثیرگذاری خود در ساختار سیاسی بحرین در سال‌های اخیر است. گر چه دولت بحرین، اصلاحاتی انجام داد، اما اوج این اعتراضات بعد از بیداری اسلامی و سرنگونی چند رژیم عربی در دوره اخیر شکل گرفت. در این دوره، مردم به ‌صورت یکپارچه‌اند و با اینکه فضای سرکوب، دستگیری و کشتار با کمک نیروهای خارجی(عربستان و بعثی‌های عراق) نسبت به دوره‌های قبل شدیدتر بود؛ ولی اعتراضات، به اشکال مختلف تداوم دارد. در مجموع، بیداری اسلامی در حال حاضر در نقطه اوج قرار دارد و مردم شیعه بحرین با دقت، درایت و حضور در صحنه با تداوم اعتراضات می‌توانند حقوق از دست رفته چندین ساله خود را به‌ دست آورند.
 
تاریخچه اسلام و تشیع در بحرین
 
بحرین را جزیره ایمان نامیده‌اند؛ چرا که در پذیرفتن دین اسلام چهره‌ای وجیه در تاریخ دارد و بیشترین نامه‌ها را از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) دریافت کرده است. در سال هفتم هجری، علاء حضرمی نامه دعوت پیامبر(صلی الله علیه وآله) را به منذر بن ساوی حاکم هجر آورد. به دنبال این دعوت، او و برخی قبایل مسلمان شدند. کسانی از مجوسیان نیز به آیین خویش مانده و جزیه دادند. پس از رحلت رسول خدا(صلی الله علیه وآله) و ارتداد قبایل عرب، قبیله عبدالقیس بر اسلام استوار ماندند. بحرین یکی از اصیل‌ترین مراکز تشیع عربی نیز به شمار می‌آید که پیشینه و اساس این تشیع به حضور قبیله عبدالقیس در این منطقه بر می­گردد. آنان برای فتوحات به عراق آمده و غالباً در بصره سکونت داشتند و در جنگ جمل از امام علی علیه‌السلام حمایت کردند.
 
این امر نخستین آشنایی آنان با اهل بیت بود و بعدها در هر کجا بودند، حامی مذهب تشیع شدند. نام بسیاری از سران عبدالقیس در میان اصحاب امام علی علیه ‌السلام و سایر امامان دیده می‌شود. صعصعة بن صوحان عبدی از سوی امام علی علیه‌السلام ریاست عبدالقیس کوفه را در صفین بر عهده داشت. از صعصعه، خطبه‌ها و اظهار نظر‌های فراوانی در دست است که تشیع او را به خوبی اثبات می‌کند. صعصعه در کوفه بود که به وسیله‌ مغیره بن شعبه و به دستور معاویه به «اوال» بحرین تبعید شد و همان جا درگذشت. وی با انتخاب ابوبکر مخالفت و از امام علی علیه‌السلام جانب ‌داری کرد.
 
عمر بن سلمه فرزند ام سلمه از سوی امام علی علیه‌السلام حاکم بحرین بود. بدین ترتیب بحرین از عصر نخست خود به تشیع گروید. پایه و اساس این تشیع، پذیرفتن ولایت امیرمؤمنان و اهل بیت علیهم السلام است. کسانی که از عبدالقیس یا بنی اسد در عراق یا ایران بودند، از نزدیک با تشیع امامی آشنا شدند. البته این حرکت در بحرین به دلیل ظهور قرامطه در یک دوره با مشکل مواجه شد. قرامطه شاخه‌ای غیر رسمی از اسماعیلیان بودند که توانستند در سال 286 ق شیعیان این منطقه را فریب داده و به خود جذب کنند. آنان حدود بیش از دو قرن بر بحرین تسلط داشتند. امّا مجدداً درسال 464 هـ.ق با روی کارآمدن دولت عیونی‌های شیعی که منتسب به عبدالقیس از ربیعه بن معد بودند، ریشه‌ جریان افراطی قرامطه‌ گری در بحرین خشکیده شد.
 
در قرن پنجم و ششم هجری قمری، در سایه دولت عیونی به تدریج یک تحول مهم فرهنگی، مذهبی صورت گرفت؛ به طوری که از اواخر قرن ششم هجری عالمان فرهیختۀ بحرینی را در مراکز علمی شیعه، در عراق حاضر می‌یابیم. برخی از آنان چنان پایه بلندی در دانش شیعی به دست آوردند که در شمار شخصیت‌های به نام جهان اسلام درآمدند. از جمله‌ آنها کمال الدین میثم بن علی بن میثم بحرانی(م 679) می‌باشد که امروزه مزارش در بحرین زیارتگاه شیعیان است.
 
حضور علما و فرهیختگان شیعی در بحرین باعث شد که بحرین اولاً به عنوان یکی از مراکز اصلی شیعه محسوب شود، به گونه‌ای که در معجم البلدان تصریح می‌شود که در «قرن ششم و هفتم تمامی ساکنان بحرین شیعه هستند و اگر غیر شیعی یافت شود، غریبه است». ثانیاً به لحاظ علمی و داشتن فرهیختگان در زمره مناطق تأثیرگزار بحرین به شمار آید. در دهه سوم قرن دهم با حمله پرتغالی‌ها، بحرین به مدت یک قرن تحت سیطره آنان درآمد؛ اما درسال 1031 هـ.ق شاه عباس صفوی با بیرون راندن پرتغالی‌ها، بر بحرین سیطره یافت و بحرین جزء سرزمین ایران شد؛ اما اغلب، حاکمان محلی عرب داشت.
 
در دوران صفویه با اعلام تشیع امامی از سوی دولت جدید ایران، بسیاری از عالمان بحرینی راهی ایران شده و در جهت تأثیرگزاری تشیع بحرین بر ایران نقش بسیار زیادی داشتند. در این دوره بحرین به طور کامل در اختیار شیعیان قرار گرفت و علمای شیعه در نقش قضاوت، حسبه و اقامه جمعه مشغول فعالیت شدند. همچنین این امر موجب انتقال فرهنگ مکتوب شیعه که در کتابخانه‌های بحرین بود، به ایران شد. از سوی دیگر، حضور شیعیان بحرین مانع از پیشرفت خوارج عمان در جزیره العرب بود. در این دوره طی چند دهه، خوارج عمان همواره به بحرین یورش برده و گاه بر آن غلبه کرده و به آزار شیعیان می‌پرداختند.
 
در سال 1152 نادرشاه آنجا را از خوارج گرفت و به آل مسکور سپرد و از آن زمان، شیعیان بحرین اندک اندک رو به استقلال رفتند. بعدها این خاندان با خاندان آل خلیفه درگیر شده و بحرین در اختیار آل خلیفه قرار گرفت، که البته تحت نام و پرچم ایران حکومت می‌کردند. ازسال 1253 آل خلیفه با انگلیسیها هم‌ پیمان شدند و این دیار میان سلطه ایران و استعمار انگلیس و آل خلیفه اداره می‌گردید. از زمانی که دولت سنی آل خلیفه با حمایت انگلیس به قدرت رسید، شیعیان بحرین که غالباً در روستاها زندگی ساده و سختی داشتند، به طور کامل عقب نگاه داشته شده و تمام تلاش دولت معطوف به محدود کردن آنان بوده و حتی در این راستا با اعطای تابعیت به اعراب غیر بحرینی، سعی در شکستن ترکیب جمعیت و پایین آوردن درصد جمعیت شیعه در این کشور کردند. البته با تمام تلاش‌هایی که انجام داده‌اند هم اکنون نیز حدود 75% مردم این کشور شیعه هستند.
 
آنچه از پیشینه شیعیان بحرین گفته شد، نشان می‌دهد این کشور زمانی به طور کامل در اختیار شیعیان بوده است؛ به طوری که تا صد و پنجاه سال پیش، گزارشی از اینکه غیر شیعه در بحرین سکونت داشته باشد، در دست نیست و آنچه مهم است، این است که در طول فراز و نشیب‌های تاریخ، در درون جامعه بحرین، تشیع امامی به صورت استوار و مستمر حضور داشته است.[7]
 
 
وضعیت اقتصادی شیعیان
 
از دهه 1990 تاکنون بیکاری مهم‌ترین عامل ناآرامی به ویژه در میان جوانان شیعه بوده است. آمارهای رسمی، میزان بیکاری را 15% اعلام می‌کنند؛ در حالی که آمارهای واقعی، به خصوص در میان شیعیان بسیار بالاتر از این میزان است. به رغم نبود آمارهای مشخص از تعداد بیکاران شیعه، بسیاری معتقدند که در دهه آینده چنانچه اقدامات سیاسی در زمینه اصلاح بازار کار انجام نگیرد، شیعیان در این زمینه بیشترین مشکل را خواهند داشت. مشکلات ناشی از بیکاری، وضعیت شیعیان را به شدت تحت تأثیر قرار داده که مهم‌ترین آن استخدام رو به کاهش و دستمزد اندک است.
 
از بین 84 هزار شغل ایجاد شده در بخش خصوصی میان سال‌های 1990 تا 2002 میلادی، دستمزد 67 هزار شغل کاهش یافته و بیش از 80% از این مشاغل نصیب کارگران خارجی شده است. در روستاهای فقیر که غالباً جمعیت آنها را شیعیان تشکیل می‌دهند، مشکلات اقتصادی، اجتماعی، مثل بیکاری و فقر و حتی مشکلات بهداشتی رو به افزایش است. به گونه‌ای که روستاهای فقیرنشین شیعه به خرابه‌های حاشیه‌ای تبدیل شده و ساکنان آن ناچار به ترک آن می‌شوند. هزینه نگهداری، خرید و اجاره ساختمان نیز در سال‌های اخیر به شدت بالا رفته است. بنا به اظهارات یک نماینده، حکومت به مدت 26 سال از ثروت عمومی سوء استفاده کرده است.[8]
 
به طور کلی، نگاهی گذرا به وضعیت استخدام در بخش عمومی که دولت بر آن سیطره کامل دارد، نشان می‌دهد که شیعیان سهم چندانی در آن ندارند. مناصب عالی و مشاغل حساس مثل نیروهای مسلح و وزارت دفاع، تحت سیطره خانواده حاکم است.
 
بر اساس گزارش سال 2003 میلادی مرکز حقوق بشر بحرین، از 572 منصب عمومی و عالی، تنها 101 منصب یعنی 18% و از 47 منصب عالی در حد وزیر و مدیرکل فقط 10 منصب یعنی 21% به شیعیان تعلق دارد. شیعیان در این نظام به هیچ وجه نمی‌توانند عهده دار مناصب عالی حکومتی مثل وزارت دفاع، خارجه، دادگستری و کشور شوند.[9]
 
 
شیعیان و جایگاه سیاسی آنها در کشور
 
بحرین با داشتن اکثریت 75% شیعی، در میان کشورهای عربی، بیشترین درصد جمعیت شیعی را درخود جای داده است. اما به رغم اینکه شیعیان اکثریت جمعیت بحرین را تشکیل می‌دهند، حضور کمرنگی در کابینه داشته و تحت حاکمیت اقلیت سنی قرار دارند. آنها به شکل فزاینده‌ای خود را به لحاظ سیاسی در حاشیه و به لحاظ اجتماعی محروم احساس می‌کنند. حکومت آل خلیفه از هرگونه تحرک سیاسی، مشارکت و ایفای نقش آنان جلوگیری می‌کند. طی سال‌های گذشته، هر گاه شیعیان تلاش کرده‌اند از راه‌های مشروع، مسالمت ‌آمیز و دموکراتیک، پوسته حکومتی تبعیض ‌آمیز را بشکنند، مورد سرکوب قرار گرفته‌اند.
 
از مجموع 20 وزارتخانه، فقط سه وزارتخانه غیر مهم در دست شیعیان است که عبارتند از: کار و امور اجتماعی، بهداری و بازرگانی. این درحالی است که خانواده حاکم، (آل خلیفه) بیش از صد منصب از مجموع 572 منصب عالی حکومتی را به خود اختصاص داده است. از جمله: 24 منصب از 47 منصب در سطح وزارت، 15 منصب از 30 منصب عالی وزارت کشور، 6 منصب از 12 منصب عالی وزارت دادگستری، 7 منصب از28 منصب عالی در وزارت دفاع. البته پس از انتخابات سال 2002 میلادی، اکثریت مردم بحرین(شیعیان) در اعتراض به محدودیت‌های سیاسی، انتخابات را تحریم کردند. از پیامدهای این اعتراضات این بود که در انتخابات پارلمانی اخیر(2006) شیعیان 18 کرسی از40 کرسی پارلمان بحرین را به خود اختصاص دادند و برای اولین بار درتاریخ بحرین، یک فرد شیعی معاون نخست وزیر و نماینده‌ای دیگر به عنوان وزیر امور خارجه دولت انتخاب شد که نگرانی رهبران سنی بحرین را تشدید کرد.[10]
منبع: رسا

دانلود کتاب الجدول فی اعراب القرآن (تجزیه و ترکیب و بلاغت)


نسخه مخصوص رایانه



*دریافت با حجم 5.4مگابایت با فرمت help ویندوز*

نسخه مخصوص گوشی همراه



*دریافت با حجم 2.7مگابایت با فرمت جار*


 

سایت اعراب و تحلیل و تجزیه صرفی و نحوی آیات قرآن- به دو زبان

انگلیسی و عربی- موقع إعراب القرآن بالانکلیزی والعربی

 

سلام علیکم
در این سایت بسیار مفید می تونید سوره و آیه ای رو از قرآن کریم مشخص

کنید تا اعراب و تجزیه صرفی و نحوی تک تک کلمات آن براتون نمایش داده بشه


هذا الموقع یقدم الاعراب الکامل لکلمات القرآن الکریم


http://corpus.quran.com/treebank.jsp?chapter=103&verse=2


ارجو ان یفیدکم الموقع



دانلود نسخه اینترنتی نرم افزار چند رسانه ای "ولی الله"


دانلود نسخه اینترنتی و کم حجم نرم افزار "ولی الله" کاری مشترک از قرارگاه فناوری گروه پیروان موعود و قرارگاه فضای مجازی جماران...... ...

دانلود نسخه اینترنتی و کم حجم نرم افزار "ولی الله" کاری مشترک از قرارگاه فناوری گروه پیروان موعود و قرارگاه فضای مجازی جماران......

به لطف خداوند متعال و عنایت امام زمان (عج)  در ادامه فعالیت های قرارگاه فناوری گروه پیروان موعود موفق به تولید نرم افزار مالتی مدیای دیگری از سری مجموعه (14 نور اسمانی ) با نام " ولی الله "  درباره شیر مرد تاریخ جهان و اسلام ، اسوه صبر و پایداری و وفا ، امام علی (ع) ، این پدر مهربان بشریت  شده ایم که در حال حاضر نسخه کم حجم این نرم افزار که برای کاربران اینترنتی می باشد در اختیار شما قرار خواهد گرفت.
نسخه اصلی این نرم افزار شامل بخش هایی از جمله:گالری صوت و تصویر،مقالات،داستان و اشعار،گالری

تصاویر،داده نما و.... میباشد.

 

5

همسنگران عزیز میتوانند برای دریافت نسخه اصلی این نرم افزار(یک دی وی دی) شماره تماس و ادرس خود را به سامانه پیامک 30005825000156  ارسال نمایند تا در اولین فرصت نرم افزار ارسال شود.
همچنین عزیزانی که تمایل به همکاری و عضویت در تیم طراحی نرم افزار را دارند رزومه و اطلاعات تماس خود را به ادرس ایمیل:
fanavari@p313.ir
ارسال نمایند
بی صبرانه منتظر شنیدن انتقادات و پیشنهادات شما در راستای بهبود کیفیت نرم افزار ها هستیم

.::لینک دانلود نرم افزار ولی الله::.



دانلود نسخه اینترنتی نرم افزارچند رسانه ای سرالله کاری مشترک از پیروان موعود و قرارگاه فضای مجازی جماران ...

دانلود نسخه اینترنتی نرم افزارچند رسانه ای سرالله کاری مشترک از پیروان موعود و قرارگاه فضای مجازی جماران

به لطف خداوند متعال و عنایت امام زمان (عج)  در ادامه فعالیت های مشترک قرارگاه فضای مجازی جماران و گروه پیروان موعود موفق به تولید نرم افزار مالتی مدیای دیگری از سری مجموعه (14 نور اسمانی ) با نام " سرالله "  درباره بانوی دو عالم ، دخت بزرگوار پیامبر رحمت (ص) ، حضرت فاطمه الزهرا (س)، شده ایم که در حال خاضر نسخه کم حجم این نرم افزار که برای کاربران اینترنتی می باشد در اختیار شما قرار خواهد گرفت.

نسخه اصلی این نرم افزار شامل بخش هایی از جمله:گالری صوت و تصویر،مقالات،پاسخ به شبهات،گالری تصاویر،داده نما و.... میباشد.

http://p313.ir/download/image/4b1284182fcb32828932233c36d1.png

همسنگران عزیز میتوانند برای دریافت نسخه اصلی این نرم افزار(یک دی وی دی) شماره تماس و ادرس خود را به سامانه پیامک 300082000 ارسال نمایند تا در اولین فرصت نرم افزار ارسال شود.

همچنین عزیزانی که تمایل به همکاری و عضویت در تیم طراحی نرم افزار را دارند رزومه و اطلاعات تماس خود را به ادرس ایمیل:

fanavari@p313.ir

ارسال نمایند

بی صبرانه منتظر شنیدن انتقادات و پیشنهادات شما در راستای بهبود کیفیت نرم افزار ها هستیم

.::لینک دانلود نرم افزار سرالله(مستقیم)::.



عنوان Serro Allah.light.zip
حجم 15.4 مگابایت
نوع ZIP
تعداد دانلود 486 بار
لینک دریافت
توضیحات
.::نرم افزار سرالله::.
کلیپی پیرامون عاملان تفرقه و افراطی های شیعه و سنی تولید شده در قرارگاه فناوری پیروان موعود ...

کلیپی پیرامون عاملان تفرقه و افراطی های شیعه و سنی تولید شده در قرارگاه فناوری پیروان موعود

[تصویر:  do.php?img=576]
کلیپی زیبا و روشن گر در خصوص وهابیت به ویژه شبکه های تفرقه افکن شیعه و سنی که توسط عزیزان بخش فناوری تولید شده است ؛لازم به ذکر است کلیپ فوق در همایش بزرگ مدافعان حریم ولایت نیز برای حضار پخش گردید

 

.::دانلود کلیپ::.

اگر دنبال حقیقت هستید ومی خواهید شبهات ذهنی شما برطرف گردد
دانلود کنید،
سوال وجوابهایی که ذهن هر گمراهی را روشن خواهد کرد
جوابهایی که بسیاری از دروغها را برملا خواهد کرد

دانلود نکنی ضرر کردی

دانلود


ترجمه الغدیر - جلد 22

مجموع یازده جلد به زبان عربی

دریافت فایل حجم: 1847 kB مجموع ۲۲ جلد به زبان فارسی

مشاهده در کتابخانه


دانلود نرم افزار

فرقه وهابیت چگونه پایه‌گذاری شد و تفاوت‌ وهابیون با اهل‌تسنن چیست؟ + تصاویر

آیا وهابیت یک فرقه دست‌ساز است؟ آیا اصولا ارتباطی میان این فرقه با اسلام وجود دارد؟ فرق وهابیت با اهل سنت چیست؟ آیا وهابیت فقط با شیعیان سر ناسازگاری دارد؟ برای آشنایی با این فرقه ساخت انگلیس با گزارش ویژه مشرق همراه شوید.
گروه گزارش ویژه مشرق - اهل سنت به چهار شاخه اصلی حنفی، حنبلی، شافعی و مالکی تقسیم می‌شوند که به مرور زمان برخی از این شاخه ها به ده‌ها زیرشاخه تقسیم شده و هر کدام برای خود به مسلکی جداگانه با عقایدی خاص تبدیل شدند. وهابیت نیز یکی از فرقه‌هایی است که خود را منتسب به حنبلی‌ها می‌دانند؛ بدین معنی که وهابیت بسیاری از اعتقادات خود را از احمد بن حنبل و آراء و عقاید وی گرفته‌اند. با این حال بسیاری از علمای حنبلی نیز وهابیت را فرقه‌ای جدا از خود قلمداد کرده و از نزدیکی به آن خود را مبرا کرده‌اند.

الف- پیشینه فکری و سیاسی وهابیت؛

1.1.احمد بن حنبل(241-164ه.ق):

احمدبن حنبل، موسس و بانی فرقه حنبلی و از رهبران فکری اصحاب حدیث به شمار می‌آید که در ربیع الاول 164ه.ق در بغداد بدنیا آمد. وی نه تنها طریقه اصحاب حدیث را از پیشینیان به ارث برد، بلکه آن را احیا کرد و با تعالیمی که عرضه داشت، برای تنظیم مبانی فکری آنان کوشش کرد. از همین رو پس از او اصحاب حدیث بیش از هرکس به گفته‌ها و نوشته‌های وی در تأیید افکار خویش استناد جسته‌اند.

احمد را باید به میانجیگری شاگردش ابن تیمیه، پیشرو مذهب وهابی و تا حدی الهام‌بخش نهضت مذهبی و محافظه‌کارانه سلفیان نامید. احمد بن حنبل فقیهی کثیرالسفر بود و در طلب علم و حدیث به شام، حجاز، یمن، کوفه و بصره سفر می‌کرد و احادیث بسیار گرد آورد و آنها را در مجموعه‌ای بنام مسند ابن حنبل فراهم آورد. احمد در فقه و حدیث، استادان بسیاری داشت، به طوری که ابن خلکان وی را یکی از اصحاب و شاگردان خاص امام شافعی می‌داند.

ابن حنبل سخت از پذیرش اعتقاد به مخلوق بودن قرآن که آن را مخالف سنت می‌دانست، امتناع کرد. او معتقد بود که این ترکیب حروف و اصوات به همین شکل فعلی در عالم ازل ثابت و به ذات خداوند قائم بود. وبنابراین، به قدیم بودن و غیرمخلوق بودن قرآن معتقد بود.

آرامگاه محمد ابن حنبل

هیئت استفتای دائمی وهابیان: «بنای بر قبور بدعت منکر است

که در آن غلو در تعظیم صاحب قبر، راهی بسوی شرک است و باید تخریب شود»

همزمان با خلافت متوکل در 232ه.ق وضع اصحاب حدیث یکباره تغییر کرد و به علت هواداری خلیفه از آنان و مبارزه با معتزلیان، طبیعی می‌نماید که احمد نیز در دستگاه خلافت عزتی یافته باشد. امامت احمد در عقاید در عصر متوکل سبب شد که سایر فرقه‌های اهل حدیث، تحلیل روند و نام و نشانی از آنان باقی نماند. به خصوص که خلفای عباسی، از متوکل به بعد، حمایت کامل خود را از احمد و شاگردان او دریغ نکردند و آنچه را احمد در عقاید و احکام گفته بود، دربست پذیرفتند. طبعا محدثان دیگر که غالبا زندگی آنان از طریق حکومت‌ها اداره می‌شد، ناجار به ترک روش خود شدند و بر اثر کتمان عقیده، به تدریج نابود گشتند.

ابن حنبل پس از 77 سال زندگی در دوازدهم ربیع الاول 241ه.ق پس از یک دوره بیماری نه روزه در بغداد درگذشت و جسد وی را در مقبره باب حر به خاک سپردند. تاریخ زندگانی وی، گواهی می‌دهد که مقاومت احمد در راه عقیده‌اش، عواطف مردم را به سوی او جلب کرد و به تدریج میان اهل سنت به مقام امامت در عقیده رسید و توانست عقاید اهل تسنن را طبق روایتی که نزد او معتبر بود منتشر سازد. مکتبی که وی بانی آن شد به نام خود وی «حنبلی» نام گرفت.

حدیث‌گرایی این گروه در عقاید و فقه و پذیرش اخبار وارده، سبب نفی هرگونه عقل‌گرایی، ضدیت با رأی و مخالفت با هرگونه چند و چون در احادیث موجود شد.

در واقع، نسل نخست اهل حدیث از استنباط‌های فقهی پرهیز می‌کردند و بطور عمده خود را محدث می‌شناختند. این مسئله در مورد احمد بن حنبل، پیشوای حنابله، کاملا صادق است. به مرور اهل حدیث در دیدگاه‌های خود حنبلی شدند.(حوزه نمایندگی ولی فقیه در امور حج و زیارت، شناخت عربستان، نشر مشعر، بی تا، بی جا،ص108)

1.2.ابن تیمیه:

احمدبن تیمیه، در دهم ربیع الاول 661ه.ق پنج سال پس از سقوط خلافت عباسیان در بغداد، در یکی از مناطق شام به نام حرّان متولد شد. این شهر در سال‌های پیش از تولد وی و در دوران کودکی‌اش مورد هجوم مغولان قرار گرفت. بنابراین، مردم شهر از جمله عبدالحلیم پدر ابن تیمیه مجبور شدند شهر را به قصد دمشق ترک کنند.

احمد بن تیمیه به عنوان فقیه، محدث و متکلم حنبلی، ضد هر آزاد اندیشی و نوگرایی قیام کرد و اقدامات وی باعث انحطاط و عقب‌ماندگی بیش از پیش مذهب حنبلی شد. در مناظرات فخر رازی درباره مذاهب اهل سنت از عصر ابن تیمیه به دوره انحطاط و سستی گرفتن تفکر فلسفی و استدلال منطقی و قرن روی آوری مسلمانان اعم از اهل شیعه و اهل سنت به ظواهر دین و توجه سطحی به معارف خشک و مذهبی یاد شده است.

از مهمترین مواردی که علما بر ابن تیمیه ایراد گرفته‌اند، عبارت بود از:

1. برای خداوند جسم قائل شده است.

2. ذات خداوند را بسان اجسام، مکان‌دار دانسته است.

3. خداوند را به اجسام و مخلوقات تشبیه کرده است.

4. عظمت معنوی پیامبر را پس از رحلت وی انکار کرده است.

5. زیارت و شفاعت پیامبر و اولیا و صلحا را انکار کرده است.

6. به اصحاب پیامبر اهانت کرده است.

7. مهمتر از همه اینکه تمام مسلمانان را کافر خوانده است.

سلفیه که پیشوای ایشان ابن تیمیه است، می‌گفتند: هر عملی که در زمان پیامبر اسلام وجود نداشته و انجام نمی‌شده است، بعدا نیز نباید انجام بشود. ابن تیمیه از این اصل کلی سه قاعده دیگر استخراج و استنتاج کرد:

1. هیچ فرد نیکوکار یا دوستی از دوستان خدا را نباید وسیله‌ای برای نزدیک شدن به خداوند قرار داد،

2. به هیچ زنده یا مرده‌ای نباید پناه برد و نباید از هیچ‌کس یاری خواست،

3. به قبر هیچ پیغمبر یا فرد نیکوکاری نباید تبرک جست و نباید تعظیم کرد.

1.3.محمد ابن عبدالوهاب:

هرچند با مرگ ابن تیمیه، دعوت سلفی‌گری و احیای مکتب سلفی در عقاید به فراموشی سپرده شد، اندیشه او، در لابلای کتاب‌ها و گوشه کتابخانه‌ها باقی ماند تا روزی که محمد ابن عبدالوهاب نجدی ظهور کرد و به نبش قبر آثار دفن شده و فراموش شده او پرداخت و گفته‌ها و نوشته‌های او را با بیان فریبنده برای مردم مطرح ساخت.

محمد ابن عبدالوهاب، در سال 1115 ه.ق در شهر عینیه تولد یافت. جد وی فردی به نام "شولمان قرقوزی" از نسل یهودیان ترکیه به نام "یهود دوغه" بود. این گروه با سابقه یهودیت به اسلام گرویدند و به ظاهر مسلمان شدند، تا شاید در حکومت عثمانی ترکیه نفوذ کنند یا شاید هم اسلام را به صورتی دیگر مشکوک و مشوش سازند.

جد محمد ابن عبدالوهاب، فردی به نام "شولمان قرقوزی" از نسل یهودیان ترکیه نام "یهود دونمه" بود.

شولمان جد عبدالوهاب، در شهر بورسا به خرید و فروش هندوانه و خربزه مشغول بود. اما چون از شغلش راضی نبود، همانند برخی دیگر از یهودیان مسلمان شده به تجارت دین و دین‌فروشی متمایل می‌شود. او تصمیم می‌گیرد که به سلک علمای دین در بیاید و به صورت رسمی عالم دین شود تا نفوذ و مقامی یابد. او رهسپار سوریه شده اما پس از مطرح کردن مسائل جدید و شناخته شدن، طرد می‌شود و مجبور می‌شود تا از آنجا به مصر، سپس مکه و بعد به مدینه برود. پس از اخراج شدن از مدینه، رهسپار نجد می‌شود و در آنجا کاملاً ماهیت خود را مخفی کرده و خود را به عنوان "سلاله" از قبیله "ربیعه" جا زده و نام عربی سلیمان را برای خود برمی‌گزیند.

پدر محمد در شهر عینیه امور شرعی، قضایی و تدریس را بر عهده داشت. محمد از کودکی به مطالعه کتب تفسیر و حدیث و عقاید سنت علاقه داشت و فقه حنبلی را نزد پدرش که خود از علمای حنبلی محسوب می‌شد، فرا گرفت.

عبدالوهاب به تحصیل علوم دینی می‌پردازد و به شغل قضاوت مشغول می‌شود. محمد فرزند عبد الوهاب پس از پایان دروس مقدماتی برای تحصیل راهی مدینه می‌شود. در دوران تحصیل در مدینه گه گاه مطالبی بر زبانش جاری می‌شد که از عقاید خاصی حکایت داشت. به طوری که اساتید وی نسبت به آینده‌اش نگران شده و می‌گفتند اگر او خود به تبلیغ دین بپردازد گروهی را گمراه خواهد کرد. پس از مدتی به بصره سفر نمود و در آنجا عقاید و رسومات اسلامی مردم را به سخره گرفت و به قدری بر این عمل خود پافشاری کرد که اهل بصره او را از شهر اخراج کردند. غالب شرح‌حال‌نویسان درباره محمد بن عبدالوهاب یادآور می‌شوند که از همان جوانی سخنان زننده‌ای از او شنیده می‌شد و ‌غالباً به مطالعه زندگی‌نامه کسانی که مدعی نبوت شده بودند مانند مسیلمه کذاب و سجاج و اسود و عنسی و طلیحه اسدی علاقه خاصی داشت.

محمد از دوران نوجوانی و جوانی، به مطالعه زندگی نامه مدعیان دروغین نبوت

همچون مسیلمه کذاب، سجاع، اسود عنسی و طلیعه اسدی، علاقه خاصی نشان می‌داد و عقاید و رسوم اسلامی مردم را به سخره می‌گرفت.

استادان او از همان دوران کودکی آثار گمراهی، سستی عقل و عقب‌ماندگی دِماغی و تفکری را در او یافتند. پدر او عبدالوهاب در فرزندش احساس انحراف و ضلالت می‌کرد و پیوسته او را سرزنش کرده و مردم و خانواده‌اش را از او بر حذر می‌داشت.

محمد ابن عبدالوهاب، در جامعه قبیله‌ای و عشیره‌ای نجد نشو و نمو یافت و به علت عقاید حنبلی پدرش و نیز شغل وی که قضاوت و تدریس بود، به مطالعه فقه حنبلی و کسانی که در این‌باره اقداماتی انجام داده بودند، بویژه ابن تیمیه و شاگردش ابن قیم و همچنین ابن عبدالهادی علاقه‌مند شد. لذا به دنبال کسب آگاهی بیستر از آراء و عقاید اشخاص مذکور و نیز اطلاع از جو فرهنگی، اجتماعی و سیاسی شام و عراق که تحت حاکمیت امپراتوری عثمانی قرار داشتند به آن مناطق سفر کرد.

سفر ابن عبدالوهاب به ایران و تاریخ آن در منابع تاریخی اواسط قرن دوازدهم هجری قمری، به وضوح آمده است. میرزا ابوطالب اصفهانی هم که تقریبا معاصر محمد ابن عبدالوهاب بود، به مسافرت او به اصفهان و تحصیل علم و حکمت در آن شهر و رفتن وی به اکثر بلاد عراق و خراسان تا سرحد غزنین اشاره کرده است. نکته جالب در این سفر آن است که شیخ محمد ابن عبدالوهاب حکمت شرق و ساختن تفنگ و قسمتی از فنون جنگ را فرا گرفته است. شاید بتوان این نظریه را در اینجا مطرح ساخت که غرض اصلی ابن عبدالوهاب از سفرهایی که به مناطق و نواحی تحت سلطه امپراتوری عثمانی و نیز ایران داشته، پی بردن به میزان قدرت و تسلط آن امپراتوری بر مناطق تحت حاکمیتش و نیز وضعیت موجود در ایران بوده است تا با آگاهی از این جریان در آینده به سهولت بتواند به اندیشه‌هایش جامه عمل بپوشاند.

آغاز مأموریت جاسوس‌های انگلیسی در دولت‌های اسلامی

در سال 1710 میلادی وزارت مستعمرات انگلیس به 9 نفر از افراد کاردان و زیرک ماموریت داد تا برای جاسوسی در دولت‌های اسلامی بروند، از انها فقط پنج نفر به لندن بازگشتند که یکی از انها فرد خبره‌ای به نام «همفر - Hempher» بود. ماموریت او در کشور ترکیه بود همفر به ترکیه امد و نامش را محمد گذاشت و بسیاری از مسائل و علوم اسلامی و قرآن را فرا گرفت.

دومین بار او به عراق رفت. در این سفر با محمد ابن عبد الوهاب ملاقات نمود و چون دانست که عبدالوهاب جوانی جاه‌طلب و از خود راضی است و از مذهب و اعتقادات مسلمانان عیب‌جویی می‌کند، بسیار خوشحال شد و اطمینان یافت که دو وظیفه‌ای که دولت بریتانیا به او محول کرده بود را به وسیله او عملی نماید. اولین دستور‌، شوراندن مردم در مقابل دولت عثمانی و دومین دستور فتنه‌انگیزی بین مسلمانان با تاسیس مذهبی جدید بود.

همفر از آن پس با محمد ابن عبد الوهاب بسیار صمیمی شد و با او در مورد مسایل مختلف بحث می‌کرد و هر کجا که محمد ابن عبد الوهاب بر خلاف مذاهب نظر می‌داد او را تشویق می‌کرد.

همفر به دروغ به محمد ابن عبدالوهاب گفت: خواب دیده‌ام پیغمبر بر منبری نشسته و برای علما سخنرانی می‌کرد در آن هنگام شما ((محمد ابن عبدالوهاب)با سیمائی نورانی وارد شدی و پیغمبر از جای خود برخاست و تو را به اغوش کشید و بر پیشانی‌ات بوسه زد و گفت: ای محمد‍! تو وارث حقیقی من در تمام امورات دینی و دنیوی مسلمین می‌باشی. و تو در آن لحظه گفتی: یا رسول‌الله من نمی‌توانم علم و عقیده خود را برای مردم بر ملا کنم و از شر مردم می‌ترسم. پیامبر فرمود: ای محمد! تو از شناختی که بر خویشتن داری برتر هستی و هیچ ترسی به خود راه نده.

محمد ابن عبدالوهاب بعد از شنیدن این دروغ بدون آنکه فکری کند خوشحال شد و بعد از آن بر تاسیس مذهبی جدید مصمم گشت. همفر، محمد ابن عبدالوهاب را به حالتی که دلخواه انگلیس بود در آورد. وزارت مستعمرات انگلیس به همفر دستور داد تا 6 مورد دیگر را در مغز محمد بگنجاند تا او این موارد را دیر یا زود بین مردم اجرا کند:

1. فتوا دهد کسی که مذهب محمد ابن عبدالوهاب را نپذیرد کافر شده و جهاد با او فرض خواهد شد

2. تخریب خانه خدا

3. شوراندن اعراب علیه حکومت عثمانی

4. انهدام گنبدهای بار گاه اولیاء

5. ایجاد هرج و مرج در سرزمین‌های اسلامی

6. چاپ قرآن تحریف‌شده

همفر توانست چهار مورد را در افکار محمد ابن عبدالوهاب جای دهد و در دو مورد ناموفق بود. انهدام خانه خدا و تغییر قرآن، زیرا محمد ابن عبدالوهاب از اجرای این دو مورد بسیار می‌ترسید.

تاسیس فرقه وهابیت و وجه تسمیه آن

محمد ابن عبدالوهاب به همراه محمد ابن سعود از سال 1143ه.ق مذهب تازه‌ای را تاسیس کرد. در اینجا ضروری است وجه تسمیه، واژه وهابی برای فرقه ساختگی محمد ابن عبدالوهاب روشن شود. کلمه وهابی از نام پدر موسس فرقه وهابی یعنی عبدالوهاب گرفته شده است، اما خود وهابیان این نسبت را صحیح نمی‌دانند.

سید محمود شکری آلوسی از طرفدارن وهابیت می‌گوید: نسبت وهابی را دشمنان وهابی‌ها به ایشان اطلاق کرده‌اند. این نسبت صحیح نیست، بلکه باید به محمد که نام پیشوای ایشان است، نسبت داده شود و به آنان محمدیه بگویند....احمد امین، نویسنده معروف مصری، در این باره می گوید: محمد ابن عبدالوهاب و پیروانش خود را موحدین می‌نامیدند و نام وهابی را دشمنانشان بر آنها اطلاق کردند. سپس این نام بر زبان‌ها افتاد.... خود وهابیان، فرقه وهابیت را مذهب تازه‌ای نمی‌دانند بلکه می‌گویند این مذهب، سلف صالح است و از این رو، خود را سلفیه می‌نامیدند... علت اینکه خود را سلفیه می‌نامیدند این بود که مدعی بودند در اعمال و افعال و معتقدات خود تابع سلف صالح یعنی اصحاب پیامبر اکرم و تابعین هستند.

محمد ابن عبدالوهاب به همراه محمد ابن سعود از سال 1143ه.ق مذهب تازه ای را تاسیس کرد.

فرقه وهابیت از مذهب حنبلی پدیدار شد و همه پیشوایان وهابیت و بطور کلی عموم کسانی که از ابتدا زیارت قبور و توسل و استغاثه به پیامبر اعظم(ص) را منع کرده‌اند، از علمای حنبلی بوده‌اند. ابو محمد بربهاری، ابن بطه، ابن تیمیه و شاگردش ابن قیم و محمد ابن عبدالوهاب همه از علمای حنبلی محسوب می‌شدند و به همین علت وهابیان از ابتدا خود را حنبلی می‌دانسته و هنوز هم خود را پیرو احمد ابن حنبل می‌دانند.محمد بن عبداللطیف، یکی از نوادگان محمد ابن عبدالوهاب می‌نویسد:«مذهب ما مذهب احمد ابن حنبل است».

میزان پیشروی وهابیت و حکومت ابن سعود از آغاز جریان وهابیت در عربستان

ب- پیشگویی پیامبر از ظهور وهابیت؛

با مراجعه به روایات نبوی که در اصح کتب اهل سنت آمده پی می‌بریم که پیامبر اکرم(ص) از ظهور وهابیان در میان امت خود پیشگویی کرده است.

بخاری در صحیح خود از رسول خدا نقل کرده که فرمودند:«مردمانی از طرف مشرق زمین خروج کنند که قرآن می‌خوانند ولی از حنجره‌های آنان تجاوز نمی‌کند، آنها از دین خارج می‌شوند همانگونه که تیر از کمان خارج می‌گردد. نشانه آنان تراشیدن سر است».

قسطلانی می‌گوید:«مقصود از طرف مشرق جهت شرق مدینه همانند سرزمین نجد و مابعد آن است». می‌دانیم که نجد مرکز وهابیان و موطن اصلی آنان بود که از آنجا به دیگر شهرها منتشر شدند. همچنین تراشیدن موی سر و بلند گذاشتن ریش از شعارها و نشانه‌های آنان است. زینی دحلان که معاصر ظهور وهابیان بوده می‌نویسد: «احتیاجی به تألیف در رد وهابیان نیست، بلکه در رد آنها کفایت می‌کند گفتار رسول خدا که فرمود: نشانه آنان تراشیدن سر است؛ زیرا از بدعت‌گزاران کسی به جز وهابی‌ها چنین تشابهی ندارند».

ج- تشابه وهابیت و خوارج؛

ظاهرا اولین کسی که به شباهت اندیشه‌ها و عقاید محمد ابن عبدالوهاب با خوارج توجه کرد، برادرش شیخ سلیمان نجدی بود. او در پرتو همین توجه خطاب به برادرش می‌گوید: «ابن عباس خطاب به مسلمانان می‌گفت: همانند خوارج نباشید که آیات نازل شده درباره مشرکان را به مسلمانان تأویل می کردند و با این جهالت عالم مآبانه، خون مسلمانان را می‌ریختند، اموالشان را غارت می‌کردند و پیروان سنت پیامبر را به گمراهی نسبت می‌دادند. پس بر شماست که موارد نزول قرآن را به طور دقیق تشخیص دهید...».

در ذیل به بررسی وجوه مشترک هر دو گروه می پردازیم.

1.1.کج اندیشی و فهم نادرست از دین:

خوارج با برداشت انحرافی از قرآن و فهم نادرست از دین، استدلال به ظاهر آیه شریفه «..إن الحکم إلّا لله...»(انعام:57) می‌نمودند و قائل بدین بودند که حکومتی جز حکومت خدا نیست. به همین دلیل، حکمیت در صفین را باطل و عین کفر پنداشتند. همچنین خوارج، آیاتی را که درباره کافران و مشرکان نازل شده بود، شامل مسلمانان و مومنان می‌دانستند.

وهابیت نیز درخواست شفاعت، استغاثه، توسل و نذر را برای غیر خدا جایز نمی‌دانند و آن را بدعت در دین قلمداد می‌نمایند. همچنین وهابی‌ها با استدلال به آیاتی که درباره کافران و مشرکان وارد شده است، مومنان و مسلمانان را مشرک و کافر قلمداد می‌کنند. در حالی که طبق نص صربح قرآنی و روایی، مسلمین می‌توانند پیامبران و اولیای الهی را شفیع خود قرار دهند و به آنها متوسل شوند. دکتر عبدالملک سعدی می‌گوید: «هرگاه کسی بگوید: أللهم إنّی توسلت إلیک بجاه نبیّ أو صالح؛ کسی نباید در جواز آن شک کند؛ زیرا جاه همان ذات کسی نیست که به او توسل شده، بلکه مکانت و مرتبه او نزد خداوند است. این حاصل و خلاصه اعمال صالح او است. خداوند متعال در مورد حضرت موسی می‌فرماید: «و کان عند الله وجیها: و نزد خدا آبرومند بود...»»

1.2. ستیز با مسلمانان و دوستی با کافران:

یکی دیگر از شباهت‌های وهابیت به خوارج، کشتن مسلمانان و جهاد علیه آنان و وانهادن کفار و مشرکان و دوستی با آنان است. خوارج معتقدند می‌توان دارالاسلام را در صورتی که ساکنان آن مرتکب گناه کبیره شوند، دارالحرب نامید. لذا خوارج، مسلمانان را به خاک و خون می‌کشیدند و اموال آنان را به غارت می‌بردند و ناموس آنها را بر خود حلال و مباح می‌شمردند. پیامبر اسلام در روایتی درباره خوارج می‌فرماید: « آنان مسلمانان را می‌کشند و بت‌پرستان را به حال خود رها می‌کنند». عبدالله بن عمر در وصف خوارج می‌گوید: «اینان آیاتی را که در شأن کفار نازل گشته می‌گرفتند و بر مومنین حمل می‌نمودند». در هیچ تاریخی نقل نشده است که وهابیان با کافران بجنگند یا مشرکی را بکشند. کافی است کشتار مردم کربلا، طائف، یمن، حجاز و ... را از نظر بگذرانیم. هیأت فتوای وهابیان می‌نویسد: «به ازدواج درآوردن دختران اهل سنت به فرزندان شیعه جایز نیست، و در صورت وقوع آن، نکاح باطل است؛ زیرا آنچه از شیعه معروف است این که آنان اهل بیت را صدا زده و به آنها استغاثه می‌کنند و این شرک اکبر است». این در حالی است که آنها ازدواج با اهل کتاب را جایز می‌دانند و می‌گویند:« جایز است برای مسلمان که با زن یهودی یا نصرانی ازدواج کند در صورتی که محصنه بوده و آزاد و عفیف باشد».

1.3.مقدس مآبی و قشری گری:

خوارج مردمانی بسیار قشری، کوتاه‌نظر بودند، به‌گونه‌ای که از خوردن تک خرمایی افتاده سر راه اجتناب می‌ورزیدند و آن را حرام می‌دانستند. از مشخصه‌های ظاهری خوارج این بود که سرهایشان را می‌تراشیدند و عده‌ای از مردم به آنها «سر تراشیدگان» می‌گفتند. وهابیان نیز سرهای خود را می‌تراشند و حتی زنان را مجبور می کنند که سرهایشان را بتراشند.

تفاوت وهابیت و اهل سنت // آماده ارسال // رفعت نژاد

1.4. ظاهر گرایی:

خوارج در شبهه‌ها و باورهای انحرافی‌شان، به ظاهر برخی از آیات استناد جسته‌اند. وهابیان نیز از ظاهر آیات قرآنی برداشت‌هایی می‌کنند که هیچ انسان خردمندی نمی‌تواند آنها را بپذیرد، مانند: اعتقاد به جسمیت خداوند یا تفسیر ظاهربینانه عرش، قلم، لوح، کرسی، برزخ، رویت خداوند و نسبت دادن دست و پا و اعضا و جوارح داشتن به خداوند و ده‌ها مطلب دیگر.

د- اختلاف نظرهای وهابیت و اهل سنت؛

1.  به اعتقاد وهابیان هرگاه کسی شهادتین را بر زبان جاری کند، ولی بدان عمل نکند ارزشی ندارد و چنین کسی کافر و مشرک است و خون و مال او حلال است. در مقابل مسلمانان همگی بالاتفاق معتقدند که هرکس شهادتین را بر زبان جاری کند مال و خونش محفوظ و محترم است.

2. وهابیان به اصل اجتهاد آزاد معتقد هستند و تقلید از مذاهب چهارگانه را لازم نمی‌دانند، بلکه بر خلاف آن مذاهب اجتهاد می‌کنند. محمد ابن اسماعیل صنعانی از معاصران ابن عبدالوهاب و از بنیانگذاران مذهب وهابیت می‌نویسد: فقهای مذاهب اربعه اجتهاد بر خلاف آن مذهب را جایز نمی‌شمارند ولی این سخنی است نادرست که جز شخص جاهل و نادان لب به آن نمی‌گشاید.

بنابراین، وهابیان بر خلاف مذاهب چهارگانه (حنفی، مالکی، حنبلی و شافعی) قائل به انفتاح باب اجتهادند و حرف فقه‌های مذاهب چهارگانه را که می‌گویند اجتهاد بعد از چهار مذهب جایز نیست، باطل می‌شمارند.

3.   وهابی‌ها با استدلال به ظاهر برخی آیات و روایات، جسم و جهت برای خداوند اثبات کرده و به رویت حسی خداوند قائلند. در مقابل علمای اهل سنت، اعتقاد به تجسم خدا و رویت حسی خداوند را جایز نمی‌دانند.

4 .  محمد ابن عبدالوهاب معتقد بود که تمام اعمال مسلمانان به حد شرک رسیده است و از این رو، وی مسلمانان سنی و شیعه‌ای را که دیدگاه‌های او را قبول نداشتند تکفی می‌کرد؛ در صورتی که ائمه اهل سنت به ویژه ابوحنیفه، تکفیر اهل قبله را جایز نمی‌شمارند.

5.  وهابیان زیارت قبر انبیا و اولیا و سفر به قصد زیارت قبور آن بزرگواران را حرام می‌دانند، ولی مذاهب چهارگانه بالاترین ثواب را برای زیارت قبر نبی و مسافرت برای آن قائلند.

6. سوگند دادن خداوند به حق مقام اولیا از نظر وهابی ها حرام و موجب شرک است، ولی حنفی‌ها و شافعی‌ها این امر را مکروه و نه حرام و شرک می‌دانند.

7.  وهابی‌ها نذر برای مردگان و اهل قبور و اولیا را شرک می‌دانند. در حالی که اهل سنت می‌گویند اگر نذر برای بت نباشد لازم الوفا است.

8. توسل، شفاعت، تبرک جستن از پیامبر، استغاثه و طلب حاجت از پیامبران و اولیا و جشن گرفتن میلاد پیامبر اکرم از نظر وهابیت جایز نیست ولی اهل سنت همه اینها را جایز می‌دانند.

9. وهابی‌ها ساخت بنا بر قبور را حرام ولی اهل سنت آن را مکروه می‌دانند.

ه. مواضع علمای تسنن و شیعه بر وهابیت:

هنگامی که محمد ابن عبدالوهاب عقاید خود را ابراز و مردم را به پذیرش آنها دعوت کرد، گروه زیادی از علما به مخالفت با عقاید او پرداختند. از اولین کسانی که به مخالفت با وی پرداختند پدر و برادری وی بود. سلیمان ابن عبدالوهاب، در رد عقاید وی کتابی با نام صواعق الالهیه فی الرد علی الوهابه تألیف کرد. دکتر عبدالله محمد صالح می‌نویسد: « علما در طول زمان بیش از دو هزار جلد کتاب و رساله علیه افکار ابن تیمیه و ابن عبدالوهاب نوشته‌اند که متاسفانه به دلایلی تعداد زیادی از آنها چنان از میان رفته‌اند که فقط اسمی از آنها باقی مانده است و با این حال، اکنون نیز حدود چهارصد نسخه کتاب و رساله از علمای اسلام در دست داریم که در موزه‌ها، کتابخانه‌ها، کلکسیون شخصی و سایر جاها از کلکته تا لندن پراکنده‌اند. متاسفانه در یک و نیم قرن اخیر به علت فشارهای مختلف مالی و سیاسی و نیز به علت غفلت مسلمانان برای چاپ و نشر آنها اقدام نشده است». پس از جنایات وهابیت در عراق، شیعیان به مخالفت با وهابیت پرداختند و آثار زیادی را به رشته تحریر در آورده‌اند. نخستین کتابی که عالمی شیعه در رد عقاید محمد ابن عبدالوهاب نوشت، منهج الرشاد اثر شیخ جعفر کاشف الغطا است.

جالب این است که در این مبارزه و مخالفت، علمای اسلامی چنان اتفاق‌نظر و وحدت رویه داشته اند که برای بعضی از صاحب‌نظران، مایه شگفتی و حیرت شده است. چنانکه پژوهشگر دقیق النظر سوری، دکتر عبدالله محمد صالح، در این باره می‌گوید: «... در مبارزه با فرقه‌ها و نحله‌های انحرافی، معمولا یکی از موانع وحدت‌نظر، گرایش‌های فقهی – مذهبی بوده است. چنان که در تاریخ دیده می‌شود، زیاد اتفاق افتاده که علمای یکی از مذاهب با گروهی مخالفت و مبارزه کرده‌اند و علمای مذاهب دیگر سکوت یا حتی گاهی از آن حمایت کرده‌اند. در مورد جهمیه و حشویه امر از این قرار بوده است. اما باکمال تعجب می‌بینیم در مخالفت و مبارزه با وهابیت و تفکر وهابی‌گری، وحدت‌نظر عجیبی میان علمای مذاهب مختلف اسلامی دیده می‌شود. سوای عده بسیار محدودی از حنبلی‌ها، علمای بقیه مذاهب اسلامی به اتفاق، تفکر و عقاید وهابی را مردود و باطل دانسته و با آن به مبارزه برخاسته‌‌اند. چنان که همین اتفاق‌‌نظر در مخالفت با احمد ابن تیمیه، بنیانگذار اصلی این تفکر، به خوبی آشکار است. در آن زمان علمای تمام مذاهب اسلامی در برابر تفکر او ایستادند و برخی اندیشه‌های او از جمله تجسم خداوندی، رویت حسی ذات او را کفر و زندقه معرفی کردند.»

مدتی است که در عربستان از علمای اهل سنت افرادی پیدا شده‌اند که با تندروی‌های سلفی‌ها و وهابیان مخالفت کرده و در برابر گزافه‌گویی آنها ایستاده‌اند. از جمله این اشخاص محمد بن علوی مالکی است که در مسجد الحرام کرسی تدریس حدیث، فقه و تاریخ را داشت. او که عالمی سنی بود پرچم مخالفت با وهابیان را در کشور عربستان به دست گرفت و با سخنان و کتابهایش به مقابله با آنان پرداخت. بعد از انتشار کتابهایش، وهابیان او را محاکمه و محکوم به اعدام نمودند. ایشان در یکی از کتاب‌هایش می‌نویسد: «ما به کسانی مبتلا شده‌ایم که در توزیع کفر و شرک و صادر کردن احکام با القاب و اوصاف غیرصحیح تخصص دارند، اوصافی که لایق مسلمان شهادت‌دهنده به توحید و نبوت پیامبر اسلام نیست، مثل اینکه برخی از آنان به افرادی که مخالف خود در رأی و مذهب می‌باشند عنوان تحریف‌کننده...دجال... شعبده‌باز...بدعت‌گذار و در آخر مشرک... و کافر را اطلاق می‌کنند. این‌گونه از برخی سفیهان می‌شنویم که بصورت گسترده امثال این دشنام‌ها و فحش‌ها و الفاظ قبیح را به کار می‌برند، الفاظی که تنها از افراد کوچه و بازار صادر می‌شود، کسانی که اسلوب دعوت و طریقه ادب در مباحثه را به خوبی نمی‌دانند.». جالب است که علمای اهل سنت، تندروی‌های وهابیت را عاملی برای گسترش تشیع در جهان اسلام می‌دانند.

حسن بن فرحان مالکی که از علمای سنی و از مخالفان وهابیت به شمار می‌رود می‌گوید:«... زود است که غلو سلفی‌ها از بزرگترین اموری گردد که باعث انتقال سریع اهل سنت به سوی شیعه شود مگر آنکه عقلاء سلفی به فکر چاره برآمده و غلو و تندروی خود را از درون نقد کنند، غلوی که در وجود احادیث ضعیف و جعلی برای تأیید مذهب و تکفیر مخالفان مذهب و روش سلفی پدیدار گشته است. همچون تکفیر ابی حنیفه، احناف و تکفیر شیعه و معتزله...».

حسن بن فرحان مالکی

شیخ جمیل صدقی زهاوی در مورد وهابیت می‌گوید: خداوند وهابیت را بکشد، زیرا این فرقه به خود جرأت داده که همه مسلمین را تکفیر کند گویا همّ و هدف بزرگ آن فقط تکفیر نمودن است و بس. می‌بینید که وهابیان کسانی را که توسط پیامبر به خداوند متوسل می‌شود تکفیر نموده‌اند. (9) این عالم اهل سنت کتابی به نام «الفجر الصادق فی الرد علی منکری التوسل و الکرامات و الخوارق» در رد وهابیت نوشته است.

زینی دحلان مفتی مکه می‌گوید که سید عبد الرحمن اهدل مفتی زبید می‌گفت: هیچ نیازی به تالیف کتاب در ردّ وهابیت دیده نمی‌شود زیرا در ردّ آنان همین سخن پیامبر که فرمود «سیماهم التحلیق» یعنی چهره و علامت آنان این است که موی سرش را می‌تراشند، کفایت می‌کند. زیرا محمد بن عبد الوهاب دستور داده است که پیروان او سرشان را بتراشند. (10) شیخ خالد بغدادی می‌گوید: اگر کتاب‌های وهابی‌ها را به دقت مطالعه کنیم در می‌یابیم که مانند کتاب‌های لا مذهب‌ها سعی دارند که با افکار باطله‌شان مسلمانان را مورد خدعه قرار داده و آنان را گمراه کنند. (11)

و. فتاوای شاذ علمای وهابی:

1. تحریم حمل جنازه با آمبولانس:

«حمل جنازه با ماشین‌هایی که مخصوص جنازه -آمبولانس- و تشییع جنازه‌ای که در ماشین است توسط مردم مشروع نیست».

2. تحریم صله ارحام در اعیاد:

«اینکه زیارت زنده‌ها به دو روز عید اختصاص داده شود، چون که نمی‌توانند در طول سال به زیارت آن‌ها بروند، بدعت است».

3. تحریم احترام به پرچم:

« برای مسلمانان جایز نیست که برای پرچم هر کشور یا سلام کشوری برخیزند بلکه این کار از بدعت‌های منکری است که در عهد رسول خدا و عهد خلفای راشدین نبوده است....».

4. تحریم نصب قاب عکس به دیوار:

«آویزان کردن تصاویر بر دیوار خصوصا تصاویر بزرگ حرام است. حتی در صورتی که برخی از جسم یا سر آن ظاهر شده باشد، چرا که قصد تعظیم در آنها ظاهر است و اصل شرک همین غلوهاست».

5. تحریم شستن دست‌ها با صابون قبل از وضو:

«شستن دست‌ها و صورت با صابون هنگام وضو مشروع نیست».

6. مبطل وضو بودن خوردن گوشت:

«اگر انسان از گوشت شتر چه نر یا ماده آن بخورد، وضویش باطل می‌شود چه خام باشد یا پخته».

7. جلوگیری از احترام به استاد:

«ایستادن دختران برای معلم زن خود، و نیز پسران برای معلم مرد، کاری است که نباید انجام گیرد و کمترین حکمی که برای آن است کراهت شدید می‌باشد».

8. گردش خورشید به دور زمین:

«ظاهرا ادله شرعیه اثبات می‌کند، که خورشید است که به دور زمین گردیده و به سبب آن شب و روز در سطح زمین پدید می‌آید .. اما آنچه را که علمای نجوم امروزه می‌گویند برای ما به درجه یقین نرسیده است و لذا بخاطر این حرف‌ها دست از ظاهر کتاب پروردگار و سنت نبی بر نمی‌داریم».

9. تحریم برگزاری روز مادر، تولد، ازدواج:

« اعیاد میلاد شخص یا اولادش یا مناسبت ازدواج و نحو آن تماما غیرمشروع بوده و به بدعت نزدیک‌تر است تا مباح‌بودن».

10. تحریم رفتن به سوی غار حرا:

«رفتن به غار حرا، از جمله شعائر حج و از سنت‌های اسلام نیست بلکه از جمله بدعت‌ها و راهی به شرک است. و لذا باید مردم را از رفتن به آن منع نمود.»

11. جهاد نکاح:

جنگ سوریه سبب شد تا نخستین بار واژه‌ای به نام جهاد نکاح به ادبیات گروه‌های سلفی وارد شود؛ جهادی که فقط مخصوص زنان است و در آن برای آسودگی خاطر سلفی‌ها، زنان خود را در اختیار آن‌ها می‌گذارند. نخستین بار هم یک روحانی وهابی سعودی این حکم را داد و بعدها منکرش شد. عمده رسانه‌ها، شروع ماجرای "جهاد النکاح" را فتوای منسوب به شیخ محمد عریفی مبلغ مذهبی اهل عربستان معرفی کرده‌اند. گفته می‌شد که شیخ عریفی در توییتر خود فتوا داده که زنان و دختران به "جهاد نکاح" بپیوندند.

به گزارش دویچه وله، اوج این ماجرا زمانی بود که بیستم سپتامبر پارسال، موضوع از سطح گمانه‌‌زنی‌‌های رسانه‌‌ای خارج شده و یک مسؤول دولتی در این زمینه ابراز نظر کرد. لطفی بن جدو، وزیر کشور تونس، در برابر اعضای پارلمان این کشور خبر داد که بسیاری از زنان تونسی که برای جهاد نکاح به سوریه رفته بودند، حامله از این کشور بازگشته‌‌اند.

روزنامه تونسی «الشروق»، روز ۲۲ سپتامبر، گزارشی از جهاد نکاح منتشر کرد که در آن، با برخی دختران بازگشته از سوریه مصاحبه شده بود. این روزنامه، به روایت داستان یکی از دخترانی پرداخته که به تازگی از سوریه بازگشته است.

الشروق به نقل از یک منبع امنیتی تونسی نوشت: «زنانی بین ۳۰ تا ۵۰ ساله با روبنده در مساجد، فروشگاه‌‌های لباس مذهبی، دانشگاه‌‌ها و دستشویی‌‌های حاشیه‌ شهرها، دختران را به کلاس‌‌های مذهبی دعوت کرده تا پس از گذراندن دوره‌‌ای سه ماهه، به سوریه اعزام کنند. س.م. پس از بازگشت از سوریه می‌گوید که به همراه ۹ دختر دیگر بعد از دریافت ۱۲۰۰ دلار و با وعده‌ دریافت مبلغی ۵ برابر آن به سوریه اعزام شده است».

این روزنامه تونسی در بخش دیگری از گزارش خود می‌‌نویسد: «پدر یکی از دختران که به ایدز مبتلا شده می‌‌گوید که دخترم حامله بازگشت. او به ایدز مبتلا شده و ما کاری نمی‌ توانیم انجام دهیم مگر اینکه منتظر مرگ او باشیم».

عبدالرحمن الراشد، سردبیر نشریه «شرق الاوسط» گفته است: «وهابیون با شستشوی مغزی دختران و وعده‌‌های بهشت و حوریان بهشتی آنان را به عنوان برده‌ جنسی به سوریه می‌‌فرستند تا در خدمت سربازان باشند؛ اما این اقدام پیش از این، در دو دهه آشفتگی الجزایر نیز وجود داشت؛ همان‌ طور که القاعده نیز چنین باوری را ترویج می‌‌کرد و از تمام امکانات خود از جمله سکس برای عضوگیری جوانان استفاده می‌ کرد. همین تندروها امروز وارد بحران و هرج و مرج سوریه شده و زنان و مردان را اغفال می‌‌کنند».

غادة عویس یکی از سرشناس‌ترین خبرنگاران و گویندگان خبری شبکه الجزیره قطر است. او چندی پیش با هدف پوشش اخبار حوادث جاری در سوریه به این کشور سفر کرد اما چند روز بعد رسانه‌های عربی خبر دادند که توسط جنگجویان تروریست مورد تجاوز جنسی قرار گرفته است. این خبر بلافاصله توسط شبکه خبری الجزیره تکذیب شد اما اکنون و بعد از گذشت چند روز،‌ گروهک تروریستی جبهة النصره با صدور بیانیه‌ای رسمی فاش کرد که غادة عویس مورد تجاوز قرار نگرفته بلکه به طور داوطلبانه خود را در اختیار جنگجویان قرار داده است. به گفته جبهة النصره ،‌ غادة عویس در واقع به جهاد نکاح تن داده تا بتواند نیازهای جنسی جنگجویان مخالف حکومت بشار أسد رئیس جمهور سوریه را تأمین کند. این بیانیه افزود: خبرنگار الجزیره با یکی از رهبران جبهة النصره هم بستر شده و جهاد نکاح را به جا آورده از همین رو این اقدام ثواب بسیار زیادی دارد و مایه افتخار وی است.

غادة عویس یکی از سرشناس ترین خبرنگاران و گویندگان خبری شبکه الجزیره قطر

توسط جنگجویان تروریست مورد تجاوز جنسی قرار گرفته است

چندی پیش شیخ وهابی در سخنرانی خود در شبکه ماهواره ای وصال که نزدیک به حرکتهای جهادی تندرو در سوریه است، از انتقادات وارده به فتوای "جهاد نکاح" گله کرده بود. این شیخ وهابی اجازه داد که مجاهدین مسلح می‌توانند در غیاب زنان مجاهد نامحرم، با محارم خود عقد ازدواج بخوانند!! سخنان ناصر العمر بازتاب گسترده‌ای در محافل دینی و افکار عمومی جهان اسلام داشت، به گونه‌ای که همگان بر مشمئز کننده بودن این سخنان تاکید داشتند و از این شیخ وهابی خواستند فتوای خود را پس بگیرد.

اما اعضای گروهک شبه نظامی جبهه النصره رسما اعلام کرده‌اند، به فتوای مفتی سلفی ایمان دارند و آن را به اجرا در خواهند آورد. تروریست‌های تکفیری با استناد به این فتوا اعلام کرده‌اند که امروز آنها از نظر دینی این حق را دارند با محارم خود نزدیکی کنند و خداوند گناهی را برای آنان و نزدیکانشان ثبت نخواهد کرد، چرا که این امر توسط شیخ‌شان حلال شده است. خبرها حاکی از آن است که، فتوای ناصر العمر تنها پرده از این عمل ناشایست و خلاف اخلاق برداشته و این عمل از مدتها پیش در میان اعضای این گروه مرسوم شده است. به شکلی که کودکانی از این ارتباط به دنیا آمده‌اند. و مشکلاتی را از نظر هویت و .... بوجود آمده است.

لازم به ذکر است، فتواهای عجیب تنها محدود به ازدواج جهادی و ازدواج با محارم نمی‌شود و این افراد با استناد به رای و حکم شیوخ سلفی با اصطلاحات ساختگی نظیر "جهاد لواط" و "جهاد نکاح النفس" فحشا را در سرزمین شام گسترش می‌دهند.

12.خوابیدن زن کنار دیوار:

ظاهرا صدور فتاوای مضحک‌، عجیب و شرم آور‌، به مردان سلفی منحصر نمی‌شود بلکه گویا به تازگی زنان سلفی افراطی نیز صاحب فتوا شده و در خدشه‌دار کردن چهره واقعی اسلام ناب در جهان و وارونه کردن احکام اسلامی با مردان خویش هم صدا شده‌اند .

به تازگی یکی از زنان افراطی سلفی مقیم سوریه به نام منیره القبیسی به این نتیجه رسیده که خوابیدن زنان نه تنها در کنار مردان نامحرم بلکه در کنار دیوار نیز به دلیل مذکر بودن کلمه "دیوار" در ادبیات عرب، حرام است.

13. حلال بودن فیلم‌های مستهجن:

عیسی بن صالح مفتی سر‌شناس وهابی در جدید‌ترین فتوای خود اعلام کرد: جایز است افرادی که از ناتوانی جنسی رنج می‌برند، فیلم‌های غیراخلاقی مشاهده کنند، به شرط اینکه بازیگران آن مسلمان باشند!

ز. جنایات وهابیت در تاریخ؛

1.1. حمله به کربلا و نجف:

وهابی ها به فرماندهی امیر سعود در سال1216ه.ق با لشکری عظیم از مردم نجد و عشایر جنوب و حجاز و تهامه، به سوی عراق حرکت کردند. امیر سعود با سپاهی مرکب از بیست و پنج هزار هزار مرد جنگی غافل گیرانه به شهر کربلا حمله ور شدند و صدای «اقتلوا المشرکین» و «اذبحوا الکافرین» سر دادند. بیش از پنج هزار نفر را کشتند و زخمی های بیشماری به جا گذاشتند. در صحن مقدس، خون از بدن‌های سربریده، روان و گنبد و حجره های صحن از لاشه مقتولان، پر بود. آنان گنبد حرم امام حسین(ع) را خراب کردند و جواهرهای حرم را به چپاول بردند و آنچه از اموال و اسلحه و لباس، فرش، طلا و قرآن های نفیس در شهر یافتند ربودند. وهابیان پس از کشتار بی رحمانه اهل کربلا و هتک حرمت حرم حسینی راهی نجف شدند. چون اهل نجف، جریان کربلا و غارت آن را شنیده بودند، کمی آمادگی داشتند. از این رو، برای دفاع برخاستند. حتی زن ها نیز از خانه ها بیرون آمده بودند و مردان خود را بر می‌انگیختند تا اسیر قتل و غارت‌های وهابی‌ها نشوند. در نهایت این کار باعث شکست مهاجمان و عقب نشینی آنان گردید. وهابی ها در سال های متمادی، بارها و بارها به این دو شهر مقدس، حمله کردند ولی حملاتشان با ناامیدی تمام به شکست و خواری انجامید و در مدت نزدیک به 10 سال، چندین بار شدیدترین حمله‌ها را به این دو شهر انجام دادند.

1.2. حمله به طائف:

سپاه وهابی ها، در ذی القعده سال 1217ه.ق به دستور عبدالعزیز و به فرماندهی عثمان مضایفی به شهر طائف - از شهرهایی که اکثریتشان از اهل سنت‌اند- در دوازده فرسنگی مکه حمله کردند و به قتل عام مردم پرداختند. جمیل صدقی زهاوی در مورد فتح طائف چنین می‌نویسد: «از زشت ترین کارهای وهابیان، قتل عام مردم بود که به کوچک و بزرگ رحم نکردند. طفل شیرخواره را روی سینه مادرش سر بریدند. جمعی را که مشغول فراگرفتن قرآن بودند، کشتند و چون در خانه‌ها، کسی باقی نماند، به مغازه‌ها و مساجد حمله کردند و هر کس را یافتند-حتی گروهی را که در حال رکوع و سجود بودند- کشتند. به حدی که تمام مردم این شهر را به خاک و خون کشیدند و شمار اندکی از پیر مردان و زنان باقی مانده را از شهر طائف اخراج کردند و به وادی وج بردند و در برابر سرمای شدید، بدون غذا و لباس رها کردند. همچنین کتاب ها را که در میان آنها تعدادی قرآن و نسخه‌هایی از صحیح بخاری و مسلم و دیگر کتاب های فقه و حدیث بود، در کوچه و بازار افکندند و آنها را پایمال کردند».

1.3. تخریب قبور مکه و مدینه:

سپاه وهابیان به فرماندهی امیر سعود، در هشتم محرم سال1218ه.ق وارد که شد و آنجا را اشغال کرد. مردم مکه که پیشتر خبر جنایت وهابی ها را در طائف شنیده بودند، از تکرار آن فاجعه، ترسیدند و سلطه او را پذیرفتند. آنگاه امیر سعود از آنان خواست که قبه ها و بارگاه هایی را که بر قبور ساخته اند، با دست خود ویران کنند. از این رو، وهابی‌ها به همراه جمع زیادی از مردم، با بیل و کلنگ به سمت گورستان جنّه المعلّی رفتنند و گنبدهای زیادی از جمله قبور ابوطالب، عبدالمطلب، حضرت خدیجه و... را ویران کردند. آنان در مکه بمدت بیست روز توقف کردند و مسلمانان در آن مشاهد، بیش از ده روز مشغول به خراب کردن بودند. آنان از اول صبح تا آخر روز بقعه‌ها را خراب می‌کردند و با این نیت که با این عمل خود را به واحد احد تقرب می جویند! به حدی که در مکه چیزی از این مشاهد و گنبدها نماند جز آنکه همه را با خاک یکسان نمودند.

همچنین در سال 1220ه.ق به مدینه حمله شد و پس از یک سال و نیم محاصره، شهر به اشغال وهابیان درآمد با تصرف شهر، مردم را از زیارت مرقد مطهر پیامبر و بزرگان مدفون در بقیع بازداشتند. آنگاه امیر سعود دستور داد تا آثار و قبور بقیع را ویران کنند. از این رو، به همراه آنان به قبرستان بقیع یورش بردند و آنچه از قبه‌ها و آثار بر روی قبور بود، با خاک یکسان کردند. از جمله، قبر چهار امام معصوم (امام حسن مجتبی، امام سجاد، امام محمد باقر وامام جعفر صادق علیهم السلام) و همچنین قبر عبدالله پدرگرامی پیامبر اسلام را تخریب و هر آنچه از اشیای قیمتی و گران‌بها یافت می‌شد، به غارت بردند. سرانجام وهابیان پس از چهار سال قتل و غارت جور و ستم بر اهالی مدینه با حمله عثمانی‌ها از بین رفتند.

ولی متأسفانه مجددا در سال 1343 هجری قمری وهابی‌ها با حمایت‌های بی‌دریغ و سخاوتمندانه انگلیسی‌ها به مدینه منوره وارد شدند و با گرفتن فتوای زور از علمای مدینه بر جواز ویران کردن قبور و زیارتگاه‌ها در هشتم شوال 1343 هجری قمری تمامی گنبدها و بارگاه‌ها و ضریح‌هایی که در مدینه و اطراف آن بود ویران کردند. از جمله ویرانی‌ها وهابی ها در مدینه عبارتند از خراب کردن گنبد و بارگاه حضرت عبدالله پدر رسول الله و حضرت آمنه مادر رسول الله و مزار همسران پیامبر و مزار اسماعیل بن جعفر الصادق و دیگر بزرگان و حتی گنبد مرقد مطهر نبوی را هم به توپ بستند و از همه این موارد دردناکتر تخریب گنبد و بارگاه مضاجع مطهره ائمه بقیع علیهم السلام و اهل بیت رسول الله بود.

ضریح چهار امام شیعه پیش از تخریب به وسیله حکومت سعودی،

به ترتیب از راست به چپ حسن بن علی(ع)، علی بن حسین(ع)، محمد بن علی(ع) و جعفر بن محمد(ع)

وهابیان حتی دیوارها و صندوق و ضریحی را که روی قبرهای شریف قرار داشت و برای آن هزار ریال مجیدی صرف شده بود کاملا از بین بردند و از این زیارتگاه جز تلی از سنگ و خاک باقی نگذاشتند و 8 شوال 1343 هجری قمری به خاطره‌ای تلخ و دردناک برای جهان تشیع تبدیل گشت.

8 شوال 1343 هجری قمری خاطره ای تلخ و دردناک برای جهان تشیع

اینک جهت رعایت اختصار، توجه خوانندگان ارجمند را به فهرست برخی از آثار و اماکن تاریخی اسلام که بیانگر فرهنگ و تمدن اسلامی بود و به واسطه تحجر و کوته فکری فرقه ضاله وهابیت ویران شده جلب می کنیم:

بارگاه و مسجد حضرت حمزه سیدالشهداء در احد

بارگاه ام المؤمنین حضرت خدیجه کبری بنت خولید علیها السلام.

بارگاه آمنه بنت وهب مادر پیامبر گرامی اسلام

بارگاه حضرت ابوطالب پدر گرامی امیرالمؤمنین

بارگاه حضرت عبدالمطلب جد پیامبر گرامی اسلام و امیرالمؤمنین

بارگاه حضرت حوا در جده

بارگاه حضرت عبد الله پدر پیامبر در مدینه

بیت الاحزان،خانه ای که حضرت زهرا علیها السلام در آنجا در سوگ پدرش می‌گریست.

مسجد سلمان در مدینه منوره

خانه حضرت زهرا علیها السلام در کوچه حجر در مکه مکرمه

جایگاه نفس الزکیه در مدینه منوره

خانه رسول الله در مدینه،خانه‌ای که حضرت هنگام هجرت به مدینه در آنجا مستقر شد.

خندقی که مسلمانان در جنگ خندق حفر نمودند

بارگاه پیامبر خدا، یسع علیه السلام،در روستای اوجام در قطیف

مسجد جوانان در احساء، دومین مسجدی که پس از مسجد رسول الله در آن نماز جمعه برگزار شد.

مسجد عباس بن علی در روستای مطیرفی در احساء

زادگاه پیامبر اسلام، خانه ای که در آن پیامبر گرامی اسلام در شعب هواشم در مکه مکرمه متولد شد

خانه ام المؤمنین حضرت خدیجه بنت خولید در مکه مکرمه

مسجد الشمس در مدینه منوره محل یکی از معجزات بزرگ رسول خدا

خانه حمزه بن عبد المطلب عموی گرامی پیامبر

خانه ارقم، که پیامبر و یارانش در آغاز بعثت در آن گرد می آمدند

بارگاه شهدای بدر و جایگاهی که برای پیامبر در غروه بدر نصب نمودند

خانه حضرت علی علیه السلام که امام حسن و امام حسین علیهم السلام در آن متولد شدند

دیوار اطراف شهر مدینه منوره

خانه حضرت امام جعفر صادق در مدینه منوره

محله بنی هاشم در مدینه منوره

مسجد تنبه الوداع

مسجد البغله و بسیاری دیگر از بقاع متبرکه و اماکن مقدسه

قرستان المعلی در مکه مکرمه که بارگاه و مقبره برخی از اهل بیت علهیم السلام و یاران پیامبر در آن قرار دارد.

نشانه ورود و خروج فاطمه بنت اسد مادر امیرالمؤمنین پس از تولد آن حضرت از کعبه

بارگاه‌های متعدد در قبرستان بقیع

بارگاه ملکوتی ائمه بقیع علیهم السلام

قبل از تخریب به دست وهابیون ملعون

نکته قابل توجه اینکه این ویرانگری‌های آثار تاریخی اسلام در حالی صورت می‌گیرد که رژیم سعودی و وهابیان از آثار یهودیان در مدینه منوره حافظت و نگهداری می‌کنند؛ و با نصب تابلوهای هشدار دهنده مردم را از نزدیک شدن به آنها باز می‌دارند.

1.4. کشتار در حج:

در موسم حج سال 1366 بهانه کشتار زائران حرم الله توسط سعودی‌ها و و هابیت این بود که ایرانی‌ها می خواستند کعبه را بدزدند یا نابود کنند، این درحالی بود که ایران به واسطه درگیری با همه دنیا در جنگ تحمیلی، حقایق فراوانی برای جهان اسلام داشت که آنها درست از همین مسئله احساس خطر می‌کردند و همین بهانه‌ای شد برای جلوگیری از برائت علنی علیه مشرکان وقت و همپیمانان آنها در منطقه و حمله وحشیانه به زائران حرم الله.

نایف بن عبدالعزیز، وزیر کشور عربستان سعودی در زمان کشتار حجاج در سال 1366

ماجرای حج خونین از اینجا شروع شد که راهپیمایان، پس از استماع پیام تاریخی امام با شعار «الله اکبر» و «لااله الا الله» برای ادای نماز مغرب راهی حرم شدند. پس از طی مسافتی ناگهان ستون‌هایی از نظامیان آل‌سعود مقابل آنها دیده شد؛ آنان لحظه‌ای بعد به طرف صفوف حمله کردند و با باطوم بر سر و روی زائران بی‌گناه کوبیدند. این گروه از یک سو و گروه دیگری نیز از بالای پله‌ها و ساختمان‌ها سنگ و آجر و آهن و شیشه و بلوک سیمانی بر سر و روی مردم می‌ریختند. پس از آن، شلیک گازهای سمی و خفه‌کننده آغاز شد و به‌دنبال آن رگبار گلوله‌ها به قصد کشتن راهپیمایان برائت از مشرکین به سوی آنان سرازیر شد، حتی به آمبولانس‌های حامل مجروحان نیز یورش می‌بردند و مانع از جمع‌آوری آنان می‌شدند.

حجاج مجروح ایرانی

مسؤول عملیات این کشتار وحشیانه، ژنرال اولیش ویگنر موسس و اولین فرمانده گارد نهم مرزی و واحد ویژه ارتش آلمان غربی بود؛ شخصی مسیحی صهیونیست که یکی از جاسوسانی بود که در عملیات طبس به عنوان یک خبرنگار کار شناسایی را انجام داده بود. وی 5 ماه قبل از این کشتار، طی یک قرارداد امنیتی به سعودی منتقل شده و مشغول آموزش یگان های ویژه ای که قرار است این عملیات را انجام دهد، می‌شود و همزمان به عنوان مسؤول هماهنگی امنیتی شهر مکه از سوی دولت سعودی منصوب شد و به طراحی عملیات می‌پردازد؛ وی هدایت این عملیات را بر عهده داشت تا جایی که با هلیکوپتر آن را هدایت می کرد.

ژنرال اولریخ وگنر، فرمانده نیروهایی امنیتی سعودی در زمان کشتار حجاج ایرانی در سال 1366

وزارت کشور سعودی، سپس آمار تلفات را ۴۰۲ کشته و ۶۴۹ زخمی که ۲۷۵ تن آنان ایرانی بودند، اعلام کرد و به آنها اتهام اخلال در مراسم حج، هجوم آنها به طرف مسجدالحرام با چوب و سنگ و چاقو، درگیری مأموران امنیتی با حجاج و زیر دست و پا ماندن تعداد بسیاری از مردم و ادعای عدم تیراندازی به زوار حرم با تأکید بر مقابله شدید با هر نوع هرج و مرج مطرح شد و به این شکل سعی کردند که به گونه ای به افکار عمومی پاسخ دهند.

تجمع حاجیان به دلیل ممانعت پلیس سعودی از حرکت

می توان گفت کشتار حجاج با همراهی و هم داستانی پول دولت سعودی، تفکر وهابیت و با کمک همپیمانان این دولت در منطقه و جهان رخ داد؛ عملیاتی که سعودی ها آنها را برای جلوگیری از رشد تفکر حضرت امام (ره) در بین مسلمانان و آزاداندیشان انجام دادند.

صحنه کشتار حجاج پس از پایان درگیری

1.6. کشتار در افغانستان:

در اواخر سال 1372 هجری شمسی با پشتیبانی کشور پاکستان و عربستان سعودی و آمریکا، گروهکی وهابی به نام طالبان وارد صحنه نبرد در افغانستان شد و در شهریور 1375 شمسی کابل پایتخت افغانستان را تصرف کرد و به کشتار مسلمانان مجاهد و مجاهدان شیعی مذهب روی آورد. بطوری که، صدها هزار مسلمان را به خاک و خون کشید و باعث عقب ماندگی افغانستان شدند.

در سال 1377 شمسی اجلاسیه ای با حضور 160نفر از مفتی های درباری مزدور اهل سنت و وهابی در پیشاور تشکیل شد. در این اجلاس، علمای وهابی، فتوائی را صادر کردند که باید همه مردان شیعه و پسر بچه‌های شیعه بالای هفت سال کشته شوند و زنان و دختران و پسران کمتر از هفت سال شیعه به عنوان برده و کنیز به اسارت درآیند. پس از صدور این فتاوا، کشتار و قتل و غارت شیعیان توسط حکومت طالبان آغاز گردید.

در روز شنبه 17/5/1377 شمسی زنان و مردان و کودکان شهر مزار شریف از روی بام‌ها به رگبار بسته شدند و اهالی شهر را قتل عام کردند و پس از آن به بیمارستان‌ها رفته و بیماران شیعه مذهب را روی تخت خواب بیمارستان به شهادت رساندند. در روز دوشنبه 19/5/1377 شمسی اجساد هزاران شیعه روی زمین انباشته شده و طعمه درندگان شده بود. در شهر میمنه هم طالبان به محله شیعیان رفته و تعداد زیادی از زنان و مردان و کودکان آنان را در تکیه خان جمع کرده و بر سر آنها نفت ریخته و طعمه حریق نمودند. ملا منان نیازی در سخنرانی خود رسما اعلام کرد که هر کس یکی از اهالی هزاره یا یک شیعه را در خانه خود پنهان کند ما آن خانه را با اهلش به آتش می کشیم.

در سنگچارک و بلخاب و بامیان و یروان و کاپیسا و … شکم بانوان حامله شیعه را پاره می‌کردند و جنین آنان را بیرون آورده و سرش را می‌بریدند. زبان مردان و پستان زنان شیعه را نیز می‌بردند و چشمهای آنان را از حدقه بیرون می آوردند.

در روز جمعه عاشورای سال 1267 هجری قمری شیعیان قندهار در حسینیه ها جمع و سرگرم عزاداری برای عترت طاهره و ذراری پاک پیغمبر و سبط رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بودند که ناگهان وهابیان جنایتکار و سنی های متعصب با انواع اسلحه به حسینه ها وارد شدند و جمع کثیری از شیعیان بی‌دفاع حتی اطفان آنان را به فجیع ترین وضعی به قتل رسانیدند و اموالشان را به تاراج بردند و سا‌ل‌ها شیعیان آزادی عمل نداشتند و حتی در روزهای عاشورا دو،سه نفری در سردا‌ب‌های خانه ماجرای ریحانه رسول الله و مقتولین و مظلومین کربلا عزاداری می‌نمودند.

1.6. کشتار در سوریه:

کشور سوریه از مارس ۲۰۱۱ میلادی صحنه خشونت و ناآرامی است. این درگیری‌ها تا کنون ده‌ها هزار کشته و بیش از یک میلیون تن آواره برجای گذاشته است. دولت سوریه اعلام کرده است که خشونت و ناآرامی از خارج از این کشور سازمان‌دهی و هدایت می‌شود و علاوه بر آن گزارش‌هایی در دست است که نشان می‌دهند، شمار زیادی از شبه‌نظامیان در سوریه از اتباع خارجی هستند. شورشیان در سوریه کسانی هستند که از سوی نیروهای سلفی ‌بنیادگرای افراطی حمایت می‌شوند. آن‌ها مورد حمایت و تحت آموزش عربستان سعودی هستند. چرا که تفکر وهابی‌گری و سلفی‌گری و حتی فلسفه ابن تیمیة کشتن دیگران را به غیر از کسانی که دکترین تیمیه و یا تفسیر او از اسلام را پذیرفته‌اند، اجازه می‌دهد. این‌ها عوامل خطرناکی هستند که از سوی عوامل عربستان آموزش دیده، حمایت شده و پشتیبانی مالی می‌شوند تا منطقه خاورمیانه را بی‌ثبات کنند.

مک کین در میان تروریست‌های سوریه

بر اساس مشاهدات پنج راهب مسیحی که برای بازدید شهر "حلب" به سوریه سفر کرده بودند، مردم حلب، بخصوص شهروندان وفادار به دولت، برای مدتی طولانی از سوی شورشیان از دستیابی به غذا و دارو محروم شده بودند. این در حالی است که تلاش نیروهای دولتی برای دستیابی به جمعیت غیر نظامی و توزیع غذا، دارو و شیر برای نوزادان با ناکامی روبرو شده و معارضان مسلح با در اختیار داشتن سلاح های پیچیده و پیشرفته که توسط CIA در اختیار انها قرار می گیرد، از پیشروی سربازان ارتش سوریه جلوگیری کرده اند.

"لیلا زروگویی" نماینده ویژه دبیر کل سازمان ملل در امور کودکان، هشدار داده است که در صورت تداوم وضعیت کنونی در سوریه، نسل آینده این کشور از بزرگترین قربانیان مناقشات خونبار نظامی خواهد بود.

پایگاه اینترنتی آمریکایی "مرکز پاکسازی اطلاعات" گزارشی در خصوص جنایات جنگی ماه های اخیر شورشیان سوریه منتشر کرد. در این گزارش به موارد متعدد قطعه قطعه کردن اجساد قربانیان و سوزاندن بقایای آنان برای پنهان سازی ابعاد جنایات شورشیان اشاره شده است.

این گزارش همچنین به موارد متعدد جنایات جنگی معارضان اشاره کرده که بخشی از آن ها عبارتند از: 1) کشتار ده ها غیر نظامی اعم از زنان و کودکان در روستایی در شرق استان دیر الزور 2) کشتار فجیع ساکنان روستاهای حولا و قبیر 3) عملیاتی نظیر بمب گذاری در دانشگاه حلب، 4) قتل عام منطقه ترمسه و بوستان القصیر که موجب شد ده ها شهروند سوری بر اثر اقدامات ضد بشری معارضان مسلح جان خود را از دست بدهند.

به گزارش خبرگزاری استرالیایی "ای.بی.سی نیوز" در بیست و پنجم اردیبهشت ماه سال جاری، انتشار تصاویر هولناک از شکافتن جسد یک سرباز سوریه و خوردن قلب وی توسط یکی از اعضای گروه های شورشی افراطی، علاوه بر محکومیت شدید سازمان ملل، نگرانی های فراوانی در رابطه با واقعیات مربوط به جنگ سوریه را به دنبال داشت و حیرت افکار عمومی جهانیان در این خصوص را برانگیخت.

این در حالی است که به موازات چنین اعمال غیر انسانی، تخریب آرامگاه و نبش قبر چهره های مطرح مذهبی صدر اسلام از جمله "حجر بن عدی" موجی از خشم و نفرت را در منطقه و در میان مسلمانان جهان از اقدامات شنیع و غیرقابل باور جنایتکاران جنگی سوریه به بار آورده است.

ویرانه های حمص؛ نمایی از مسجد ویران شده خالد ابن ولید در پس زمینه عکس دیده می شود.

بنا به اعلام سازمان دیده بان حقوق بشر (HRW) شورشیان در سوریه اوایل ماه اوت در بسیاری از روستاهای علوی نشین در شمال غرب این کشور کشتار جمعی به راه انداخته اند. این سازمان فعال حقوق بشری در گزارشی که درباره شورشیان سوریه منتشر کرد، نوشت در حمله روز چهارم اوت جهادیون و شورشیان به 10 روستا در استان ساحلی لاذقیه، دستکم 190 غیرنظامی به قتل رسیدند. در میان قربانیان 57 زن و 18 کودک دیده می‌شوند. 67 نفری که به صورت هدفمند اعدام شده بودند، مسلح نبودند و تهدیدی هم محسوب نمی‌شدند، برخی از آنها هنگام فرار به دام شورشیان افتاده بودند.

یک زن عضو ارتش معارض پشت تیربار ضدهوایی در حلب

در حالی که بیش از 2 سال از جنگ داخلی سوریه می گذرد و بیش از 100 هزار نفر جان خود را از دست داده اند مردم این کشور روزهای خون‌بارتری را زیر آتش جنگ سپری می کنند. از زمان آغاز درگیری های مسلحانه در مارس 2011 در سوریه تاکنون صد هزار و 191 نفر کشته شده اند که دست کم 36 هزار و 661 نفر از آنها را غیرنظامیان تشکیل می دهند. بنا به گفته رامی عبدالرحمن، از مجموع افراد کشته شده در درگیری های سوریه، 25 هزار کشته متعلق به نیروهای نظامی دولت سوریه و 18 هزار و 72 کشته نیز از شبه نظامیان مخالف دولت هستند.

نمای بیرونی از کلیسای «ایلی سنت» در حمص که در نبرد معارضین و دولت ویران شده است.

در همین حال بر اساس آخرین گزارش کمیساریاى عالى پناهندگان سازمان ملل، آمار آوارگان سورى پراکنده به عدد 2میلیون نفر نزدیک می شود، نیمى از این آوارگان را زنان و نیم دیگر را مردان تشکیل مى دهند. نزدیک به نیمى از آوارگان نیز کودکان زیر ١٨ سال هستند. مسن ترین پناهنده یک زن ١٠۵ ساله سورى است که درکمپ پناهندگان "زعترى” اردن ساکن است. ٣۶ ٪ آوارگان را کودکان زیر ١٢ سال و ١٧٪ را کودکان زیر ۵ سال تشکیل مى دهند. همچنین ۴٨٪ این آوارگان زیر ١٨ سال هستند. بنابر این گزارش روزانه ١٢۵ نوزاد در کمپ هاى آوارگان سورى در کشورهاى همسایه سوریه به دنیا مى آیند..

 

منطقه جنگ زده "جبل" در حلب از نمای بالا

سلفی های تندرو نه تنها شیعیان را مورد هدف قرار نمی دهند بلکه به قتل علمای اهل سنت نیز مبادرت می ورزند. علامه محمد سعید رمضان البوطی رئیس اتحادیه علمای بلاد شام که حین تدریس علوم دینیه در مسجد الایمان دمشق به همراه شاگردان خود مورد هجوم ددمنشانه گروههای تکفیری و تروریستهای وهابی قرار گرفتند و دعوت حق را لبیک گفتند. ایشان از علمای برجسته دینی بودند و در هنگام حمله تروریستی و اصابت گلوله خمپاره که منجر به شهادت و مجروح شدن بیش از 50 نفر نیز گردید، مشغول تدریس در مسجد بودند..


علامه محمد سعید رمضان البوطی

علامه محمد سعید رمضان البوطی بارها حملات تروریستی به کشور سوریه را محکوم کرده و خواستار قطع دخالت نیروهای بیگانه و توقف حملات تروریستها به مردم این کشور شده بودند.


منابع:

الف- کتاب:

1.وهابیت سیاسی، موسسه مطالعات اندیشه سازان نور، تهران، چاپ اول،1390.

2. وهابیت را بهتر بشناسیم، علی اصغر رضوانی، انتشارات دلیل ما، قم، تابستان1387، چاپ اول.

3. چالش های فکری و سیاسی وهابیت، اکبر اسد علی زده، مرکز پژوهش های صدا وسیما، تهران، چاپ اول، 1384.

4. نظری بر تاریخ وهابیت، زهرا مسجد جامعی، سازمان چاپ و انتشارت وزارت فرهن و ارشاد اسلامی، چاپ اول، بهار1380.

5. برگی از جنایات وهابی ها، سید مرتضی رضوی، ترجمه علی ضیایی، سازمان تبلیغات اسلامی، 1368، چاپ اول.

ب- اینترنت:

http://irinn.ir/news

http://avapress.com

http://www.asna-alborz.ir

http://www.shia-news.com

http://www.afghanews.ir/ShowDetails.aspx?NewsId64511

http://hamshahrionline.ir

مطالب مرتبط