امروزه
پرسشهای جهتدار و شبهات دینی با انگیزههای گوناگون و توسط افراد و
گروههای مختلفی تولید و به شیوههای گوناگونی توزیع میشود. در وضعیت
کنونی به سبب گسترش امکانات رسانهای و آشنایی اکثر مردم با ابزارهای جدید
ارتباطی، زمینه شیوع شایعات و شبهات دینی به صورت هولانگیزی فراهم آمده و
تولید و توزیع شبهه بدون وقفه در حال ریزش به سمت مردم است.
به گزارش مشرق، در مطلب حاضر نویسنده با اشاره به شبهاتی که در فضای مجازی درباره
ناکارآمدی دین اسلام و رفتارهای مسلمان رواج یافته ،درصدد پاسخگویی مستدل
به آنها برآمده که نخستین بخش آن از نظر خوانندگان عزیز میگذرد.
رواج شبهات در فضای مجازی؛ عامل تزلزل باورها
عرصه
اندیشه دینی همواره بستر رویش پرسشها، زایش مسئلهها و پرورش فکرها بوده
است. اساساً اصلیترین رسالت پیامبران الهی برانگیختن گنجهای عقلانی
انسان و متذکرساختن او به حقیقت زندگی و ارزش حیات معقول و متعالی است.
(نهج البلاغه، خطبه اول).دعوت پیامبران با واکنشهای گوناگونی از سوی مردم
رو بهرو بوده است و همه انسانها یکسان به آن پاسخ ندادهاند. برخی به
دعوت آنان پاسخ مثبت داده و با جان و دل ایمان آوردهاند و برخی بر علیه آن
برخاسته و به دشمنی با آنان همت گماشتهاند.
تفاوت انسانها در پذیرش
یا رد دعوت پیامبران علل و عوامل گوناگونی دارد؛ اما مهمترین عامل،
پیامدهایی است که ایمان به پیامبران در نگرشها و رفتارها و مسائل زندگی
انسانها به دنبال دارد. پیامبران به رویآوردن به حیات معقول و تعدیل
هیجانها و غرائز حیوانی فرا میخواندند. آنها طبیعت و لذتها و کششهای
طبیعی را مرحله گذرا و برای آزمایش نیک و بد انسانها معرفی میکردند و از
انسانها میخواستند که به آن غره نشده و با دلسپردن و فرورفتن در
لذتهای طبیعی، از ساحتهای متعالی وجودی خود غافل نشوند و این امر برای
بسیاری از مردم دشوار بوده و هست.
انسان فرزند طبیعت است و از دامان آن بر
میخیزد و انس او با مادر خویش، انسی عمیق و گرایشی ریشهدار است؛ از
اینرو علاقه به طبیعت و دلبستگی به گرایشها و کششهای طبیعی، امری دور از
انتظار و قابل سرزنش نیست؛ اما معمولا انسانها در دلبستن به طبیعت، افراط
کرده و به تعبیر قرآن کریم، گرفتار اخلاد الی الارض(عراف: 176.) میشوند و
جنبههای متعالی حیات را از یاد میبرند. از این رو دعوت پیامبران و
اولیای الهی که خواهان مدیریت هیجان و عاطفه انسان نسبت به لذتهای طبیعی و
توجه عمیق به حقیقت زندگی و حیات ابدی است، برای بسیاری از مردم خوشایند
نیست؛ البته هرانسانی که با دعوت پیامبران مواجه میشود حق دارد که از چند و
چون آن بپرسد و خاستگاه آن را بکاود.
پرسش از منشأ دعوت، باورها، ارزشها و
فرمانهایی که پیامبران برای بشر آوردهاند و ادامه این پرسیدن تا حصول
اطمینان و قوت ایمان، کاری خردمندانه و برخاسته از فطرت انسانی است؛ اما
برخی از انسانها با وجود روشنشدن حقیقت رسالت پیامبران و صرفاً به سبب
سختی دلکندن از لذتها و آرزوهایی که برای رسیدن به مواهب مادی و حیوانی
دارند، همچنان به ایراد اشکالها و پرسشها و انتقادات ادامه میدهند و در
شکاکیت فرو میمانند. شماری دیگری هم با برساختن شبههها و درهمبافتن
ادعاهای بیاساس میکوشند تا دیگران را در انکار حقانیت راه پیامبران با
خود همراه کنند و از بیایمانی آنان به سود مقاصد پلید شخصی یا گروهی خود
بهره جویند.
امروزه پرسشهای جهتدار و شبهات دینی با انگیزههای
گوناگون و توسط افراد و گروههای مختلفی تولید و به شیوههای گوناگونی
توزیع میشود. در گذشته بحثها و مجادلات فکری در همه حوزههای فکری و از
جمله قلمرو مباحث دینی، در محدوده کوچکی از اهل علم و تخصص جریان پیدا
میکرد و مردم کوچه و بازار معمولا از گرفتارشدن در دام شبههانگیزان مصون
میماندند. در وضعیت کنونی به سبب گسترش امکانات رسانهای و آشنایی اکثر
مردم با ابزارهای جدید ارتباطی، زمینه شیوع شایعات و شبهات دینی به صورت
هولانگیزی فراهم آمده و تولید و توزیع شبهه بدون وقفه در حال ریزش به سمت
مردم است.
از آنجا که شناخت شبهات و توانایی درک مغالطات و پاسخ به آنها
برای همه افراد مقدور نیست، متأسفانه بسیاری از کسانی که در معرض شبهات
قرار میگیرند، گرفتار آسیبهای اعتقادی شده و تزلزل در باورها، مشکلات
فراوانی را برایشان پدید میآورد. بهترین شیوه برخورد با شبهات این است که
اگر آمادگی لازم و توانایی تشخیص و پاسخ به آن را نداریم، حتی الامکان در
معرض آن قرار نگیریم و اگر ناخواسته با شبهاتی روبهرو شدیم حتما در اولین
زمان ممکن به عالمان دینی مراجعه کرده و ابهامها و تردیدهای پیشآمده را
برطرف سازیم.
در حال حاضر مطالب زیادی در نقد دین، دینداری و
ارزشهای دینی در فضای مجازی دست به دست میشود که اکثراً ادعاهایی بیاساس
و مطالبی غیرمستند و باطل است. مطالبی که معمولاً با یک ادبیات
تحریککننده و در کنار هم قراردادن راست و دروغ و استفاده از الفاظ
حساسیتزا، سعی در تحقیر باورها و ارزشهای دینی و متزلزلکردن شاکله فکری و
اعتقادی مؤمنان دارند. در اغلب شبهاتی که توزیع میشود، هم ادعاها نادرست
است و هم دلائل؛ دلائلی که با فشار الفاظ و فضاسازی روانی، کوشش میشود به
عنوان دلائلی موجه، مؤثر واقع شده و مخاطب را خلع سلاح کند و پایههای
ایمان او را به لرزه درآورد. یکی از شبهاتی که اخیرا در فضای تلگرام و از
طریق کانالهای ضد دین انتشار یافته این شبهه است: 1400سال است مردم
خاورمیانه یکدیگر را بخاطر اعتقادات خود میکشند و در همین حال،
بیخدایان:برق را کشف میکنند، تلفن را اختراع میکنند، قدم در کره ماه
میگذارند، واکسن بیماریهای مختلف را میسازند، ...؛
اما مردم این نقطه از
جهان خود را دارای کاملترین دین و بهترین امت میدانند آنهم با کشت و
کشتار یکدیگر و دگراندیشان؛ خود را در بهشتی میپندارند که برای رسیدن به
حوری و جوی عسل باید دین خدا را گسترش دهند ...! دوست مسلمان من! تا به حال
پیش خود فکر کردهای که چرا خدایت 124000 راهنمای خود را در منطقه
خاورمیانه فرستاده است؟ تا به حال فکر کردهای چرا پیامبری در سرزمین
استرالیا یا آفریقا یا آمریکا نفرستاد؟! ارزش جهنم از بهشت خیلی بیشتر است!
جهنمی که در آن افراد بیخدایی نظیر ادیسون، انیشتین، راسل و ... باشند،
ارزشش بیشتر از بهشتی است که در آن فقط مسائل کمر به پائین برای بندگان
فراهم میشود! 1400سال است که هرکس در حکومت اسلامی آمد، خود را اسلام
واقعی نامید، از زمان عمر و علی تا بنلادن و... و حالا هم که بغدادی خود
را اجرا کننده اسلام واقعی میداند! به راستی اسلام واقعی کجاست؟! اصلا
اسلام واقعی چیست؟! کی اجرا شده؟! توسط چه کسی؟!
کاملترین دین بالای 70
فرقه دارد! فردی که از نظر اسلام کافر است، بخاطر انسانبودن و رضایت درونی
خویش به کودکان فقیر کمک میکند؛ اما فرد دیگری به خاطر رضایت خدایش؛
خدایی که حکم این کافران را تنها گردنزدن میداند، خدایی که آنها را حرام
زاده میخواند؛ خدایی که آنها را نجس میخواند ... به راستی که کشورهای
جهان سوم را با آتشزدن یک قرآن میتوان شلوغ کرد، اما کشورهای نوین
کافران، با کشتهشدن یک کودک صدایشان بلند میشود! یک فرد دیندار به خودش
این اجازه را میدهد که در عقاید شخصی افراد دخالت کند؛ یک فرد دیندار به
خودش این اجازه را میدهد که به اسم خدا جان انسانی را بگیرد؛ اما یک فرد
بیخدا برای خدمت به بشریت، قلب مصنوعی میسازد، انواع داروها را میسازد و
.... به راستی ما به کجا میرویم؟ هدفمان در زندگی چیست؟ مگر غیر از این
است که شما به خاطر جغرافیای کشورت مسلمانی؟! مگر غیر از این است که سیاه و
سفید یکی هستیم و اسممان انسان است؟!
آیا افسار نامرئی دین را دور گردن
خود حس نمیکنید؟! آیا وقت آن نرسیده که بخاطر انسانبودن به هم کمک کنیم
نه به خاطر رضای خدا؟ خدا را در کجا مییابید؟ در کنار سنگی در کشور
بیگانه؟! در ضریحهای از جنس طلا؟! یا در کنار خیابان، پشت چراغ قرمزها؟!
اندکی بدون تعصب تفکر کنیم! «خرافهزدایی برای ایرونی آزاد در آینده، شروع
همه تغییرات فکری ماست!»
مطالبی مانند آنچه در بالا آوردیم در فضای
مجازی، خصوصا تلگرام، به وفور منتشر شده و میشود. امثال این شبهه، مطالبی
علمی و قابلاهمیت نیست و ارزش پاسخ گفتن را ندارد؛ اما به عنوان بررسی
علمی یک نمونه از این شبهات و اینکه نشان دهیم چقدر سخنانی از این دست، سست
و بیپایه است و با تأمل دقیق در قطعات آن میتوان به باطل بودن آن پی
برد، آن را انتخاب کرده و ادعاها و دلائل آن را مرور میکنیم تا روشن شود
که تولیدگران و توزیع کنندگان این گونه شبهات، هرگز دغدغه حقیقتطلبی و
تحول و پیشرفت فکری مردم را ندارند؛ بلکه با انگیزههای پنهان سیاسی و
فرهنگی، تنها به دنبال از بینبردن شالودههای اعتقادی مردمند. هدف اصلی از
انتشار این گونه شبهات، از بینرفتن سرمایه مردمی نظام اسلامی و فروپاشی
فرهنگ دینی جامعه ایرانی برای ایجاد زمینههای فرهنگی و روانشناختی
دستاندازی دشمنان به استقلال سیاسی کشور و بسط هژمونی نامشروع آنان در این
منطقه است.
دقت در مطالب این شبهه نشان میدهد که نویسندگان آن، هم
ادعاهای باطلی را مطرح کردهاند و هم دلائلی را که برای اثبات ادعای خود
بههم بافتهاند، دلائلی ناموجه و نامرتبط با ادعاهاست و اصلا همه دلائل
مطرحشده از سنخ ادعاست! نه دلیل! این شبهه یک ادعای اصلی دارد و برای
اثبات ادعای خود دلائلی را مطرح میکند که آن را بررسی و نقد خواهیم کرد:
ادعای اصلی: دین امری خرافی است و برای هرگونه تغییر مثبت در زندگی باید از شر آن خلاص شد!
ادعاهای فرعی:
1. مردم خاورمیانه 1400 سال است که به خاطر دین یکدیگر را میکشند!
2. همه اختراعات و اکتشافات مهم در زندگی بشر را بیخدایان پدید آوردهاند!
3. همه مردم خاورمیانه اعتقاد دارند که با کشتن بیخدایان به بهشت میروند!
4.
همه پیامبران، در خاورمیانه مبعوث شدهاند و هیچ پیامبری در استرالیا،
آفریقا یا آمریکا مبعوث نشده است و تلویحا از این نتیجه گرفته شده که جریان
انبیاء، جریانی ساختگی است!
5. ادیسون و انیشتین و راسل افرادی بیخدا بودند!
6.
در اسلام فقط به مسائل کمر به پائین اهمیت داده شده است اما در جهنم
بیخدایان (بخوانید بهشت بیخدایان = کشورهای مدرن) تنها به علم و پیشرفت
انسانی اهمیت داده میشود!
7. در کشورهای نوین، که همه بیخدا هستند،
مردم با کشتهشدن یک کودک صدایشان بلند میشود اما مردم خاورمیانه برای آتش
زدن قرآن به خروش میآیند!
8. مسلمانان بخاطر رضایت خدا آدم میکشند و بیخدایان برای رضایت درونی به فقیران کمک میکنند!
9.
همه دینداران کاری جز دخالت درعقاید شخصی دیگران و کشتن غیردینداران
ندارند؛ اما بیخدایان به ساختن قلب مصنوعی و داروهای مفید مؤثر مشغولند!
10. مسلمانان به خاطر جغرافیای کشورشان مسلمانند؛ در حالی که حقیقتی جز انسانیت وجود ندارد و باید به انسانیت ایمان آورد!
بعد
از این ادعاها توصیههای آنچنانی هم مطرح میشود که چرا افسار دین را دور
گردنت حس نمیکنی؟! چرا در کنار سنگی یا ضریحی از طلا به دنبال خدا
میگردی؟! این خرافهها را رها کن تا آزاد شوی و آینده روشنی بیابی! راهی
برای تغییرات مثبت جز رهاکردن دین وجود ندارد!
ملاحظه میکنید که آنچه
به عنوان دلائل خرافیبودن دین در متن شبهه مطرح شده است، همه از جنس
ادعاست؛ ادعاهایی که یا نیازمند اثبات است، ولی برای اثباتش کمترین دلیلی
ارائه نشده است؛ یا ادعاهایی است که از اساس باطل و بیپایه است و یا
دلائلی است که فی الجمله مقبول است اما ربطی به ادعاهای گوینده ندارد و آن
را اثبات نمیکند! حال میخواهیم ادعاهای گوینده را یک به یک مرور کرده و
ببینیم که سخن او تا چه اندازه درست، منطقی و منصفانه است.
ادعای اول: مردم خاورمیانه هزار و چهارصد سال است که به خاطر دین، یکدیگر را میکشند!
این
ادعا، ادعایی بسیار بزرگ، اما بدون هرگونه دلیل و شاهد تاریخی،
جامعهشناختی و مردمشناختی است. برای هرمحقق منصف و آگاه به مسائل
روانشناختی و اجتماعی روشن است که جنگها و کشتارهایی که در زندگی
انسانها روی داده و میدهد، معلول عوامل گوناگون و مبتنی بر زمینههای
مختلف اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و غیره است. فروکاستن پدیدههای
اجتماعی (مثل جنگ) به علتی خاص، آن هم در یک بازه زمانی 1400 ساله، ادعایی
بسیار بیپایه و بلوفی مزورانه است!
شکی نیست که در همه جای جهان و در
طول تاریخ انسانی، در پدیدآمدن جنگها و ستیزها، در کنار دیگر عوامل، عامل
دینداری (و نه دین!) هم گاهی مؤثر بوده است. برخی از گروههای قومی یا
پیروان ادیان و فرقهها به سبب برداشت غلط از دین و یا بهانهکردن عوامل
دینی و پوشاندن عوامل واقعی، آتش جنگی را روشن کرده و یا شعلهور
ساختهاند. اما کسانی که اندک آشنایی با ادبیات علوم اجتماعی داشته باشند،
میدانند که هموار آنچه به عنوان علل و عوامل و دلائل یک پدیده اجتماعی و
روانشناختی مطرح میشود، الزاما همان علل و دلائل واقعی نیست! پدیدههای
روانشناختی و جامعهشناختی، به این سبب که موضوعشان رفتار انسانی است،
معمولا چنان پیچیدهاند که هیچ نظریهای توان تبیین کامل آن را ندارد.
اساسا مهمترین علت فقدان نظریههای کلان در علوم انسانی پیچیدگی رفتار
انسان است.
علم تجربی میخواهد با خردکردن و سادهکردن پدیدهها و روابط
میان آنها، الگویی تقریبی برای تغییرات آنها ارائه کند؛ ولی هرچقدر هم
پدیدهای انسانی را ساده کنیم، بازهم پیچیدگی سازمان روانی انسانها، مانع
بزرگی بر سر راه تبیین کامل رفتار انسان است. اگر پیچیدگی رفتار یک یا چند
فرد انسانی تبیین آن را با مشکل و تنگنا روبهرو میکند، چنانچه پدیدهای
(مثل جنگ) به صورت جمعی و با رفتارهای بسیار پیچیده مجموعهای از انسانها،
آن هم در تاریخی بسیار دور از ما رخ داده باشد و قضاوت و تحلیل ما جز از
طریق برخی از اسناد تاریخی ممکن نباشد، تبیین آن بسیار دشوارتر و با قطعیت و
قاطعیت بسیار کمتری انجامشدنی است.
علل تجویز جنگ و جهاد در اسلام
بنابر
این نسبت دادن همه جنگهای روی داده در تاریخ خاورمیانه به اعتقادات دینی
مردم، نسبتی سست و نادرست و غیرعلمی است. حال ممکن است کسی بگوید (چنانکه
بسیار گفتهاند!) که در قرآن کریم آیات فراوانی وجود دارد که به جنگ، جهاد و
نبرد با کافران توصیه یا فرمان داده است؛ همچنین پیامبر و امام علی
علیهمالسلام در دوران زمامداری خود جنگهای فراوانی را فرماندهی کردهاند.
پس اگر بگوئیم که دین اسلام، مسلمانان را به جنگ و کشتار کافران و
دگراندیشان ترغیب کرده است، سخن گزافی نگفتهایم!
پاسخ این ادعا این است که
ما هم در اینکه قرآن کریم به جهاد و مبارزه فرمان داده و آن را تقدیس کرده
است، شکی نداریم. نیز در اینکه پیامبر و امام علی در دوران حکومت خود
جنگهایی را رهبری کردهاند، نمیتوان تردید کرد؛ حال اگر اثبات شود که این
جنگها برای ظلم به دیگران و کشتن به ناحق کافران برپا شده است و پیشوایان
اسلام قصد کشورگشایی و مقاصد سیاسی تجاوزکارانهای را دنبال میکردهاند،
ادعای شبههکنندگان تأیید میشود؛ اما اگر فلسفه و اهداف آن جنگها چیز
دیگری باشد، از آن نمیتوان برای تخطئه پیشوایان اسلام و مسلمانان بهره
جست.
جهاد دفاعی و نه ابتدایی
به اختصار باید توضیح دهیم که آنچه در
آموزههای اسلامی و سیره پیشوایان دین در رابطه با موضوع جهاد و شهادت در
راه خدا وجود دارد، تنها به جهاد دفاعی مربوط است؛ با قاطعیت میتوان گفت
که ما در اسلام چیزی به نام جهاد ابتدایی نداریم؛ چه رسد به جنگ
پیشدستانه! جهاد دفاعی یعنی دفاع از جان، مال، ناموس، تمامیت ارضی و
استقلال سیاسی جامعه اسلامی در برابر هجوم دشمنان؛ تردیدی نیست که در
آموزههای دینی بر جهاد و دفاع از جامعه و نظام اسلامی فراوان تأکید شده
است و همین امر سبب شده است تا برخی از ناآگاهان و بیماردلان، دین اسلام را
ترویج گر خشونت و جنگ بنامند.
در حالی که این تأکیدها و توصیهها حکمت
دیگری دارد؛ ضرورت جهاد دفاعی، هرگز حکمی دینی نیست؛ بلکه حکمی عقلی و
عقلایی است و دین اسلام تنها بر حکم عقل و عقلا تأکید ورزیده است. هرانسان
عاقل و سلیم النفسی به روشنی درک میکند که اگر کس یا کسانی جان، مال و
دیگر ثروتها و داشتههای ارزشمند او را مورد تجاوز قرار دهند، باید از خود
و داشتههایش در برابر متجاوز دفاع کرده و شر دشمن را، هرچند با کشتن او،
دفع کند. هیچ انسان عاقلی در برابر تجاوز دشمن ساکت نمیماند و دست کم با
گریختن از تیررس او جانش را نجات میدهد. البته معلوم است که گریختن از
معرکه جنگ همیشه کاری خردمندانه و مشروع نیست.
حکمت تأکیدهای پرتکرار
قرآن کریم و سنت و سیرت پیشوایان دینی بر جهاد دفاعی، از آن روست که جهاد،
به خودی خود، امری شاق، دشوارو جانفرسایی است. سختی و دردناکی جنگ و امکان
از دسترفتن جان و سلامتی، که عزیزترین داشتههای هرانسانی است، انگیزه و
تصمیم فرد را برای شرکت در جهاد فرومیکاهد و زمینه سستی و تعلل را فراهم
میآورد. از این رو انسانها با وجود درک فطری و عقلانی به لزوم جهاد،
مبارزه و دفاع از خود و متعلقات خود، همواره انگیزه کمی برای انجام این عمل
بزرگ و دشوار دارند و میکوشند تا به بهانهها و دلائل گوناگونی از زیر
این بار شانه خالی کنند. خداوند متعال در آیات متعدد قرآن کریم و نیز
پیشوایان دینی به صورتهای گوناگون، روحیه جهاد و شهادتطلبی و حس دفاع را
در مؤمنان تقویت کردهاند و با تبیین حقیقت شهادت و پاداشهای بلند و
ارجمندی که برای مجاهدان راه خدا مهیا شده است، بر شوق آنان در دفاع از
ایمان، عقیده، ارزشها، سرزمین و استقلال فرهنگی و سیاسی نظام اسلامی
افزودهاند.
بر اساس مبانی فقهی و حقوقی اسلام هرجا جنگی رخ میدهد،
همواره گروه متجاوز، محکوم و گروهی که از خود در برابر تجاوز و دشمنی دفاع
میکند، مورد تحسین و ستایش است و تفاوت نمیکند که چه کسی و کسانی و با چه
انگیزه و بهانهای جنگ را آغاز کنند! آغاز جنگ با هرهدف و انگیزهای باطل و
نامشروع است؛ اما اگر جنگی روی داد، گروهی که مورد هجوم قرار گرفته است،
شرعا، اخلاقا و عقلا به دفاع از خود و سرکوب دشمن مهاجم مجاز است. (حج: 39 و
40)
اسناد محکم تاریخی نشان میدهد که پیامبر اکرم، امام علی و امام
حسن علیهم السلام در در دوران حکومت خود هرگز جنگی را آغاز نکردند؛ بلکه
ناخواسته و در مقام دفاع از نظام اسلامی یا دفع تجاوز و مقابل به مثل نسبت
به تجاوز پیشدستانه دشمن وارد جنگ شدهاند. جالب است دقت کنیم که در آیات
قرآن کریم و توصیهها و فرمانهای جهادی پیامبر(ص) و امام علی(ع) فراوان بر
این موضوع تأکید رفته است که حتی در شرایط جنگی و وضعیتی که ممکن است
هررویداد تجاوزکارانهای با بهانه شرایط اضطراری جنگ رخ دهد، مسلمانان حق
ندارند از حدود عدالت و انصاف با دشمن خارج شوند و باید تنها بر سپاهیان
نظامی و حاضر در معرکه جنگ بتازند و به بیش از آن تعدی نکنند.
پیامبر(ص) و
امام علی(ع) همواره در جنگها به سربازان خود توصیه میکردند که از حدود
اخلاقی و شرعی پارا فراتر نگذارند؛ فراریان را دنبال نکنند، زخمیها و
اسیران را نکشند، به زنان، کودکان، سالمندان و ناتوانان آسیبی نرسانند،
خانهها، مزارع و درختان را از بین نبرند، .... این فرمانها همه نشانگر
این است که جهاد در اسلام امری ثانوی و تنها در واکنش به تجاوز دشمن
مشروعیت مییابد؛ آن هم به اندازهای که دشمن از تجاوز دست کشیده و با تحمل
شکست نظامی از معرکه جنگ بگریزد. نتیجه اینکه با قاطعیت میتوان گفت
جنگهایی که در 1400 سال گذشته در منطقه خاورمیانه رخ داده است: اولا دارای
علل و عوامل گوناگونی بوده است. ثانیاً برخی از این جنگها توسط مسلمانان
ایجاد شده نه همه آنها. ثالثاً از دیدگاه اسلام تنها جنگهایی که با هدف
دفاع از سرزمین و استقلال سیاسی روی داده است، مورد قبول و تأئید است و
هرجنگی با انگیزه و عامل دیگری توسط هرگروه، چه مسلمان و چه غیرمسلمان
اتفاق افتاده است، مردود و نامشروع است.
از سوی دیگر شبههکنندگان به
عمد پنهان میکنند که اکثر جنگهایی که در چند صد سال اخیر در این منطقه
روی داده است، توسط بیگانگان و استعمارگران انگلیسی، فرانسوی و آمریکایی و
به تعبیرآنهاهمان بیخدایان، بر مردم این منطقه تحمیل شده است. مطالعه
تاریخ جنگهای گوناگون در منطقه خاور میانه این حقیقت را به خوبی روشن
میکند که این منطقه به سبب برخورداری از ثروتهای فراوان خدادداد و مختصات
راهبردی سیاسی، نظامی، اقتصادی و امنیتی همواره مورد طمع بیخدایان بوده
است و کشورهای استعمارگر با حمله به کشورهای منطقه و اشغال سرزمینها و از
بین بردن سیادت و استقلال سیاسی ملتها، جنگهای خانمانسوزی را برپا
کردهاند.
اکنون بر ناظران منصف و آگاه پوشیده نیست که گروههای تروریستی،
مثل داعش، طالبان، ... دست نشانده و ابزار ایجاد ناامنی همان بیخدایان در
این منطقه هستند. وانگهی! جنگ، چه با بهانههای مذهبی و چه با بهانههای
غیرمذهبی، همواره در همه جای دنیا وجود داشته است. اگر با چشم انصاف به
تاریخ کشورهای پیشرفته امروز، یعنی آمریکا و اروپای غربی بنگریم، با
رویدادها و جنگهایی به مراتب خونینتر، خشنتر و غیرانسانیتر مواجه
میشویم. آیا جنگهای جهانی اول و دوم که نزدیک به چندصد میلیون انسان را
در کام مرگ برد و میلیونها آواره، مجروح و نقص عضو شده برجای گذاشته است،
جنگ اعتقادات و ستیز بر سر فرمانهای دینی و توسط مسلمانان رخ داده است؟!
بنابراین ادعای شبههکننده که مردم خاورمیانه 1400 سال است که یکدیگر را به
خاطر اعتقاداتشان میکشند، ادعایی واهی و عاری از هرگونه انصاف و عدالت در
سخن است.