دو دیدگاه مختلف از اسلام با تفاوتهای اساسی در اصول و فروع, بلافاصله پس از رحلت رسول خدا صلی الله علیه وآله در صحنه های سیاسی, اجتماعی, فرهنگی و دینی ظاهر گردید که تاکنون نیز به صورت دو نگرش مستقل و جدا از هم در تمام زمینه ها وجود داشته است این دو نگرش از آغاز پیدایش, در قالب دو گروه اقلیّت و اکثریت پدیدار گشت و به مرور زمان, به دو مذهب بزرگ به نام «شیعه» و «سنّی» معروف شد

دو دیدگاه مختلف از اسلام با تفاوتهای اساسی در اصول و فروع، بلافاصله پس از رحلت رسول خدا(صلی الله علیه وآله) در صحنه های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و دینی ظاهر گردید که تاکنون نیز به صورت دو نگرش مستقل و جدا از هم در تمام زمینه ها وجود داشته است. این دو نگرش از آغاز پیدایش، در قالب دو گروه اقلیّت و اکثریت پدیدار گشت و به مرور زمان، به دو مذهب بزرگ به نام «شیعه» و «سنّی» معروف شد. هر کدام از این دو مذهب تحوّلات و فراز و نشیبهای گوناگونی را در طول تاریخ به خود دیده است. تقریباً، در تمام این تحولات تاریخی، طیف اکثریت (سنّی) حاکمیت سیاسی را در اختیار داشته و غالباً از آنچه در توان داشته علیه رقیب خود، فروگذار نکرده است. با این حال، اقلیّت شیعه با برخورداری از فرهنگ قوی اهل بیت پیامبر(علیهم السلام)همیشه در برابر رفتار غالباً غیر متناسب گروه اکثریت، هویت دینی و مذهبی خود را حفظ نموده و از موقعیت فرهنگی و اجتماعی خود به خوبی دفاع کرده است.

از آنجا که، هر یک از این دو مذهب به نوبه خود، مدعی اصالت و تقدّم در پیدایش می باشد، از اینرو، این تحقیق در زمینه ظهور و شکلگیری این دو فرقه و اینکه آیا در زمان رسول خدا(صلی الله علیه وآله)، نشانی از آن دو در گفتار آن حضرت وجود داشته است یا نه، صورت گرفته است.

● مفهوم «سنّت»

الف) در لغت

واژه «سنّت» در لغت، به معنای طریقه، سیره و روش آمده;( [۱]) چنان که در قرآن کریم نیز به همین معنا به کار رفته است، آنجا که می فرماید: «سنة اللّهِ فِی الّذینَ خَلوا مِن قبلُ و لَن تجدَ لِسنّتِه للّهِ تبدیلاً» (احزاب: ۱۶۲); این سنّت خداوند در اقوام پیشین است و برای سنّت الهی هیچگونه تغییری نخواهی یافت.

طریقه و روش خداوند در امّتهای پیشین این بوده که اگر گروهی دست به فساد و ایجاد اضطراب در بین مردم میزدند، گرفتار عذاب الهی گردیده، نابود می شدند. این روش خداوند تغییرناپذیر است و اگر مسلمانان چنین کاری انجام دهند نیز سرنوشت امم گذشته را خواهند داشت.( [۲] )

ب) در اصطلاح

«سنّت» در اصطلاح شرعی، به معنای سیره و دستور شارع است، اعم از دستور قولی، فعلی و امضایی،([۳]) سنّت بدین معنا، در فقه به کار می رود و یکی از ادلّه شرعی است.

«سنّت» در اصطلاح کلامی، معمولاً همراه با کلمه «اهل»، یعنی «اهل السنّة» و یا به اضافه واژه «الجماعة»، یعنی «اهل السنّة و الجماعة»([۴]) می آید. این اصطلاح که به معنای گروه و فرقهای از مسلمانان با عقاید خاص است، به موارد ذیل اطلاق می گردد:

کاربردهای اصطلاح «اهل السنّة»

۱) مقابل شیعه و به معنای انکار نص در خلافت:

«اهل السنّة» به کسانی گفته می شود که منکر وجود نص در خلافتند و بر این پندارند که تعیین جانشین پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) به مردم یا «اهل حلّ و عقد» واگذار شده و خود آن حضرت کسی را به این منصب معرفی نکرده است.([۵])

۲) مخالفان تأویل:

کسانی که مخالف تأویل و تغییر بودند و به ظواهر قرآن و حدیث عمل می کردند; مانند حنابله و اهل حدیث، که به آنها «اهل السنّة» گفته می شد.([۶])

۳) مخالفان بدعت:

«اهل السنة» به کسانی که با بدعتگذاری مخالفت می کردند و ـ به قول خودشان ـ از سلف صالح پیروی می نمودند، اطلاق می شد. این معنا نزد متأخران اشاعره شایع بوده; آنها مذاهب دیگر را به بدعت گذاری متهم می کردند و «اهل البدعة» می خواندند.([۷])

در اینجا، اصطلاح «اهل السنّة» بهمعنای اول (منکران نص در خلافت) مورد بحث است و اینکه این اصطلاح از چه زمانی پیدا شده است؟ اهل سنّت پیرو هر مذهبی باشند، بر این مسأله اتفاق نظر دارند که تعیین خلیفه رسول خدا(صلی الله علیه وآله) به رأی مردم واگذار شده است. در زمینه پیدایش مذهب اهل سنّت (به مفهوم انکار نص در خلافت و امامت) نظریات و اقوالی وجود دارد که در اینجا به آنها اشاره می گردد، ولی نقد و بررسی این نظریه ها به فرصت دیگری نیازمند است:

▪ پیشینه اصطلاح «اهل السنّه»

۱) زمان صحابه: آنچه از کلام اهل حدیث و اشاعره برمی آید این است که اصطلاح «اهل السنّة و الجماعة» در عصر صحابه معروف بوده و از آن زمان، در میان مسلمانان رواج یافته است.([۸])

۲) اوایل قرن دوم: طبق این نظریه، اصطلاح «اهل السنّة» در اوایل قرن دوم، اولین بار در رساله عمر بن عبدالعزیز و بر ضد نظریه قدریه به کار رفته است. پیش از این تاریخ، در عصر صحابه و تابعان، این اصطلاح وجود نداشته و به معنای مورد بحث استعمال نشده است.([۹])

۳) عصر خلفای عباسی: برخی از تاریخ نویسان و متکلمان پیدایش اصطلاح «اهل السنة» یا «سنّی» را زمان خلفای عباسی می دانند. اعیان الشیعه به نقل از ابوحاتم رازی، چنین می نویسد: در زمان صحابه، عدهای از مسلمانان رابطه خوبی با علی بن ابی طالب(علیه السلام)نداشتند و از عثمان پیروی می کردند. این گروه در زمان خلفا و بنی امیّه به نام «عثمانی ها» خوانده می شدند، اما در عصر عباسی، به تدریج این نام منسوخ گردید و عنوان جدیدی به اسم «سنّی» یا «اهل السنّه» پدید آمد و بر مخالفان علی(علیه السلام) اطلاق گردید.([۱۰])

برخی از متأخران قول دوم را ترجیح داده و به این نتیجه رسیدهاند که اصطلاح «اهل السنّة» یا «سنّی» در زمان خلافت عمر بن عبدالعزیز پیدا شده و پیش از آن چنین اصطلاحی وجود نداشته است; به این دلیل که در عصر صحابه، به خصوص زمان خلفای سهگانه، نقل و نوشتن حدیث بکلی ممنوع بود. شعار «حسبُنا کتابُ اللّه» که توسط عمر سر داده شد، در فضای اجتماع آن روز حاکم گردید و با ناقلان احادیث نبوی به شدّت برخورد می شد; چنان که نقل شده است برخی از صحابه بزرگ مانند عمّار یاسر، ابو درداء و ابن مسعود به دلیل نقل حدیث و مسائل این چنین کتک خوردند و مورد اذیت و آزار قرار گرفتند.([۱۱]) عمر به ایشان می گفت: احادیث پیامبر چیست که نقل می کنید؟ فقط به قرآن عمل کنید و روایات رسول خدا را کم کنید! اگر این کار را کردید، من با شما شریک هستم!»([۱۲])

آنچه از مجموع قراین و شواهد تاریخی و اوضاع و احوال زمان صحابه برمی آید این است که پس از رحلت رسول خدا(صلی الله علیه وآله)، گروهی از مسلمانان، که اکثریت را دارا بودند، در مقابل پیروان علی(علیه السلام) قرار گرفته و مذهب کلامی اهل سنّت به معنای انکار نص در خلافت و امامت را بنیاد نهادند. آنان ابوبکر را به عنوان جانشین پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) برگزیدند. اما اصطلاح «سنّی» یا «اهل السنّة» به این معنا نه در سخنان پیامبر(صلی الله علیه وآله) وجود داشته و نه در عصر صحابه و حتی تابعان، بلکه این اصطلاح بعد ـ شاید پس از انقراض بنی امیّه ـ شایع شده است. زیرا:

▪ اولاً: در زمان خلفای راشدین با نقل حدیث به شدت مخالفت می شد و تقریباً تا پایان قرن اول، این وضع ادامه داشت. هنگامی که ابابکر به خلافت رسید، مردم را جمع کرد و فرمان داد که کسی از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) حدیث نکند; چون کتاب خدا در اختیار است و به حلال و حرام آن عمل می شود. در عهد خلیفه دوم و سوم نیز بر این امر تأکید می شد، به خصوص عمر که در زمان خلافت خود، با شدت بیشتری با نقل حدیث برخورد می کرد. احادیث موجود از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) به دستور خلیفه دوم سوزانیده شد و ناقلان آنها مورد عتاب عمر قرار گرفتند.([۱۳])

▪ ثانیاً: خلفای عباسی مذهب اهل سنّت را مذهب رسمی دنیای اسلام قرار دادند و با تمام قدرت از آن حمایت نموده، با تشیّع مخالفت می کردند; زیرا این روش را در حفظ قدرت و سیاست خود مؤثر می دانستند. به همین دلیل، با اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه وآله) و پیروانشان شدیداً برخورد می کردند و از هیچ ظلمی نسبت به آنها دریغ نمی ورزیدند. از اینجا بود که اصطلاح «سنّی» و مذهب کلامی و فقهی ایشان رشد کرد و در برابر شیعه قرار گرفت و تا امروز نیز ادامه یافته است.([۱۴])

بنابراین، در زمان پیامبر(صلی الله علیه وآله)، صحابه و حتی تابعان نشانهای از اصطلاح «اهل سنّت» یا «سنی» به معنای موردنظرنبود، اگرچه گروه مخالف شیعه با نگرش انکار نص در خلافت و امامت، بلافاصله پس از رحلت رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) با عناوینی مانند «عثمانیه» پـدید آمد و به تدریج رشد کرد. اصطلاح «اهل سنّت» یا «سنی» در زمان عباسی نضج گرفت و میان مسلمانان جا افتاد; چون خلفایعباسی اغلب سنّیِ متعصب بودند وبـه دلیل مسائل سیاسی از مذهب تسنّن، به خصوص مذهب حنفی پشتیبانی می کردند و بدین وسیله، در شرق و غرب کشور اسلامی، مذهب اهل سنّت گسترش یافت.

● مفهوم «شیعه»

الف) در لغت

واژه «شیعه» در لغت، به معنای اَتباع، انصار و پیروان آمده است; بدین معنا که اگر کسی از شخصی پیروی کند و دوستی و محبت او را در دل داشته باشد و از او حمایت نماید، به او «شیعه» گفته می شود. لفظ «شیعه» به این معنا، بر مفرد، جمع، مرد و زن ـ بالسّویّه ـ اطلاق می شود([۱۵]) و به همین معنا، در قرآن کریم به کار رفته است; آنجا که می فرماید: «هذا مِن شیعتِه و هذا مِن عدوّهِ فاستغاثَهُ الّذی مِن شیعتِه عَلی الّذی مِن عدوِّه» (قصص: ۱۵); یکی از پیروان او ـ موسی(علیه السلام) ـ و دیگری از دشمنانش. آنکه از پیروانش بود، بر ضدّ کسی که دشمن وی بود، از او یاری خواست.

همچنین کلمه «شیعه» در لغت، به معنای فرقه و طایفهای که بر امری موافقت کنند، بدون تبعیت و پیروی از یکدیگر، نیز آمده([۱۶]) و به همین معنا در قرآن مجید نیز به کار رفته است. «و اِنّ من شیعتِه لابراهیمُ» (صافات: ۸۳); بی گمان، ابراهیم از شیعیان او ]نوح[ است.

معلوم است که حضرت ابراهیم(علیه السلام)صاحب شریعتی مستقل بوده و از حضرت نوح(علیه السلام) پیروی نمی کرد، ولی به دلیل آنکه او در دین و دعوت به توحید، با حضرت نوح(علیه السلام)هماهنگ بود و هر دو هدف واحدی را دنبال می کردند، از اینرو، به «شیعه نوح» تعبیر شده است.([۱۷])

ب) در اصطلاح

«شیعه»، به مفهوم کلامی آن، به گروهی از مسلمانان اطلاق می شود که ولایت و محبت علی بن ابی طالب(علیه السلام) و سایر امامان معصوم(علیه السلام)از فرزندان او را در دل دارند و از ایشان پیروی می کنند. به عقیده شیعیان، منصب امامت و خلافت رسول خدا(صلی الله علیه وآله) همانند نبوّت، یک منصب الهی است و از این رو، امام باید با نص خاصی از جانب خدا یا رسول او(صلی الله علیه وآله) تعیین شود و مردم نمی توانند از پیش خود، امام و جانشین پیامبر(صلی الله علیه وآله) را مشخص سازند. شخص امام نیز باید از ویژگی هایی از قبیل عصمت برخوردار باشد، وگرنه هر کسی لیاقت و شایستگی احراز مقام امامت را ندارد.([۱۸])

هر چند معنای لغوی کلمه «شیعه» اختصاص به گروهی خاص ندارد و به مطلق انصار و اتباع اطلاق می شود، ولی در اصطلاح کلامی، این واژه اسم خاصی برای پیروان امام علی(علیه السلام)قرار گرفته است، به گونهای که هرجا با شنیدن آن، همین معنا به ذهن تبلور می کند; زیرا یکی از ویژگی های این گروه اعتقاد به برتری حضرتعلی(علیه السلام) برهمه صحابه پیامبر(صلی الله علیه وآله)است و بدینروی، از او پیروی می کنند.

با این حال، سؤالی که مطرح می شود این است که اصطلاح «شیعه»، به این معنا، از چه زمانی پدید آمده و چگونه شکل گرفته است؟ در اینجا، به برخی اقوالی که در این زمینه وجود دارند اشاره گردد.

▪ پیشینه اصطلاح «شیعه»

۱) زمان حیات رسول خدا(صلی الله علیه وآله);

۲) زمان عثمان توسط فردی به نام عبداللّه بن سبأ;

۳) زمان خلافت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(علیه السلام);

۴) پس از زمان امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)در طی حوادث گوناگون و تحولات سیاسی ـ اجتماعی.([۱۹])

از این اقوال و نظریه ها آنچه بیش از همه قابل توجه می باشد قول اول و دوم است; نظریه اول به لحاظ آنکه با شواهد تاریخی و احادیث نبوی سازگار است و قول دوم به دلیل آنکه از طرف دشمنان تشیّع برای تضعیف شیعه طراحی و اجرا گردیده حسّاسیتبرانگیز است. از اینرو، لازم است به اختصار، به این دو نظریه اشاره شود:

● پیدایش شیعه در عصر رسالت

پیدایش مذاهب اسلامی به صورت رسمی، به پس از وفات پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) باز می گردد و در زمان حیات آن حضرت، وجودی نداشتند، چون تنها مرجع دینی و سیاسی ـ اجتماعی در عصر پیامبر، شخص ایشان بود و سخن آن حضرت در همه منازعات و گفتوگوها میان مسلمانان عنوان «فصل الخطاب» داشت; به نحوی که هیچ کس نمی توانست علناً در برابر کلام حضرت مخالفت کند. خداوند در این زمینه، خطاب به مسلمانان می فرماید: «فَاِن تَنازَعتم فی شیء فرُدّوهُ اِلَی اللّهِ و الرَّسولِ» (نساء: ۵۹); هرگاه در چیزی نزاع داشتید، آن را به خدا و پیامبر بازگردانید و از آنها داوری بطلبید. در جای دیگری نیز آمده است: «یَا اَیُّها الّذینَ آمنوا لاتُقدِّموا بینَ یَدی اللّهِ و رسولِه» (حجرات: ۱); ای کسانی که ایمان آوردهاید، چیزی را بر خدا و رسولش مقدّم نشمارید و بر آنان پیش نگیرید.

با این حال، در جریان مبارزات مسلمانان و نبردهای با کفار و مشرکان در زمان حیات رسول خدا(صلی الله علیه وآله) نیز گرایشهای مختلفی وجود داشت که گاه آثار و نشانه های آن در صحنه های سیاسی و نظامی نمودار می شد. در اثر تحولات و حوادث گوناگون، به تدریج حب و بغضهایی در میان یاران پیامبر(صلی الله علیه وآله)پدیدار شد و گروه های کوچکی به شکل غیررسمی پدید آمدند. عدهای از صحابه بزرگ از همان اوایل بعثت پیامبر(صلی الله علیه وآله)، مجذوب علی(علیه السلام)شدند و به نام «شیعه علی(علیه السلام)» شهرت یافتند. پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)نیز اسم شیعه را بارها به آنان اطلاق نموده و مکرّر آنها را به عنوان «شیعه علی(علیه السلام)» مورد خطاب قرار داده بود. بشارتهایی که پیامبر اکرم به شیعیان علی(علیه السلام) داده بسیار است و ما را به این نتیجه رهنمون می سازد که اصطلاح «شیعه» در زمان پیامبر(صلی الله علیه وآله)نیز متداول بوده و گروهی به این نام معروف بودهاند.

بسیاری از منابع شیعه و سنّی به این موضوع اشاره دارند که تعدادی از اصحاب پیامبر مانند مقداد، ابوذر، عمّار و سلمان در زمان حیات رسول خدا(صلی الله علیه وآله)، به نام «شیعه علی(علیه السلام)» شهرت یافتند.([۲۰]) پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) عنوان «شیعه» را بر این گروه از پیروان علی(علیه السلام)فراوان اطلاق کردهاند.

جابر ابن عبدالله انصاری می گوید: نزد پیامبر(صلی الله علیه وآله) بودیم که حضرت علی(علیه السلام) وارد شد. سپس پیامبر فرمودند: «والّذی نفسی بیده، اِنّ هذا و شیعتَه هُم الفائزونَ یومَ القیامةِ»;([۲۱]) سوگند به کسی که جانم به دست اوست، این شخص ـ حضرت علی(علیه السلام) ـ و شیعیانش در قیامت همان رستگارانند.»

هنگامی که آیه شریفه «اِنَّ الّذینَ آمنَوا و عَمِلوا الصّالحاتِ اولئکَ هُم خیرُ البریّة» (بیّنه: ۷) نازل شد، بسیاری از اصحاب پرسیدند: یا رسول الله(صلی الله علیه وآله)، «خیر البریّه» کیانند؟ پیامبر(صلی الله علیه وآله)فرمودند: علی(علیه السلام) و پیروانش.([۲۲])

ابن عباس می گوید: چون آیه مزبور نازل شد، رسول خدا(صلی الله علیه وآله)به علی(علیه السلام)فرمود: «هم لنتَ و شیعتُکَ یومَ القیامةِ راضینَ مرضّیین»;([۲۳]) آنها (خیر البریّه) تو و شیعیانت هستید که خدا از آنها راضی و آنان از خدا خشنودند.

در همین زمینه، حدیثی از حضرت علی(علیه السلام) نقل شده است که پیامبر(صلی الله علیه وآله) به آن حضرت فرمود: «اَلَم تَسمع قولَ اللّه: "انَّ الّذینَ آمَنوا و عَمِلوا الصّالحاتِ اولئکَ هم خیرُ البریّة"؟ هم انتَ و شیعتُک و موعدی و موعدُهم الحوضُ اِذا جاءَتِ الاممُ لِلحسابِ تَُدعونَ غُرّاً محجّلینَ»;([۲۴]) آیا نشنیدی کلام خداوند را که فرمود: «به تحقیق آنان که ایمان آورده و کار نیک انجام دادهاند بهترین آفریدگانند». تو و شیعیانت بهترین آفریدگان هستید که وعده من و شما کنار حوض کوثر است. وقتی که همه امّتها برای حساب محشور شدند، شیعیان تو «پیشانی سفیدان» خوانده می شوند.

در حدیث دیگری پیامبر(صلی الله علیه وآله) خطاب به علی(علیه السلام) می فرماید: «یا علی(علیه السلام)، اَنَا شفعیعٌ لشیعتِک غداً اذا قمتُ المقامَ الَمحمود فبشّرهُم بذلکَ. یا علی، شیعتُک شیعةُ اللّه»;([۲۵]) یا علی(علیه السلام) به درستی که شیعیانت گناهان و عیوبشان بخشیده است! یا علی، من فردای قیامت، وقتی بر مقام محمود قرار گیرم، شفیع آنها هستم و ایشان را به این بشارت ده! شیعیان تو پیروان خدایند.

از این احادیث و سیره رسول خدا(صلی الله علیه وآله)، به روشنی برمی آید که «شیعه» در زمان حیات پیامبر(صلی الله علیه وآله) نیز وجود داشته و اصطلاح «شیعه» را آن حضرت به پیروان و محبّان حضرت علی(علیه السلام) اطلاق کرده و بشارتهایی به آنان داده است.

با توجه به این روایات که بیشتر آنها در منابع معتبر اهل سنّت وجود دارد، به یقین، می توان گفت که دعوت به تشیع همزمان با دعوت به اسلام و گفتن کلمه «لااله الّا اللّه» آغاز شده است; زیرا رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) در نخستین روزهای دعوت به اسلام، از اقوام و خویشاوندان نزدیک خود، چهل نفر را دعوت و پذیرایی کرد و همگی را به اسلام خواند و فرمود: هر کس پیش از همه به من ایمان آورد، خلیفه و جانشین من خواهد بود و اطاعت وی بر همه مسلمانان واجب است، این سخن را پیامبر(صلی الله علیه وآله) سه بار تکرار کردند و هر سه بار جز علی(علیه السلام) کسی دعوت پیامبر(صلی الله علیه وآله)را لبیک نگفت.([۲۶])

سیره پیامبر(صلی الله علیه وآله)به خوبی نشان می دهد که شخص آن حضرت عقاید شیعه را در عصر رسالت برای مردم تبلیغ کردند و در اذهان مسلمانان وارد ساختند رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) با سخنان دلنشین خود همواره پیروان حضرت علی(علیه السلام) را از چشمه علم و معرفت خویش سیراب می نمودند و فضایل و مناقب حضرت علی و ائمّه اطهار(علیهم السلام) را بیان می کردند. از اینجاست که اولین منادیان تفکر شیعی اصحاب آن حضرت بودهاند و نهال برومند تشیّع را به دستور ایشان غرس و آب یاری کردهاند. در نتیجه، شیعه با سابقهترین فرقه اسلامی بوده و اصطلاح «شیعه» از زمان رسول خدا(صلی الله علیه وآله) رایج بوده است. در حقیقت، شیعه عصاره اسلام و به تعبیر دیگر، اسلام واقعی است; زیرا بدون ولایت علی(علیه السلام) و امامان معصوم(علیهم السلام) اسلام همچون پوستهای است بدون مغز. به هر روی، ریشه تشیع به آغاز دعوت اسلامی باز می گردد و نام «شیعه» به وسیله پیامبر(صلی الله علیه وآله)تبلیغ و ترویج شده است. بنابراین، در پاسخ به سؤال از اینکه مذهب شیعه در چه زمانی پدید آمده، با اطمینان می توان گفت که در زمان حیات رسول خدا(صلی الله علیه وآله) و توسطشخصنبی اکرم(صلی الله علیه وآله)، شکل گرفته است.

● نظریه عبداللّه بن سبا

با وجود آنکه دلایل و شواهدی از احادیث نبوی، تاریخی و کلامی مبنی بر پیدایش تشیع در زمان رسول خدا(صلی الله علیه وآله) بیش از آنچه ذکر شد، موجود است و همگی به یقین می رساند که اصطلاح «شیعه» در عصر رسالت رایج بوده و تعدادی از بزرگان اصحاب به نام «شیعه علی(علیه السلام)» شهرت داشتهاند، در عین حال، نظریات بیپایه و اساسی نیز وجود دارد که در واقع، از طرف مخالفان تشیّع طرّاحی وارائه شده است. یکی از آنها نظریه «عبدالله بن سبا» است. طبق این نظریه، مذهب تشیّع ساخته و پرداخته او بوده و در زمان خلافت عثمان رخ داده است.

بر اساس این نظریه، شخصی یهودی الاصل، اهل صنعا، از راه خدعه و فریب، به ظاهر اسلام آورد. او به تدریج، بین مسلمانان نفوذ پیدا کرد و مردم را به سوی علی(علیه السلام) دعوت نمود و او را در خلافت، بر حق می دانست. عدهای از مسلمانان از او پیروی کردند و خود را «شیعه علی» خواندند، بدینسان، مذهب «شیعه» شکل گرفت. به نظر ابن سبا، علی(علیه السلام) کشتهنشده، بلکه زنده است، به آسمان عروج کرده و دوباره به زمین بازمی گردد و قیام می کند.([۲۷])

▪ نقد و بررسی: اگرچه این نظریه توسط دانشمندان اسلامی، به خصوص علمای شیعه، به صورت مفصل نقد و بررسی شده و بطلان آن برای همه پژوهشگران روشن گشته ولی با اینحال در اینجا به طور خلاصه بدان اشاره می گردد:

آنچه از منابع معتبر تاریخی و کلامی برمی آید، نشان دهنده آن است که در قرن اول هجری، چنین نظریهای درباب پیدایش مذهب شیعه وجود نداشته و حتی مخالفان تشیّع آن را ادعا نکردهاند. بر اساس تحقیقات مفصلی که انجام شده، در سده دوم هجری، شخصی به نام سیف بنعمر این ماجرا را نقل کرده است. سیف روایات زیادی نقل کرده که بیشتر آنها با روایات و شواهد معروف تاریخی سازگاری ندارد و بدین دلیل، شیعه و سنّی قایل به ضعف خبرهای او هستند و او را «کذّاب» و «وضّاع» می دانند; به خصوص در افسانه عبدالله بن سبا که محققان شیعه و سنّی و حتی شرقشناسان غیرمسلمان درباره ان تحقیق کرده و ساختگی بودن این اسطوره را اثبات نموده اند; زیرا اولاً، فردی به نام «عبدالله بن سبأ» در زمان خلافت عثمان وجود نداشته و هیچ یک از منابع تاریخی معتبر اشارهای به او نکرده است.

ثانیاً، به فرض وجود چنین شخصی، محال است که او در اندک زمانی با اسلام آوردن ظاهری، بتواند در همه اصحاب نفوذ پیدا کند و ـ به قول برخی، برای تضعیف امّت اسلامی ـ مذهب تشیع را پدید آورد.([۲۸]) این مسأله با توجه به حسّاسیت اصحاب پیامبر(صلی الله علیه وآله)درباره دین و واکنشهای شدید آنان در برابر مرتدّان به خوبی روشن می گردد; چرا که ممکن بود ایشان در برابر چنین پدیده بزرگی بی تفاوت باشند، به ویژه خلیفه سوم که مدعی پاسداری از اسلام و حفاظت حریم آن بود، چگونه می توانست در قبال پدیده «عبدالله بن سبا» ساکت بنشیند; این در حالی است که عثمان حتی نسبت به قضایای کوچکتر واکنش نشان می داد و حتی برخی از صحابه بزرگ پیامبر مانند ابن مسعود و عمّار یاسر را کتک زد.

ثالثاً، عبدالله بن سبا هیچ جا در زمره یاران امام علی(علیه السلام)نبوده و ذکری از او به میان نیامده و به فرض صحت قضیه، می بایست در جنگها در کنار آن حضرت می بود.([۲۹])

از مجموع آنچه گفته شد، به این نتیجه می رسیم که ماجرای عبدالله بن سبا ساختگی و غیرواقعی است و از طرف دشمنان شیعه برای تضعیف تشیّع برنامهریزی و اجرا شده است. برای اهل تحقیق و منطق، روشن است که اصطلاح «شیعه» و نامگذاری گروهی به این نام از اختراعات رسول اکرم(صلی الله علیه وآله)است و شخص آن حضرت مسلمانان را به پیروی از اهل بیت(علیهم السلام) و در رأس آنها، امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)، دعوت کردند; همانگونه که شواهد متعددی از سیره پیامبر(صلی الله علیه وآله) مؤیّد این سخن است. قضیه «غدیر خم» از نمونه های بارزی است که حقانیت مذهب تشیّع را در موضوع خلافت روشن می سازد; زیرا اختلاف اصلی شیعه و سنّی بر موضوع تعیین جانشینی پیامبر(صلی الله علیه وآله) و مسأله امامت است که در حدیث متواتر غدیر، به خوبی بیان شده است.

● منشأ اصلی پیدایش شیعه و سنّی

هر چند بررسی عوامل دخیل در پیدایش دو مذهب شیعه و سنّی به عنوان دو دیدگاه اصلی در جهان اسلام و اینکه چه عناصری در پیدایش آن دو نظریه دخالت داشته، خود موضوع مهمّی است و تحقیق مستقلی میطلبد و می توان عوامل گوناگون سیاسی، اجتماعی و فرهنگی را برای آن ذکر کرد که در شکلگیری این دو نگرش تأخیرگذار بودهاند، اما بررسی همه آنها در یک مقاله نمی گنجد. از اینرو، به مهمترین عاملی که به نظر فریقین، موجب شکاف بین مسلمانان شده و در نتیجه، دو مذهب مستقل «شیعه» و «سنّی» را پدید آورده است اشاره می شود:

جریان ظهور و پیشرفت اسلام در مدت ۲۳ سال بعثت رسول خدا(صلی الله علیه وآله) در مکّه و مدینه، تحولات فراوانی به همراه داشت، فشارهای همه جانبه کفار قریش در مکّه و سختگیری آنها نسبت به پیامبر(صلی الله علیه وآله) و یارانش موجب مهاجرت مسلمانان به مدینه شد. ولی با اینحال، پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله) در مدینه نیز از تجاوزهای مشرکان مکه در امان نماند و جنگهای بسیاری بر مسلمانان تحمیل گردید. طی این تحولات، به طور طبیعی، جریانهایی در داخل صفوف مسلمانان پدید آمد و گرایشهایی بروز کرد که نشانه های آن، گاه در برخوردهای سیاسی و نظامی نمایان می شد. اختلافهای متعددی، چه در زمان حیات رسول خدا(صلی الله علیه وآله) و چه پس از آن در میان مسلمانان ظاهر شد که مهمترین و اساسی ترین آنها اختلاف در مسأله خلافت و تعیین جانشین رسول اکرم(صلی الله علیه وآله)بود. این مسأله باعث جدایی مسلمانان و پیدایش دو مذهب «شیعه »و «سنّی» گردید که تا امروز این اختلاف وجود دارد.

علمای دو مذهب بر این مسأله اعتراف دارند که اختلاف در امامت و خلافت باعث تقسیم مسلمانان به دو گروه «شیعه» و «سنّی» شده است.

شهرستانی می گوید: بزرگترین اختلاف میان امّت اسلامی اختلاف در مسأله امامت است; چون بر هیچ مسألهای در اسلام شمشیرها از نیام بیرون نیامد، آنگونه که بر مسأله خلافت و امامت در طول تاریخ، جنگهای خونینی واقعشد.([۳۰])

همچنین برخی دیگر از دانشمندان اهل سنّت در این زمینه، می نویسند: اختلاف اساسی میان مسلمانان که پس از وفات رسول خدا(صلی الله علیه وآله)پدید آمد و به پیدایش مذاهب شیعه و سنّی منجر شد، اختلاف بر سر مسأله خلافت و امامت بود که ابتدا میان مهاجران و انصار روی داد و در نهایت، به خلافت ابوبکر منتهی گشت. در حقیقت، همه مذاهب اسلامی، اعم از کلامی و سیاسی و مذهبی، بر محور خلافت و امامت پدید آمد.([۳۱])

به نظر علمای شیعه نیز مهمترین مسأله اختلافی میان مسلمانان، که منجر به پیدایش دو مذهب شیعه و سنّی شد، اختلاف در مسأله خلافت و امامت بود که پس از وفات رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) بروز کرد، اگرچه زمینه های اختلاف میان مسلمانان صدراسلام و اصحاب پیامبر(صلی الله علیه وآله) نیز وجود داشت و گاه در زمان حیات رسول خدا(صلی الله علیه وآله) هم این اختلافات بروز می کرد و عدهای شکایت نزد آن حضرت می بردند، اما پیامبر(صلی الله علیه وآله) به زودی اختلافات را حل می نمود. ولی اختلاف اصلی اصحاب رسول اکرم(صلی الله علیه وآله)پس از رحلت آن حضرت بر مسأله خلافت و تعیین جانشین پیامبر(صلی الله علیه وآله) بوده که تا امروز ادامه یافته است.([۳۲])

بنابراین، منشأ اصلی پیدایش دو مذهب شیعه و سنّی اختلاف در موضوع امامت و خلافت اسلامی است که دو دیدگاه متفاوت در این زمینه وجود دارد:

اهل سنّت امامت را از اصول دین نمی دانند و شرط خاصی بجز پذیرش مردم، برای امام قایل نیستند. به عقیده آنها، پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)کسی را به عنوان خلیفه و جانشین خود تعیین نکرد و هیچ نصّی از خدا و پیامبر(صلی الله علیه وآله) در این زمینه نرسیده، بلکه تعیین جانشینی پیامبر(صلی الله علیه وآله)به مردم واگذار شده و مردم پس از وفات رسول خدا(صلی الله علیه وآله) ابابکر را به خلافت برگزیدند و همه باید از او پیرویمی کردند. ماجرای «سقیفه» که پیش از دفن پیکر مطهّر پیامبر(صلی الله علیه وآله)روی داد و عدهای سفارشهای پیامبر(صلی الله علیه وآله) را نادیده گرفتند بدین دلیل بود که مجریان آن، منکر نصّ در خلافت و امامت بودند و نظریه «شورا» را در باب امامت پدید آوردند.([۳۳]) در واقع، «سقیفه بنی ساعده» آغاز غصب حقوق اهل بیت پیامبر(علیهم السلام) و ستم به شیعیان و پیروان علی بن ابی طالب(علیه السلام)بود که صحنه های خونین و رقّتباری پدید آورد و تاکنون نیز این روند ادامه دارد.

اما شیعه و پیروان اهل بیت پیامبر(علیهم السلام)بر این باورند که امامت از اصول دین و ارکان اساسی اسلام است; همانگونه که نبوّت یک منصب الهی است و انبیا(علیهم السلام) از جانب خداوند به این مقام منصوب می شوند، امامت نیز منصبی الهی است و باید با نص خدا یا پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله)، کسانی بر این مقام تعیین گردند، به عقیده شیعه، هر کس لیاقت احراز مقام امامت و جانشینی پیامبر(صلی الله علیه وآله)را ندارد، بلکه امام باید شروطی داشته باشد که اولین آنها «عصمت» است; یعنی امام و خلیفه پیغمبر(صلی الله علیه وآله) باید معصوم باشد تا بتواند شؤون دینی و اجتماعی پیامبر(صلی الله علیه وآله) را بر عهده بگیرد. علاوه بر این، امام باید عالمتر و برتر از همه مردم باشد، به گونهای که هیچ کس به علم و فضل او نرسد.([۳۴])

به نظر شیعه، کسی پس از رسول خدا(صلی الله علیه وآله); دارای اوصاف لازم برای امامت و خلافت نبود، به جز امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(علیه السلام) که به اعتراف همه علمای مسلمان و غیرمسلمان، افضل اصحاب پیامبر(صلی الله علیه وآله)بود و از جانب خدا و رسولش با نصّ جلی بر منصب امامت گمارده شد. نصوص و احادیث نبوی مبنی بر خلافت و امامت علی(علیه السلام) در منابع شیعه و سنّی فراوان است و جای شک و تردیدی باقی نمی گذارد، از آن جمله، می توان از حدیث غدیر، حدیث ثقلین، حدیث منزلت و حدیث یوم الانذار نام برد که در جای خود مفصل بحث شده است.

شیعه معتقدند که حضرت علی(علیه السلام) بر اساس تعیین رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) و به دلیل آنکه افضل اصحاب رسول الله(صلی الله علیه وآله) بود، خلیفه بلافصل پیامبر است و پس از ایشان یازده امام معصوم از فرزندان آن حضرت اوصیای رسول خدا(صلی الله علیه وآله) هستند; پیامبر(صلی الله علیه وآله)با نص جلّی، همه ایشان را با نام و نشان معرفی کرده است. راه شناخت امام معصوم و وصی پیامبر آن است که علاوه بر تصریح رسول خدا(صلی الله علیه وآله)، امام قبلی نیز او را به مردم معرفی کند; شیوهای که درباره امامان معصوم دوازدهگانه(علیهم السلام)رعایت شده و بر این اساس، امروز امام زمان، حضرت مهدی(علیه السلام)، خلیفه خدا بر زمین است و نظام هستی به یُمن وجود مقدس او برقرار می باشد.([۳۵])

● نتیجه گیری و جمع بندی

آنچه از مجموع مطالب ذکر شده به دست می آید این است که اصطلاح «شیعه»، به مفهوم کلامی، یعنی پیروان علی بن ابی طالب(علیه السلام) که در زمان حیات رسول خدا(صلی الله علیه وآله) نیز رایج بوده و شخص آن حضرت بارها واژه «شیعه» رابدین معنا به کار بردهاند ازاینرو، می توان گفت که واضع کلمه «شیعه» پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)است و عقاید شیعه را ایشان در اذهان بزرگان اصحاب مستقر ساختند. اما اصطلاح «اهل سنّت»، به معنای کلامی آن، از قرن اول به بعد پیدا شد و در عصر عباسی رشد کرد. بنابراین، پیدایش «شیعه» از نظر کاربرد و مفهوم کلامی، مقدّم بر پیدایش «اهل سنّت» به این معناست.

برخی نظریات بی اساس درباره پیدایش «شیعه» مانند اسطوره «عبدالله بن سبا» ساخته و پرداخته دشمنان تشیّع و زنادقه می باشد که برای تضعیف مذهب اهل بیت پیامبر(علیهم السلام) به وجود آمده است.

منشأ اصلی پیدایش دو مذهب شیعه و سنّی اختلاف در مسأله امامت و مرجعیت دینی و سیاسی است که اهل سنّت خلفای سهگانه را شایسته آن می دانند و هر که را مورد وفاق مردم قرار گرفت، میپذیرند. اما شیعه امامت و خلافت پس از پیامبر(صلی الله علیه وآله)را منحصراً در خاندان آن حضرت ـ یعنی علی و فرزندانش(علیهم السلام) ـ جستوجو می کنند و مرجعیت دینی و سیاسی را مطلقاً از آنان می دانند.

محمد احسانی

پی نوشتها

سین مظفر، تاریخ الشیعه، ص ۸ ـ ۱۵ / فی ظلال التشیع، ص ۶۳۱ـ ابن اثیر، النهایه، قم، مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، ۱۳۶۷، ج ۲، ص ۴۰۹

۲ـ سیدمحمدحسین طباطبائی، المیزان، قم، انتشارات اسلامی، ج ۱۶، ص ۳۴۰

۳ـ ابن منظور، لسان العرب، طـ۲، بیروت، موسسه احیاء التراث العربی، ۱۴۱۲ ق. ج ۶، مادّه «سنن»، ص ۳۹۷ و ۳۹۸ / دائرة المعارف الاسلامیة الشیعیه، ج ۳، ص ۱۸۵

۴ الی ۶ـ محمدعمر نسفی، شرح العقاید النسفیه، پاکستان، مکتبة رشیدیه، ص ۱۱۵ ـ ۱۱۶ / ص ۱۰۸ ـ ۱۱۰ / ص ۱۱۹

۷ـ همان، ص ۱۱۶ / دائرة المعارف الاسلامیة الشیعیة، ج ۳، ص ۱۸۵

۸ـ علی ربّانی گلپایگانی، فرق و مذاهب کلامی، مرکز جهانی علوم اسلامی، ۱۳۷۷، ص ۶۷

۹ـ جعفر سبحانی، بحوث فی الملل و النحل، حوزه علمیه قم، ۱۳۷۲، ج ۱، ص ۳۴۳

۱۰ـ سیدمحسن امین، اعیان الشیعة، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، ۱۴۰۳ ق.، ج ۱، ص ۱۹

۱۱ـ جعفر سبحانی، پیشین، ج ۱، ص ۳۴۴ / محمدحسن مظفر،دلایلالصدق، ج۳، ص۱۶۰

۱۲ـ علاءالدین هندی، کنزالعمّال، بیروت، مؤسسه رسالت، ۱۴۰۹ ق.، ج ۱۰، ص ۲۹۳

۱۳ـ مرتضی عسکری، معالم المدرستین، المجمع العلمی الاسلامی، ۱۴۱۶ ق. ج ۲، ص ۵۰ ـ ۵۲

۱۴ـ اعیان الشیعه، ج ۱، ص ۱۹

۱۵ـ ابن منظور، پیشین، ج ۷، ماده «شیع»، ص ۲۵۸

۱۶ـ خلیل احمد فراهیدی، کتاب العین، اسوه، ۱۴۱۴ ق.، ج ۲، مادّه «شیع»، ص ۹۶۰

۱۷ـ سیدمحمدحسین طباطبائی، پیشین، ج ۱۷، ص ۱۴۷

۱۸ـ شیخ صدوق، فضایل الشیعه، قم، مؤسسه امام المهدی، ۱۴۱۰ ق. ص ۱۵

۱۹ـ محمدباقر صدر، نشأة الشیعه و التشیع، الغدیر، بیروت، ۱۴۱۷ ق. ص ۱۴ / محمدعلی حسینی، فی ظلال التشیع، کویت، مکتبة الالفین، ۱۴۰۳ ق.، ص ۴۵

۲۰ـ شیخ صدوق، پیشین، ص ۱۲ / محمدحسین مظفر، تاریخ الشیعه، ص ۴

۲۱ الی ۲۳ـ جلالالدین سیوطی، الدّرّالمنشور، بیروت، محمد امین و حج، ج ۶، ص ۳۷۹

۲۴ـ محمدعمادالدین طبری، بشارة المصطفی، تحقیق جواد قیّومی، مؤسسه نشر اسلایم، ۱۴۲۰ ق.، ص ۴۲

۲۵ـ سلیمان قندوزی، ینابیع الموّدة، تحقیق علی حسینی، ۱۴۱۶ ق.، ج ۱، ص ۳۱۱

۲۶ـ محمد ابوزهره، تاریخ المذاهب الاسلامیه، قاهره، دارالفکر العربی، ص ۲۷ / سیدمرتضی عسکری، عبدالله بن سبا، بیروت، دارالزهرا، ۱۴۰۳ ق.، ج ۱، ص ۳۵ ـ ۴۸

۲۷ـ تاریخ المذاهب اسلامیة، ص ۲۷

۲۸ و ۲۹ـ ر. ک. به: عبدالله بن سبأ، ج ۱، ص ۲ / اعیان الشیعه، ج ۱، ص ۳۱ ـ ۳۲ / عبدالله فیّاضی، تاریخ الامامیة، بیروت، مؤسسه اعلمی للمطبوعات، ۱۴۰۶ ق.، ص ۹۶ ـ ۱۱۰

۳۰ـ محمد شهرستانی، الملل و النحل، عصر، مطبعة مصطفی البابی، ۱۳۹۶ ق.، ص ۲۴

۳۱ـ تاریخ المذاهب الاسلامیة، ص ۱۳ ـ ۲۰

۳۲ـ شیخ صدوق، پیشین، ص ۱۲ ـ ۱۳ / محمدباقر صدر نشأة الشیعه و التشیّع، ص ۸۳ ـ ۸۹/ محمدعلی حسینی، فی ظلال التشیّع، ص ۶۳

۳۳ـ ابن خلدون، مقدمه، ج ۱، ص ۴۰۷ / محمد شهرستانی، پیشین، ص ۱۴ ـ ۱۵ / محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج ۲، ص ۴۴۳ ـ ۴۴۵

۳۴ـ شیخ صدوق، اوایل المقالات، ص ۷ ـ ۹ / شیخ صدوق، پیشین، ص ۱۳ ـ ۱۵

۳۵ـ محمدح