دلایل نیاز انسان به دعا/ چرا دعا از بهترین عبادت ها است

دلایل نیاز انسان به دعا/ چرا دعا از بهترین عبادت ها است

انسان باید خدا را با تضرع بخواند، یعنی با کمال خضوع و خشوع و تواضع روبه سوی او آورد در حقیقت دعا کننده نباید تنها زبانش چیزی بخواهد، بلکه باید روح دعا در درون جان و تمام و جودش منعکس شود. پیامبر(ص) می فرماید دعا عبادت است.

به گزارش خبرگزاری مهر، دعا یکی از بهترین عبادت ها و موجب کمال نفس و قرب به خداوند است. خداوند در قرآن کریم بندگان را به دعا کردن دعوت فرموده و می فرماید؛ مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم، کسانی که از عبادت من تکبر ورزند به زودی با ذلت داخل دوزخ خواهند شد.

دعا یکی از وسایل ارتباط با خداوند است که این ارتباط عامل موثری در راه خودسازی است. بنده باید ارتباط خود را با خالق هستی نزدیک تر کرده و با زبان خود با خدا سخن گوید تا بر اثر این راز و نیاز شعله ای در او به وجود آید که باعث سوزاندن گناهانش شود. رسول خدا(ص) فرمود؛ دعا، اسلحه مومن و ستون دین و نور آسمان ها و زمین است.

دعا منبع عظیم تغذیه روح و نفس انسانی است و در سازندگی اثر عجیبی دارد. انگیزه دعا در هر فردی با فرد دیگر متفاوت است و دعای هر کسی از انگیزه ای متناسب با درجه معرفت و ایمان او ناشی می شود. عده ای خدا را می خوانند تا نیاز آنان را برآورد و گروهی دیگر از این فراتر رفته و به مقامی رسیده اند که خود دعا برای آنان موضوعیت دارد. این بندگان به امر خدا دعا کرده و او را می خوانند و از این راز و نیاز لذت می برند. این نوع دعاست که در سازندگی موثر است و باید تقویت شود.

حضرت امیر(ع) می فرماید: دعا کلید نجات و گنجینه رستگاری است و بهترین دعا آن دعایی است که از سینه پاک و دلی پرهیزگار برآید. و در راز و نیاز وسیله نجات است و خلاصی در اخلاص است و چون فزع و بی تابی سخت شود مفزع و پناهگاه خداست.

بنده خدا عین فقر و نیاز است و اگر یک لحظه فیض خدا از او قطع شود نابود خواهد شد. انسانی که در حال دعا خدا را یاد می کند و با او ارتباط برقرار می نماید، رسم عبودیت این است که نیازمندی هایش را بدو عرضه نموده و از غنی مطلق که منبع تمام خیرات و کمالات است یاری بطلبد. پیامبر(ص) می فرماید: آیا شما را به سلاحی راهنمایی نکنم که شما را از دشمنانتان رهایی بخشد و روزی شما را فراوان کند؟ عرض کردند؛چرا! فرمود: پروردگارتان را در شب و روز بخوانید زیرا سلاح مومن دعاست. خداوند می فرماید: پروردگارخود را با حال تضرع و در پنهانی بخوانید.خداوند تجاوز پیشگان را دوست ندارد.

حال دعا و راز و نیاز یکی از زیباترین حالات بنده است که اولیای خدا آن را با هیچ چیز معامله نمی کنند. ارتباط با خدا و امید استجابت دعا آرامش بخش دلها و مایه دلگرمی دعا کننده است. قرآن کریم می فرماید؛ ای مردم، شما همه به خدا محتاجید و تنها خداست که بی نیاز و غنی بالذات و ستوده صفات است.

خداوند انسان را تشویق می کند که هنگام فقر و نیاز دست به درگاه خدا بر دارد تا از منبع فیض لایزال الهی نیازمندی های خویش را بر طرف سازد. انسان به چهار دلیل باید پیوسته با خدا راز و نیاز بگوید؛
1. برای رفع نیازمندی های مادی و معنوی
2. حفظ دستآوردهای مادی و معنوی
3. برای برطرف کردن زیان های اجتماعی که مولود حوادث و غفلت ها و هواهاست.به همین جهت در حدیث آمده "دعا بلا را دفع می کند".
4. دعا غذای روح است. انسان مومن همیشه و در هر حال دعا می کند. پس باید در هر حال نه فقط در حال اضطرار و بن بست خدا را بخواند. قرآن کسانی را که در هنگام ضعف و بدبختی دست به دعا بر می دارند توبیخ کرده و می فرماید؛ زمانی که به انسان زیان و رنجی برسد به هر حال که باشد نشسته، خفته، ایستاده، فورا ما را به دعا می خواند. آن گاه که رنج و زیانش برطرف شود باز به حال غفلت و غرور چنان باز می گردد که گویی هیچ ما را برای دفع ضرر و رنج خود نخوانده و همان کفر و غفلت است که اعمال زشت بندگان را در نظرشان زیبا نموده است.

انسان بر حسب فطرت و غریزه ای که دست آفرینش در نهاد او به ودیعت گذاشته به هنگام سختی و درماندگی خدا را می خواند و رفع نیازهایش را از او می طلبد، اما وقتی به رفاه و آسایش دست یافت به اسباب دل می بندد و آنها را در رفع خواسته هایش شریک خداوند قرار می دهد. تاکید قرآن کریم در مورد دعا از این روست که انسان به این غفلت دچار نشود و همیشه ارتباط خود را با خداوند حفظ کند تا به تکامل و درجات عالی انسانی برسد. شخص مومن با دعا به پیکار با یاس و نامیدی بر می خیزد و حل مشکلات خود را از نیروی غیبی می طلبد. پیامبران و ائمه اطهار (ص) همواره از سلاح دعا استفاده نموده و آن را به مومنین توصیه می کردند. دعا نه تنها یک عبادت، بلکه روح عبادت هاست. دعا اگر با شرایطش به جا آورده شود آدمی را به عالم ملکوت عروج می دهد و به خدا نزدیک می سازد. در فضیلت دعا و امر به آن آیات و روایات بی شماری وارد شده است.

دعا کننده برای استجابت دعایش باید شرایطی را رعایت کند که به چند مورد آن اشاره می شود:
1. بکوشد اوقاتی شریف و عزیز را برای دعا خواندن بر گزیند.
2. آن که حالتی را در نظر داشته باشد که در آن استجابت دعا وارد شده است مثل به هنگام آمدن باران، بعد از نمازهای واجب و در میان اذان و اقامه
3. با وضو یا غسل و روبه قبله به دعا بپردازد.

در نتیجه می توان گفت یکی از عوامل اجابت دعا توسل و توجه به درگاه باری تعالی است که دعاکننده با تضرع و زاری حاجت خود را بطلبد. البته حاجت باید شرعی باشد و اگر حاجت دنیایی بود و شرعا حرمتی بر آن مترتب نبود اشکالی درآن نیست. بنابراین نوعی عبادت و خضوع و بندگی است و انسان به سبب دعا توجه خاصی به ذات باری تعالی پیدا می نماید.دعا اثر تربیتی دارد همان طور که سایر عبادات نیز اثر تربیتی دارد.

-------------------
منابع:

- آیه 60 سوره مومن

اصول کافی،ج 4

- بحار الانوار، ج 14

- اصول کافی، ج 2


چرا عبادت؟

پیش از ورود به بحث نماز از آنجا که عبادت،روح نماز است،اندکی درباره ی و بندگی بحث می کنیم و از معنی و فلسفه و ابعاد گوناگون آن با شما سخن می گوییم

عبادت عالی ترین نوع تذلّل و کرنش در برابر خداوند است،در اهمیت آن همین بس که آفرینش هستی و بعثت پیامبران برای عبادت است، خداوند می فرماید: هدف آفرینش هستی و جن و انس،عبادت است

پس هدف از خلقت جهان و بعثت پیامبران، عبادت خدا بوده است،روشن است که خدای متعال نیازی به عبادت ما ندارد و سود عبادت،به خود پرستندگان بر میگردد، همچنانکه درس خواندن شاگردان به نفع خود آنان است و سودی برای معلم ندارد

:آنچه انسان را به پرستش و بندگی خدا وادار می کند اموری است از جمله

عظمت خدا انسان

 انسان وقتی خودرا در برابر عظمت و جلال خدایی می بیند،نا خود آگاه در برابر او احساس خضوع و فروتنی می کند ،آن سان که در برابر یک دانشمند و شخصیت مهم ،انسان خویشتن را کوچک و ناچیز شمرده ،اورا تعظیم و تکریم می کند

احساس فقر و وابستگی

طبیعت انسان چنین است که وقتی خود را نیازمند و وابسته کسی دید،در برابرش خضوع می کند، وجود ما بسته به خداست و در همه چیز ،نیازمند اوییـــــــم

توجه به نعمت ها

یادآوری نعمت های بیشمار خداوند،می تواند قوی ترین انگیزه برای توجه به خدا و عبادت او باشد،در مناجات امامان معصوم،معمولاَ ابتدا نعمت های خداوند،حتی قبل از تولد انسان،به یادآورده می شود و از این راه، محبت انسان به خدا را زنده می سازدآنگاه درخواست نیاز از او می کند

فطرت

پرستش جزئی از وجود و کشش فطری انسان است این روح پرستش که در انسان فطری است، گاهی در مسیر صحیح قرار گرفته و انسان به خداپرستی می رسد، گاهی انسان در سایه جهل یا انحراف،به پرستش سنگ و چوب و خورشید و پول و ماشین و همسر و پرستش طاغوت ها کشیده می شود. انبیا، برای ایجاد حس پرستش نیامده اند، بلکه بعثت آنان برای هدایت این غریزه فطری به مسیر درست است

منبع:چکیده ای از کتاب پرتوی از اسرار نماز اثر ماندگار محسن قرائتی


خدا چه نیازی به عبادات ما دارد؟


عبادت ها و نیایش هاى ما چیزى بر جاه و جلال خدا نمى‏افزاید همانگونه که ترک آنها چیزى از عظمت مقام او نمى‏کاهد، او نیازى به عبادت ما ندارد، اگر همه مردم زمین کافر شوند او بى‏نیاز است: «إِنْ تَکْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ» چنان که اگر همه مردم رو به خورشید خانه بسازند یا پشت به خورشید، در خورشید اثرى ندارد.


عبادة
این عبادتها کلاس هاى تربیت براى آموزش تقوا است، تقوا همان احساس مسئولیت و خودجوشى درونى است که معیار ارزش انسان و میزان سنجش شخصیت او است.

اوّلین نعمت‏ها، نعمت آفرینش، و اوّلین دستور، کُرنش در برابر خالق!!

یا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ وَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ (بقره21)

اى مردم! پروردگارتان که شما و پیشینیان شما را آفرید، پرستش کنید تا اهل تقوا شوید.

در آیات گذشته سوره بقره خداوند حال سه دسته (پرهیزکاران، کافران و منافقان) را شرح داد و بیان داشت که پرهیزکاران مشمول هدایت الهى هستند، و قرآن راهنماى آنان است در حالى که بر دلهاى کافران مهر جهل و نادانى زده، و به خاطر اعمالشان بر چشم آنها پرده غفلت افکنده و حس تشخیص را از آنان سلب نموده است و منافقان بیماردلانى هستند که بر اثر سوء اعمالشان بر بیماریشان مى‏افزاید.

اما اینجا، بعد از این مقایسه روشن، خط سعادت و نجات را که پیوستن به گروه اول است مشخص ساخته مى‏گوید:" اى مردم پروردگارتان را پرستش کنید که هم شما و هم پیشینیان را آفرید تا پرهیزگار شوید."

حال توجه به چند نکته در این مقطع ضروری به نظر می رسد:

1- خطاب" یا أَیُّهَا النَّاسُ" (اى مردم) که در قرآن حدود بیست بار تکرار شده و یک خطاب جامع و عمومى است نشان مى‏دهد که قرآن مخصوص نژاد و قبیله و طایفه و قشر خاصى نیست، بلکه همگان را در این دعوت عام شرکت مى‏دهد، همه را دعوت به پرستش خداى یگانه، و مبارزه با هر گونه شرک و انحراف از خط توحید مى‏کند.

براى برانگیختن حس شکرگزارى مردم، و جذب آنها به عبادت پروردگار از مهمترین نعمت شروع مى‏کند که نعمت خلقت و آفرینش همه انسانها است، نعمتى که هم نشانه قدرت خدا است، و هم علم و حکمت او و هم رحمت عام و خاصش چرا که در خلقت انسان این گل سر سبد عالم هستى، نشانه‏هاى علم و قدرت بى‏پایان خدا و نعمتهاى گسترده‏اش کاملا به چشم مى‏خورد

در کتاب‏هاى قانون، مواد قانون، بدون خطاب بیان مى‏شود، ولى قرآن کتاب قانونى است که با روح و عاطفه مردم سر و کار دارد، لذا در بیان دستورات، خطاب مى‏کند. البتّه خطاب‏هاى قرآن مختلف است.( براى عموم مى‏فرماید: «یا ایّها الناس»، امّا براى هدایت‏یافتگان فرموده: «یا ایّها الذین امنوا» )

2- براى برانگیختن حس شکرگزارى مردم، و جذب آنها به عبادت پروردگار از مهمترین نعمت شروع مى‏کند که نعمت خلقت و آفرینش همه انسانها است، نعمتى که هم نشانه قدرت خدا است، و هم علم و حکمت او و هم رحمت عام و خاصش چرا که در خلقت انسان این گل سر سبد عالم هستى، نشانه‏هاى علم و قدرت بى‏پایان خدا و نعمتهاى گسترده‏اش کاملا به چشم مى‏خورد.

تقوا

آنها که در برابر خدا خاضع نیستند و او را پرستش نمى‏کنند غالبا به خاطر این است که در آفرینش خویش و پیشینیان نمى‏اندیشند، و به این نکته توجه ندارند که این آفرینش بزرگ را نمى‏توان به عوامل کور و کر طبیعى نسبت داد، و این نعمتهاى حساب شده و بى‏نظیر را که در جسم و جان انسان، نمایان است، نمى‏توان از غیر مبدء علم و قدرت بى‏پایانى دانست.   بنابراین یادآورى این نعمتها، هم دلیلى است بر خداشناسى، و هم محرکى است براى شکرگزارى و پرستش.

البته با توجه به آیات قرآن واضح است که هدف از خلقت جهان و انسان، تکامل انسان‏هاست. یعنى هدف از آفرینش هستى، بهره‏گیرى انسان‏هاست ( «سَخَّرَ لَکُمُ» جاثیه، 13. «خَلَقَ لَکُمْ» بقره، 29) و تکامل انسان‏ها در گرو عبادت («وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ» ذاریات، 563) و اثر عبادت، رسیدن به تقوى ( «اعْبُدُوا رَبَّکُمُ» «لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ» بقره، 21)

 و نهایت تقوى، رستگارى است. («وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ» بقره، 189)

3- نتیجه این پرستش، تقوا و پرهیزگارى است (لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ).

بنابراین عبادتها و نیایشهاى ما چیزى بر جاه و جلال خدا نمى‏افزاید همانگونه که ترک آنها چیزى از عظمت مقام او نمى‏کاهد، این عبادتها کلاسهاى تربیت براى آموزش تقوا است، تقوا همان احساس مسئولیت و خودجوشى درونى است که معیار ارزش انسان و میزان سنجش شخصیت او است.

4- تکیه بر" الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ" (کسانى که پیش از شما بودند) شاید اشاره به این باشد که اگر شما در پرستش بتها استدلال به سنت نیاکانتان مى‏کنید خدا هم آفریننده شما است و هم آفریننده نیاکان شما است، هم مالک و پرورش دهنده شما است و هم مالک و پرورش دهنده آنها، بنا بر این، پرستش بتها چه از ناحیه شما باشد و چه از ناحیه آنها چیزى جز انحراف نیست‏ .

بنابراین یادآورى این نعمتها، هم دلیلى است بر خداشناسى، و هم محرکى است براى شکرگزارى و پرستش

سؤال: چرا خدا را عبادت کنیم؟

پاسخ: در چند جاى قرآن پاسخ این پرسش چنین آمده است:

چون خداوند خالق و مربّى شماست. «اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ» (مشرکان خالقیّت را پذیرفته ولى ربوبیّت را انکار مى‏نمودند، خداوند در این آیه دو کلمه«ربّکم» و «خلقکم» را در کنار هم آورده تا دلالت بدین نکته کند که خالق شما، پروردگار شماست.)

چون تأمین کننده رزق و روزى و امنیت شماست.«فَلْیَعْبُدُوا رَبَّ هذَا الْبَیْتِ الَّذِی‏أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ» (قریش، 3- 4) چون معبودى جز او نیست. «لا إِلهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِی» (طه، 14) عبادت انسان، هدف آفرینش انسان است نه هدف آفریننده. او نیازى به عبادت ما ندارد، اگر همه مردم زمین کافر شوند او بى‏نیاز است: «إِنْ تَکْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ» چنان که اگر همه مردم رو به خورشید خانه بسازند یا پشت به خورشید، در خورشید اثرى ندارد.

پروردگار

با اینکه عبادت خدا بر ما واجب است، چون خالق و رازق و مربّى ماست، ولى بازهم در برابر این اداى تکلیف، پاداش مى‏دهد و این نهایت لطف اوست.

آنچه انسان را وادار به عبادت مى‏کند امورى است، از جمله:

1ـ توجّه به نعمت‏هاى او که خالق و رازق و مربّى ماست.

2ـ توجّه به فقر و نیاز خود.

3ـ توجّه به آثار و برکات عبادت.

4ـ توجّه به آثار سوء ترک عبادت.

5ـ توجّه به اینکه همه هستى، مطیع او و در حال تسبیح او هستند، چرا ما وصله ناهمرنگ هستى باشیم.

6ـ توجّه به اینکه عشق و پرستش، در روح ماست و به چه کسى برتر از او عشق بورزیم.

 

طرح یک سؤال:

در قرآن آمده است: «وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ» یعنى‏ عبادت کن تا به یقین برسى. پس آیا اگر کسى به یقین رسید، نمازش را ترک کند؟!

پاسخ: اگر گفتیم: نردبان بگذار تا دستت به شاخه بالاى درخت برسد، معنایش این نیست که هر گاه دستت به شاخه رسید، نردبان را بردار، چون سقوط مى‏کنى.

کسى که از عبادت جدا شد، مثل کسى است که از آسمان سقوط کند «فَکَأَنَّما خَرَّ مِنَ السَّماءِ» به علاوه کسانى که به یقین رسیده‏اند مانند: رسول خدا و امامان معصوم، لحظه‏اى از عبادت دست برنداشتند. بنا بر این مراد آیه، بیان آثار عبادت است نه تعیین محدوده‏ى عبادت.

اینکه عبادت خدا بر ما واجب است، چون خالق و رازق و مربّى ماست، ولى بازهم در برابر این اداى تکلیف، پاداش مى‏دهد و این نهایت لطف اوست

آیات و روایات، براى عبادت شیوه‏ها و شرایطى را بیان نموده است، ولى چون این آیه، اوّلین فرمان الهى خطاب به انسان در قرآن است، سرفصل‏هایى را بیان مى‏کنیم تا مشخّص شود عبادت باید چگونه باشد:

1ـ عبادت مامورانه، یعنى طبق دستور او بدون خرافات.

2ـ عبادت آگاهانه، تا بدانیم مخاطب و معبود ما کیست. «حَتَّى تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ» (نساء، 43)

3ـ عبادت خالصانه. «وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً» (کهف، 110)

4ـ عبادت خاشعانه. «فِی صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ» (مؤمنون، 2)

5ـ عبادت مخفیانه. پیامبر صلى اللَّه علیه و آله فرمودند: «اعظم العبادة اجراً اخفاها» (بحار، ج 70، ص 251)

6ـ عبادت عاشقانه. پیامبر صلى اللَّه علیه و آله فرمودند:«افضل الناس مَن عَشق العبادة» (بحار، ج 70، ص 253)

و خلاصه در یک نگاه باید بگوییم که براى عبادت سه نوع شرط است:

الف: شرط صحّت، نظیر طهارت و قبله.

ب: شرط قبولى، نظیر تقوى.

ج: شرط کمال، نظیر اینکه عبادت باید آگاهانه، خاشعانه، مخفیانه و عاشقانه باشد که اینها همه شرط کمال است. (براى تفصیل بیشتر به کتاب پرتوى از اسرار نماز و تفسیر نماز نوشته حجت الاسلام قرائتی مراجعه نمایید)

پیام‏های آیه:

1ـ دعوت انبیا، عمومى است و همه مردم را دربر مى‏گیرد. «یا أَیُّهَا النَّاسُ»

2ـ از فلسفه‏هاى عبادت، شکرگزارى از ولى نعمت است. «اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ»

3ـ اوّلین نعمت‏ها، نعمت آفرینش، و اوّلین دستور، کُرنش در برابر خالق است.

«اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ»

4ـ مبادا بت‏پرستى یا انحراف نیاکان، ما را از عبادت خداوند دور کند، حتّى آنان‏

نیز مخلوق خداوند هستند. «وَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ»

5ـ عبادت، عامل تقواست. اگر عبادتى تقوى ایجاد نکند، عبادت نیست.

«اعْبُدُوا» «لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ»

به عبادت خود مغرور نشویم که هر عبادتى، تقوا ساز نیست. «لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ»

آمنه اسفندیاری

بخش قرآن تبیان


منابع:

1-  تفسیر نور ،ج1

2-  تفسیر نمونه، ج1

3-  بحارالانوار، ج 70

 

خداوند که بی نیاز است ، پس چرا ما را به عبادت و بندگی خود دستور داده است ؟

پاسخ:‌ خداوند غنى و بى نیاز از همه چیز است، چون غیر از خدا هر چه موجود است ، همه مخلوق خدا است و نیازمند به او.
قرآن می‌فرماید : «اى مردم! شما همگى نیازمند به خدایید. تنها خداوند است که بى نیاز و شایسته هر گونه حمد و ستایش است»(1)
بنابر این خداوند بى نیاز مطلق است و مخلوقات همه محتاج اویند. او است که همه نیازهاى مخلوقاتش را بر طرف می‌کند.
ما انسان‌ها که یکى از مخلوقات خداییم ، سراسر وجودمان را نیاز و احتیاج فرا گرفته است، مانند نیاز به آب و غذا و هوا و . . . که با نبود یکى از این ها قادر به ادامه حیات نیستیم . ما چند دقیقه یا چند ثانیه نمی‌توانیم بدون هوا زنده بمانیم. همه این نیازمندیها به وسیله آب و هوا و غذا و . . . بر طرف می‌شود که خداى مهربان با خلق آن نیاز ما را برطرف کرده است . آرى این خداى حکیم ومهربان است که به هنگام تولد بچه، خون را تبدیل به شیر می‌کند و نوزاد آن را از پستان مادر تغذیه می‌نماید.
یکى از نیازهاى ما نیازهاى روحى است مثل احتیاج به محبت . از این رو بچه‌هایى که در خانواده خود احساس کمبود محبت کنند، دچار اختلالات روحى و روانى می‌گردند. یکى از نیازهاى واقعى و اساسى روح بشر مسئله عبادت و پرستش است، چون خداوند انسان را براى تکامل آفریده است و تکامل او جز از راه عبادت و بندگى به دست نمی آید.
بنابر این خداوند نیاز به عبادت ما ندارد، بلکه ما محتاج به عبادت او هستیم که با بندگى او به نعمت هاى جاودان نایل شویم. قرآن می‌فرماید: « هر کسى کفر ورزد و حج را ترک کند، به خود زیان رسانده است . خداوند از همه جهانیان بى نیاز است».(2)
در آیه دیگر فرمود : «کسى که جهاد و تلاش کند ، براى خود جهاد مى کند؛ چرا که خداوند از همه جهانیان بى نیاز است». (3)
در جاى دیگر می‌فرماید: « کسى که عمل صالحى به جا آورد ، به سود خود به جا آورده است، و کسى که کار بدى انجام دهد ، به زیان خود او است. سپس همه شما به سوى پروردگارتان باز می‌گردید».(4)
در آیه دیگر فرمود: «کسى که پاکى گزیند، به نفع خود او است».(5)
نتیجه اینکه انسان در پرتو اعمال صالح تکامل می‌یابد و به آسمان قرب خدا پرواز می‌کند وبه خوشبختى همیشگى می‌رسد. و بر اثر جرم و گناه سقوط می‌کند و بر بدبختى ابدى گرفتار می‌شود .
عبادت خداوند انجام هر عملی است که انسان را به خدا نزدیک ساخته واز زشتی ها دور نماید .
بدیهی است عبادت خدا منحصر در نماز نیست.خدمت خالصانه به انسان ها ، دستگیری از انسان ها و کمک به ضعیفان و بیچارگان ، ادب و احترام و نگه داشتن دست و زبان و گوش و ...همگی عبادت اند. انجام هر عملی که در آیات و روایات به انجام آنها توصیه شده عبادت است.
عبادات هدف و فلسفه‏ای دارند که اگر انسان به آن بیتوجه باشد نصیبی از آن نمیبرد. اگر انسان شرایط باطنی عبادات را رعایت نکند، بهره لازم از عبادت را نخواهد برد. کسانی که رنج و مشقت عبادت را بر خود هموار ، اما از روح عبادت غافلند. عبادات آنها به جای این که در روحشان خشوع و خضوع و کمالات دیگر را به وجود آورد، عجب و غرور و رذایل دیگر را ایجاد میکند. چنین عبادتی قطعا جز خستگی نتیجه‏ای ندارد، اما نباید این نکته کسی را از انجام عبادت باز دارد و نا امید کند؛ بلکه فقط هشداری است که انسان مراقب باشد عبادتش دارای باطن باشد و روح عبادت را دریابد و عبادتش همراه با خشوع و حضور قلب باشد. تا از آن بهره برده و مصداق این آیه قرار گیرد: «الذینهم فی صلاتهم خاشعون» ، (6)
فلسفه عبادات را تنها در پرتو بینش توحیدی اسلام ، میتوان دریافت کرد. بدیهی است تا زمانی که ابعاد مختلف این بینش، به درستی شناخته نشود، جایگاه عبادات و هم چنین دیگر برنامه‏های عملی آن، روشن نخواهد شد. در بینش اسلام و ادیان توحیدی، انسان و مجموعه هستی، آفریده‏های خداوند و در مسیر حرکت به سوی او و معرفت مبدأ خویشند. در این دیدگاه، هیچ غایتی جز معرفت خداوند برای انسان متصوّر نیست و کمال انسان، تنها در این محدوده رقم میخورد و تمامی جاذبه‏های دیگر، جملگی برای به حرکت درآوردن آدمی و فراخوان وی به معرفت خداوند هستند.
در این مسیر است که «عبادت» جایگاه خود را پیدا میکند؛ آن هم به صورت عبادتی موزون و حساب شده که باید به صورت خاصی به جای آورده شود. بدون این عبادت، سرّ حیات بیرنگ خواهد شد و انسان در بیغوله جاذبه‏های دیگر، راه اصلی را به فراموشی خواهد سپرد.
مثلاً نمازهای پنج گانه در تمامی عمر، همانند تابلوها و چراغ‏هایی است که در مسیری سخت، طولانی و پرحادثه، انسان را به تبعیت از خود فرا میخواند تا او را از پرتگاه‏های سقوط و گزند حوادث سنگین، باز دارد. بدون نماز، آدمی در مسیر زندگی، گوهر عبودیت خویش را در برابر ذات لایزال احدیت به فراموشی خواهد سپرد و در نتیجه از کمال خویش باز خواهد ماند.خداوند نماز را واجب نمود تا انسان با ذکر و یاد خدا ، از خواسته های شیطانی دست کشیده از فحشاء و منکر بیرون آید(7) ؛ پس سود آن برای خود انسان است. از همین رو، تمامی پیامبران الهی و کتاب‏های آسمانی، آدمی را به نماز دعوت کرده‏اند. آن‏چه گفته شد، تنها اشاره‏ای کوتاه به فلسفه فردی نماز بود و نماز و دیگرعبادات ، از جهات مختلف اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و... دارای حکمت‏های عمیقی است.
نماز، عملاً موجب همبستگی مسلمانان و احساس روح یکرنگی در بین آنان است؛ چرا که همه آنان به یک مشکل و به سمت یک قبله نماز میگذارند و این موضوع، پیامدهای ارزنده‏ای خواهد داشت.
از سوی دیگر ما با انجام عبادات به کمال می رسیم ولی باید دانست که : رابطه کمال و عبادت یک رابطه وضعى و قراردادى نیست؛ بلکه رابطه‏اى ذاتى و تکوینى است. همان طور که جسم سرد در اثر مجاورت اجسام گرم حرارت مى‏پذیرد، انسان نیز در پرتو ارتباط و انس با کمال مطلق، رو به کمال مى‏رود.
در اینجا بیان چند مقدمه ضرورى است:
1. غیر از خداوند کمال مطلقى نیست.
2. جز در سایه ارتباط با کمال مطلق، استکمال حاصل نمى‏شود.
3. ارتباط با کمال مطلق، راه ویژه‏هاى خود را دارد که خداوند بهترین آنها را در قالب عبادات بیان کرده است.
در نتیجه روشن مى‏شود که از غیر این راه‏ها، رسیدن به کمال خواب و خیالى بیش نخواهد بود.
در نگرش اسلامى، احکام الهى همه منطبق با مصالح و مفاسد نفس الامرى هستند؛ یعنى، اگر مثلاً دستور به نماز با جزئیات و شرایط خاصى داده شده است، همه به خاطر مصالح واقعى است که در آن عمل نهفته و انسان در مسیر کمال و سعادت جاودان، سخت بدان نیازمند است و بدون آن زیان‏کار خواهد بود. البته در مواردى راه‏کارهاى بدیل وجود دارد، ولى این موارد نیز در دین الهى مشخص مى‏گردد، نه با استفاده از خرد خود بنیاد.
دیگر اینکه عبادت و رابطه با خدا دو طرف دارد:
1. خداوند که معبود و مورد ستایش و نیایش است.
2. انسان پرستشگر و نیایشگر.
همچنین اساسى‏ترین چیزى که انسان در مسیر عبادت و راه‏یابى به سوى خدا نیاز دارد، دو چیز است:
معبودشناسى؛یعنى، ابتدا باید معرفتى نسبتا درست از او داشته باشد و بداند که با چه کسى روبه‏رو مى‏شود.
راه‏شناسى؛یعنى، بداند که چگونه مى‏تواند با او رابطه برقرار کند و بهترین، نزدیک‏ترین، پذیرفته‏ترین و سالم‏ترین راه به سوى او چیست؟
اکنون این سؤال پدید مى‏آید که آیا خداوند - که علم مطلق است - خود و نیکوترین راه بشر به سوى خود را بهتر مى‏شناسد؟ یا انسانى که نه تنها خدا، بلکه حتى خویشتن را هنوز به درستى نشناخته است؟ پس اگر او بهتر مى‏شناسد و براساس آن بهترین راه را فرا روى بشر قرار داده و پیمودن آن را امر فرموده است، کدامین منطق سلیم و استوارمى‏پذیرد که آن را کنار زده و به راه دیگر برویم!
خلاصه اینکه راه و روش زندگى - در همه ابعاد، حتى در عبادت خداوند - نیازمند قاعده و قانون صحیح است و تخطّى از آن، جز به بیراهه رفتن و انحطاط و نابودى نمى‏انجامد و هیچ قاعده و قانونى که بتواند انسان را به کمال او هدایت کند، جز قانون خداوندى نیست: (وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُکْماً لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ)؛(8) چه اینکه او آفریننده همه موجودات و عالم هستى است و خود بهتر مى‏داند که چه آفریده و بر اساس هدف‏مندى عالم خلقت (به مقتضاى حکمت) به کدام سو و به چه شیوه‏اى باید رهسپار گردد و طىّ طریق و سلوک کند. از این رو، روى گردانى از شریعت الهى - که به وسیله پیامبران ابلاغ مى‏شود - و روى آوردن به هر قاعده و قانون غیر خدا را «رویکرد جاهلى» مى‏داند (9)
پى نوشت‏ها:
1. فاطر (35) آیه15.
2 .آل عمران (3) آیه97
3 .عنکبوت (28) آیه 6.
4 .فجر (89) آیه 27-30.
5 .ذاریات (51) آیه 56.
6 .مؤمنون، آیه 2.
7. عنکبوت (29) آیة 45.
8 .مائده (5)، آیه 50.
9 .همان.


هدف خدا از آفرینش انسان و جهان چه بوده است؟ اگر برای بندگی و عبادت ما بوده، چه نیازی به آن داشته است؟

 

 

ایکس – شبهه: این سؤالاتی است که مفسرین و محدثین با استناد به آیات و روایات و هم چنین حکما و متفکرین با اتکا به دلایل عقلی، حِکَمی و نقلی به آن پرداخته و پاسخ‌های متعدد و مطالب مشروحی در این خصوص نوشته‌اند. چرا که از بدیهی‌ترین و مهم‌ترین سؤالاتی است که در ذهن بشر ایجاد می‌شود و پاسخ صحیح به آن است که تکلیف هدفگذاری و نیز چه باید کرد و چه نباید کردهای بشر را معین می‌نماید. لذا در جستجوی علت آفرینش باید اولاً عمیق و مستمر مطالعه نمود و ثانیاً از موضع‌گیری و برخورد احساسی، جوّی و شعاری پرهیز نمود، چرا که عالم حقیقت است و حقایق با جوّسازی و جوّگرایی و شعار متغیر نمی‌گردند. ما هستیم و این عالم هم هست و قابل انکار نمی‌باشد. پس موضوع بسیار جدی است.

الف - همین که برای ذهن هر انسانی این سؤال مطرح می‌شود که «من و ما و این عالم برای چه خلق شده‌ایم؟»، خود گواه بر آن است که نظام خلقت بیهوده و عبث آفریده نشده است – همین نتیجه‌ی قطعی خود دلیل است که اولاً آفریننده دارد - ثانیاً آفریننده حی، علیم، حکیم، واحد و بی‌مانند است و ثالثاً آفرینش به سوی آن هدف رهسپار است:

«أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاکُمْ عَبَثًا وَأَنَّکُمْ إِلَیْنَا لَا تُرْجَعُونَ * فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْکَرِیمِ» (المؤمنون، 115، 116)

ترجمه: آیا پنداشتید که شما را بیهوده آفریده‏ایم و اینکه شما به سوى ما بازگردانیده نمى‏شوید * پس والاست‏خدا فرمانرواى برحق خدایى جز او نیست [اوست] پروردگار عرش گرانمایه»

ب – شاید برخی بگویند که به فرض آفریننده و هدفی در کار باشد، اما نمی‌دانیم که کیست یا چیست و چه هدفی دارد. اما اگر دقت کنیم معلوم می‌شود که هر کسی، هر چیزی یا هر مقصدی به نشانه‌هایش شناخته می‌شود و نه به ذاتش [قبلاً در این خصوص مطالب بسیاری درج شده است (لینک‌: 12 - 3)].

پس اگر فایده خلقت عالم برای مخلوق [به ویژه انسان برخوردار از قوای عاقله، اختیار و انتخاب]، فقط هیمن شناخت مبدأ و معاد و یا به تعبیر دیگری «آغاز و انجام» و بالتبع شناختن راه رشد و کمال، کفایت می‌کند.

ج – اما «هدف» یک موقع برای مخلوق مورد سؤال قرار می‌گیرد و یک موقع برای خالق و در مورد دوم، اصل سؤال غلط است. چرا که هدف مخلوق همیشه رفع نقص و رسیدن به کمال است، اما خالق نقصی ندارد که بخواهد آن را با تحقق هدفی مرتفع نموده و به کمال برساند؛ لذا بی‌نیاز (غنی) است. او هستی و کمال محض است، از هر نقصی منزه (سبحان) است و کسری در او وجود ندارد که بخواهد کاملش کند.

آیت‌الله جوادی آملی (ادام الله ظله) در پاسخ این سؤال که: «هدف خدا از آفرینش چیست؟» می‌فرمایند: «... این سؤال صحیح نیست، چون خدا خود هدف است، نه این که هدف داشته باشد. هر کسی کاری را انجام می‌دهد، برای آن است که نقص خود را با آن کار برطرف کند. احتیاجی دارد و می‌خواهد آن احتیاج را بر طرف کند تا به کمال برسد». (پرسش‌ها و پاسخ‌ها – دفتر بیستم، ص 128)

د – خلقت، تجلی ذات باریتعالی است. وقتی رحمت، علم، قدرت، حکمت، جود، کرم، غنا، جمال و سایر اسمای الهی ظهور یابند، خلقت (وجود) در مراتب متفاوت خود متجلی می‌گردد و موجودات پدید می‌آیند. (به مَثَل مانند تجلی نور است که خود پیداست و سبب پیدایش چیزهای دیگر می‌شود – الله نور السموات و الارض).

ﻫ – اما می‌شود پرسید: ما برای چه آفریده شده‌ایم، یا خدا برای چه ما را خلق کرد؟ یعنی غایت ما کجاست و چگونه حاصل می‌شود؟ قرار است چه کنیم، به کجا برسیم و چرا؟ خداوند کریم در پاسخ می‌فرماید: 

  «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ» (الذاریات - 56) 

ترجمه: و من جن و انس را نیافریدم مگر براى این که عبادتم کنند.

در نگاه ساده به این آیه و واژه و مفهوم «عبادت»، همان سؤال پیش می‌آید: برای چی؟ مگر خدا به عبادت ما نیاز داشت که ما را آفرید تا عبادتش کنیم؟

اما اگر معنای «عبادت» را درست و بیشتر درک کنیم، این سؤال پاسخ داده می‌شود. بیان شد که حق تعالی نور است. نور یعنی هستی. پس از او «نور» ساتع می‌شود. یعنی هستی بخش است. اما مخلوقی که هستی‌اش را از دیگری گرفته است، کامل نیست و عشق بی‌حدی به مبدأ خود، یعنی همان «کمال محض» دارد. لذا باید اندیشه کند، خود را بشناسد، هدف را بشناسد و به سوی هدف حرکت کند.

هدف انسان هر چه که باشد، به سوی آن می‌رود. اگر این هدف ناقص و فانی باشد، انسان نیز به کمال نرسیده و به هلاکت می‌افتد، اما اگر هدف کامل و باقی باشد، این انسان همیشه به سوی کمال رفته و حیات و بقا می‌یابد. حال چه هدفی به غیر از کمال مطلق «الله جل جلاله» کامل و باقی است؟ هر چه به غیر از خداوند متعال در نظر گرفته شود، خود مخلوق، محتاج و فانی است. لذا فرمود: انسان را آفریدم تا با عقل، اختیار، علم، راهنمایی توسط انبیاء و کتاب و نیز با تبعیت از انسان کامل، مرا هدف بگیرد و به سوی من حرکت کند تا به کمال برسد. این یعنی «عبادت» [عبادت یعنی وابستگی صرف که منجر به رهروی و اطاعت می‌گردد] لذا خلق نکردم مگر برای این که مرا عبادت کند، یعنی او را خلق نکردم که بندگی دیگران را بنماید، بلکه خلق کردم تا به کمال برسانم و این کمال فقط در راستای وابستگی به خودم حاصل می‌شود. پس، معلوم می‌شود که مخلوق به عبادت نیاز دارد و نه معبود.

البته چنان که بیان شد، بحث در این مورد بسیار است که از منظرهای گوناگون مطرح و بررسی می‌شود.

عاشق شو، ار نه روزی کار جهان سرآید

ناخوانده درس رمزی، از کارگاه هستی (حافظ)

آیا خدا محتاج پرستش و بندگی است؟ بخش اول؛ چرا پرستش؟چرا خلق؟ چرا جهنم؟


انسان نعمت را دوست دارد حتی همین نعمت ناقص دنیا را چنان دوست دارد که می خواهد جاودان و تندرست بماند. لذا اصلی ترین مشکل ذهن انسان "بودن" نیست، چگونگی بودن است که مثلا چرا ما تکلیف داریم و حساب وکتاب و پاداش و جزا؟ لذا پرسش اول ذهن، نسبت به برنامه عالم است تا خود عالم.

اما بررسی پاسخ که محتاج تامل و دقت نظر شما خواننده عزیز است؛
خداوند بی نیاز و غنی مطلق است و معنا ندارد خالقی به مخلوقش محتاج باشد. پس خداوند امر کرده تا تو را نجات دهد مثل تو که برای نجات ماهی بیرون آب، هرچه هم از تو بترسد اما او را به جبر گرفته و به آب برمیگردانی. طبیب امر به درمان می کند، نه چون نیازی به اطاعت تو دارد، چون می داند تنها راه درمان تو همان است.


اما خدا چرا راهی داده که در آن باید پرستش باشد؟
"إِنْ تَکْفُرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنْکُمْ وَ لا یَرْضى‏ لِعِبادِهِ الْکُفْرَ وَ إِنْ تَشْکُرُوا یَرْضَهُ لَکُمْ وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى‏ ثُمَّ إِلى‏ رَبِّکُمْ مَرْجِعُکُمْ فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ إِنَّهُ عَلیمٌ بِذاتِ ا لصُّدُورِ
ترجمه؛ اگر ناسپاسى کنید، خدا از شما بى‏ نیاز است. و ناسپاسى را براى بندگانش نمى ‏پسندد. مى‏ پسندد که سپاسگزار باشید. و هیچ کس بار گناه دیگرى را بر دوش نمى‏ کشد. بازگشت همه شما نزد پروردگارتان است. او شما را از کارهایى که مى‏ کرده‏ اید آگاه مى‏ کند. او به آنچه در دلها مى ‏گذرد آگاه است."(1)

پناه بر خدا از نفس سرکش آدمی که این زبان زیبا را به رهاشدگی و سرگشتی چند روزه دنیا می فروشد. فرموده خداوند راضی نیست برای بندگانش که کفران کنند و از حق روی گردانند. یعنی شان انسان خلافت الهی است و درنظام زیبای هستی خداوند که تنها زیبا را می پسندد برای بنده اش زیبایی شکر را می پسندد و نه زشتی نمک نشناسی را. چه ناپسند است که دوستی برای ما هدایای ارزشمند و فراوان آورد و ما آن را گرفته و بعد به او پشت کنیم و مشغول کار خود شویم. این را دورترین فرد بشر از علم نیز درک می کند که سپاس گزاری در برابر خوبیها لازمه اخلاق انسانی و از اصول بنیادین اخلاق است که به این ویژگی عمومی در الهیات فطرت زیبادوستی و با شرحی فطرت خداپرستی می گویند. خالق بی نیاز قادر است برما سخت بگیرد طوری که برترین امپراتورها را خاک مال کند و کاری کند که مویشان از شدت رنج و ترس سفید و پوستشان چروکیده شود و شرابشان همراه زخم دهان تا منتهای گلو باشد و طعامشان با سوزش دلی باشد که چرک از بدنشان بیرون زند. اما به ما راه درست را با بیانی نرم نشان می دهد که چرک های قلب ما را ببرد و ترس از او در قلبمان به عشق و محبت بدل شود و بدانیم که او از هر مادری دلسوزتر است و راه نشان می دهد. همچنان که مادر نهی می کند طفلش را از لب پرتگاه تا مبادا هلاک شود. خالق هم که نظامی دقیق خلق کرده و به ریز و درشت و اثرات آن واقف است، در این نظام هستی به ما خبر داده که چگونه باشیم تا از آفات و هلاکت ایمن باشیم و سنت خدا ثابت است و او بهتر میداند کدام فعل برتر است. پس خدایی تنها سزاوار اوست، و توکل،همراهی و همرنگی با خالق و خلقش شایسته ما بندگان است که نعمت اختیار داریم.

اما خدا چرا درد داده که درمانش پرستش باشد؛ یعنی چرا ما را طوری خلق کرده که برای سعادت محتاج پرسش باشیم؟
خلق نظام احسن در کمال حکمت صورت گرفت و در این نظام گل سرسبدی بود که بنی آدم بود که قوای خدایی داشت از قدرت و علم و اراده و ...، خداوند راهنمای استفاده درست از این برترین ویژگی ها را به ما داده تا هرچه بیشتر در جهت نظام احسن قرار بگیریم. همه فقها تا فلاسفه شیعه متفقد که امر و نهی الهی تابع مصالح برتر تکوینی نظام هستی است و نه یک عمل و جایزه قراردادی، که به آن در اصطلاح اصولی می گویند "احکام تابع مصالح و مفاسد (حقیقی) است". چیزی مانند قوانین رانندگی و تبعات آن، و مانند قانون مجازات قاتل در حالی که سودی برای مقتول ندارد اما لازمه عدل بشری است. جزا در امور الهی نیز لازمه حکمت و عدالت در عین رحمت الهی است و لذا عالم انسانی لغو و لهوی خواهد بود اگر درآن نیکوکار و بدکار مساوی باشند، مثل اینکه در عالم ماده نور و تاریکی فرق نکنند. "هَلْ یَسْتَوِی الْأَعْمی‏ وَ الْبَصیرُ أَمْ هَلْ تَسْتَوِی الظُّلُماتُ وَ النُّورُ"(2)
مثل اینکه بین قاتلین هیروشیما و هیتلر، با راشل کوری و انسان های سالم و صالح زمین فرقی نباشد. چه زشت و دردآور بود آنچنان دنیایی. برای تصور بهتر مثال دیگر مادی در مورد نظام احسن و برنامه الهی برای بهره درست از آن، می تواند مثال برق باشد. برق نعمتی بزرگ و در عین حال نیروی ویرانگر و خطرناک دارد. بنابراین برای بهره از آن نیازمند آگاهی است والا فرد جاهل خود را نادانسته هلاک می کند، در حالی که برق در نظام هستی نعمت بزرگی است و تنها باید برنامه بهره آنرا بدانی. فرض کنید قبل از کشف بشری، کتاب کاملی که اطلاعات برق را در اختیار بشر قرار دهد چقدر با ارزش بود. امر و نهی الهی همان کتاب برنامه و بهره برداری درست در کل نظام هستی است نه صرف چند روز مختصر دنیا. لذا آن راهنمای هر طالب هدایتی است و به ما خبر از حقایق هستی داده که بدون آن علم بشری از آن خبری نمی یافت و امکان کشف برایش نبود. نه اینکه خداوند اول احکام بگذارد و بعد جوایزی برای آن قرار داد کند. خداوند برنامه نظام هستی را در اختیار بشریت قرار داد تا گمراه و سرگردان نباشند. از همین رو می فرماید ما بواسطه ایمان بر شما منت داریم و با ایمان آوردن خود منت بر ما نگذارید. "یَمُنُّونَ عَلَیْکَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلامَکُمْ بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَداکُمْ لِلْإیمانِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ"(3) ترجمه؛ منت مى‏نهند بر تو که اسلام آوردند بگو منت مگذارید بر من اسلامتان را بلکه خدا منت مى‏گذارد بر شما که هدایت کرد شما را براى ایمان اگر هستید راستگویان(4) براستی این نعمت بزرگی است که خداوند قوانین و علم حقایق هستی و ملکوتی را در اختیار بشر قرار داد تا راه و گمراهی را بشناسد.

اما چرا احسن مخلوقات را آفرید تا بعد بخواهد برنامه دهد؛ اگر نبودند که برنامه نیاز نبود؟
احسن مخلوقات زیباترین گل آفرینش است و فیض الهی اگر این برترین اثر را زیبا را نمی آفرید جای سوال و تعجب بود که توانای فیاض چه مانع شد که خلقی در کمال زیبایی و قوای الهی را خلق نکند. لذا انسان در اصل برترین خلقی است که می شناسیم، مشروط بر اینکه خودش کار را خراب نکند. زیرا او قوه الهی تفکر و اختیار را دارد و این بسیار عظیم تر از نعمت برق و انرژی اتمی است. و اختیار یعنی بتواند راه خیر برود یا نرود که اگر نرود پس راه شر و خلاف کل نظام کائنات را انتخاب کرده است. اگر عده ایی پلید انرژی اتمی را بمب بر سر زن و کودک بی پناه کرده، آیا معقول است که بگوییم انرژی و قدرت و عقل و اختیار بد هستند؟ اگر خداوند به ما فرصت داده تا خلیفه خدا در زمین باشیم یعنی اینکه خداگونه باشیم و بتوانیم اراده و اختیار داشته باشیم و خود خیر را برگزینیم. اگر بنا شود خداوند در ظلم اختیار انسان را بگیرد و مانع شود، این نعمت اختیار که تباه شده است، و آدمیان مرتبه و شانی نداشتند همان طور که یک زندانی برای دزدی نکردن مورد تشویق قرار نمی گیرد و هیچ هنر و زیبایی از خود نشان نداده. خداوند هم در نظام احسن اراده فرمود ما زیبایی خلیفه الهی را نمایان کنیم و این در گرو اختیار است و الا ما هنری نکرده ایم وقتی مجوز خطا نداشته باشیم. لذا ما باید در جایگاه بی نظیر خلیفه الهی بیشتر تامل کنیم. خلیفه الهی باید ویژگی های الهی داشته باشد و الا مترسک است نه خلیفه.

شاید عزیزی در تامل اینکه چه مانع فیض و خلق باشد بگوید؛ مانعش این بود که من نمی خواهم جهنم روم؛

تامل بیشتر کلید حل این مشکل نیز هست؛ هیچ کس نمی خواهد و هیچ کس برای جهنم خلق نشده است.
رحمت خداوند بی کران است و کافی است بنده میل خدایی نکند و بداند بنده است و چند مدتی کوتاه برنامه نظام احسن را بکار گیرد و عالم را بخاطر خود و هوس خود بهم نریزد. آن موقع انسان رنگ الهی گرفته و همان گل برتری از نظام احسن که بود می ماند و با عزت در جوار نعمت و رحمت خالق خود جاودان در زیبایی ها می شود.
"نَبئ عِبَادِى أَنىّ‏ أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِیمُ * وَ أَنَّ عَذَابىِ هُوَ الْعَذَابُ الْأَلِیمُ*"(5) با این آیه چرا دل به خدا ندهیم و با آن ترس عذاب چه چیز جز کبر و خود بزرگ بینی سبب نگاه مکدر به خالق حکیم می شود زیرا او فقط همراهی با خلقت زیبا را خواستار است و ما را به آن راهنمایی کرده، چه می شود که انسان نادان با دانش اندکش این راه روشن و سهل را رها کند و از عذاب هم نترسد و سراغ خودسری در نظام احسن برود و عرصه را بر سایر مخلوقات زمین و دریا وآسمان تنگ کند و بعد هم بگوید هرچه کردم کردم نه توبه می کنم و خدا هم نباید مرا عذاب کند و جهلش را با چالش در تدبیر و کار خداوند تکمیل کند. به درستی که چنین مریض معاندی سزاوار محرومیت از رحمت و غفران الهی است.
پس مدتی صبر کنیم تا بشنویم؛ "سَلامٌ عَلَیْکُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ* ترجمه؛ سلام بر شما بسبب آنچه صبر کردید پس خوبست سر انجام آنسراى."(6)، و نگذاریم جهل ما به برخی حقایق همه هستی ما را تباه کند. چرا که ما وقتی علم به نسخه طبیب نداریم، بازهم از مصرف آن منصرف نمی شویم و به او اعتماد می کنیم چرا که بهتر می داند.
"صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَ نَحْنُ لَهُ عابِدُونَ* ترجمه؛ رنگ خدا، و چه رنگى از رنگ خدایى بهتر است؟! و ما عبادت کنندگان اوییم."(7)
"اسْتَجیبُوا لِرَبِّکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ لا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ ما لَکُمْ مِنْ مَلْجَإٍ یَوْمَئِذٍ وَ ما لَکُمْ مِنْ نَکیرٍ* ترجمه؛ قبل از آن که روزى بیاید که در برابر خداوند هیچ بازگشتى نباشد، پروردگارتان را اجابت کنید، در چنین روزى براى شما هیچ پناهگاهى نیست، و شما را هیچ انکارى نیست"(8)
همه خوبیها از خداست و هر چه بدی می کنیم خودمان به خود می کنیم، فقر و جنگ همه نتیجه خودپرستی و خودخواهی ما و سوء استفاده از قوای ویژه الهی است. ما همه می دانیم که آب نعمت است و اگر کسی خود یا دیگری را در آن خفه کند چیزی از ارزش آب کم نمی شود. این ما هستیم که با خودسری و مخالفت با برنامه نظام احسن عالم را پر از سیاهی و تاریکی و جنگ بی فرجام کرده ایم. والا اگر به برنامه سازنده خود گوش می دادیم گردی بر قبای کسی نمی نشست و همه سعادتمند در دوسرا بودیم.
در عالم همه موجودات در حد خود نقش آفرین نظام احسن هستند و قادر بر خدایی نیستند، بجز انسان و مقداری جن که قدرت خدایی به او عطا شده که تصمیم بگیرد و اراده کند و لذا خلیفه الهی همین قوا و استعدادهای انسان است و هر انسان بالقوه یک جانشین خدا در روی زمین است، اما نباید با سوء استفاده یا جهالت از توان بی نظیر خود، ردای خلافت اشرار به تن کند و نظام را بر هم زند.


و اگر عزیزی این امور را متوجه نشد یک مطلب کلی را فراموش نکند؛ "خداوند بهتر می داند"، همین قدر بدان که او بهتر می داند و علم ما اندک است، پس بهتر است به جای چالش در صنع بی نظیر او، همراه آن حکیم بی همتا شویم که در حالی که ترس و نیازی به ما که کمترین هستیم نداشت، با این حال فرمود؛ من خلقی حکیمانه کردم و مهربان به بندگان هستم و به آنها راه درست در این نظام گسترده را نشان داده ام. "إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً * ترجمه؛ ما راه را به او نشان دادیم که یا شکر مى‏کند و یا ناسپاسى مى‏نماید." (9)


ادامه مطلب را در بخش دوم ببینید؛
آیا خدا محتاج پرستش و بندگی است؟ بخش دوم؛ نتیجه، تامل و راه حلی برای تو!


پی نوشت؛
1. الزمر: 7، ترجمه آیتی
2. الرعد: 16
3. الحجرات: 17
4. ترجمه اشرفی، آیه 17 حجرات
5. الحجر: 49-50، به بندگانم خبر بده که منم غفور و رحیم * و عذاب من همانست عذاب الیم * ترجمه احسن الحدیث: سید على اکبر قرشى
6. الرعد: 24 ، ترجمه اشرفی
7. البقره : 138، ترجمه ارفع
8. الشوری: 47، ترجمه برزی
9. الانسان: 3، ترجمه ارفع


چرا خدا را عبادت کنیم در صورتی که خدا به پرستش کسی نیاز ندارد؟ او از همگان بی نیاز است و همگان به او نیازمندند. نیاز خدا به عبادت های ما، با مقام خداوندی او سازگار نیست!


پاسخ :
این پرسش را به دو صورت «اجمالی» و «تفصیلی» پاسخ می دهیم:
پاسخ اجمالی:
اگر هدف از عبادت این باشد که نیازمندی های خدا را برطرف کنیم و از پرستش بهره ای به او برسانیم، در این صورت، پرسش یادشده پیش می آید که خداوند وجودی نامحدود و نامتناهی و پیراسته از هرگونه نقص و نیاز است، پس چه نیازی به پرستش ما دارد. درحالی که هدف از پرستش او، تکامل خود ماست. این گونه است که عبادت وسیله تکامل و سعادت ما و دستور او به عبادت، نوعی لطف و مرحمت و راهنمایی خواهد بود که ما را به کمال شایسته برساند.

پاسخ تفصیلی:
عبادت و نیایش و هرگونه کاری که برای رضای خداوند انجام می گیرد، آثار گران بهای فردی و اجتماعی دارد و در حقیقت، از عالی ترین ابزارهای تربیتی و اخلاقی به شمار می رود؛ زیرا:
نکته اول: پرستش خدا و عبادت وی، حس تقدیر و شکرگزاری را در انسان زنده می کند. قدردانی از مقامی که نعمت های بزرگ و پرارزشی را در اختیار انسان نهاده، نشانه لیاقت و شایستگی فرد است. او با این عمل حق شناسی خود را در برابر نعمت هایی که خدا به او داده است، آشکار می سازد.
نکته دوم: عبادت و پرستش خدا، مایه تکامل روحی انسان است. چه تکاملی بالاتر از اینکه روح و روان ما با جهان بی کران کمال مطلق «خدا» مرتبط شود، با او سخن بگوید و در انجام وظایف بندگی و کارهای زندگی، از قدرت نامحدود او یاری بخواهد.
خداوند نیازی به عبادت و نماز ما ندارد، ولی خداوند رحیم و حکیم، نماز را برای بهره مندی انسان ها قرار داده است؛ زیرا:
1. ما انسان ها فقیر و نیازمند هستیم و باید با ارتباط با خدای بی نیاز و مبدأ قدرت و کمال، نیاز خود را برطرف کنیم؛ همچنان که لامپ ها در ارتباط با منبع انرژی، نور می گیرند و نورافشانی می کنند.
2. فراموشی یاد خدا سبب انحراف ما در مسیر زندگی دنیا و دست زدن به زشتی ها می شود. «نماز» از این غفلت و آن زشتی ها جلوگیری می کند: «إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاء وَالْمُنکَرِ».
به همین دلیل، حضرت علی علیه السلام فرمود: «ذِکْرُ اللهِ رَاْسُ مَالِ کِلِّ مُوْمِنٍ وَ رِبْحُهُ السَّلامَةَ مِنَ الشَّیطانِ؛ یاد خدا سرمایه هر مؤمنی است و سود آن، سلامت از شیطان است».1
نماز وسیله ای دفاعی و مبارزه ای عملی با دشمن نفس و شیطان است. روح و روان آدمی که فطرتی الهی دارد، با نماز و یاد خدا آرام می گیرد و در پرتو این اطمینان و آرامش، با نشاط و سرور زندگی خواهد کرد: «أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ.» (رعد: 28) بنابراین، کسی که نماز نخواند، در دنیا و آخرت خسارت «غفلت» و «بی توجهی» خود را خواهد دید. در دنیا قلبش پر اضطراب و ناآرام و در آخرت، فراموشی یاد خدا جزایش خواهد بود.2
پی نوشتها :
1. غررالحکم و دررالکلم، ح 3621.
2. نک: مجتبی کلباسی، یک‌صد پرسش و پاسخ درباره نماز، صص 33 ـ 35.
www.irc.ir

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد