.:: پژوهشی در علل پیدایش جعل حدیث ::.
چکیده
مسئله جعل حدیث، یکی از حوادث مهم تاریخ اسلام است که منابع، به تفصیل
در مورد آن سخن گفتهاند. پیشینه این رویداد به دوره پس از رحلت رسول
خدا(ع)تا پایان غیبت صغرا مربوط میشود. در این دوره عدهای از مسلمانان
باانگیزهها و دلایل مختلف و در حوزههای گوناگون، سخنانی را بهدروغ به
پیامبر(ع) نسبت دادند که از آنها به احادیث جعلی یاد میشود. در این میان
مسئله انگیزههای جعل حدیث از سایر مباحث از اهمیت بیشتری برخوردار است.
ازاینرو پژوهش حاضر به بررسی برخی از انگیزهها مانند موجّه ساختن دستگاه
حاکمه، حفظ قدرت و موقعیتهای اجتماعی، جبران کمبودهای علمی و فرهنگی و...
پرداخته است. به طور کلی میتوان دوری از اهلبیت عصمت و طهارت(علیهم السلام)
و رسیدن به قدرت و حفظ آن را عمدهترین علل جعل احادیث و افترا به رسول
خدا(ع)دانست و بقیه موارد مذکور را به نوعی به آنها ارجاع داد. دانستن این
علل نقش به سزایی را میتواند در علم رجال جهت تشخیص احادیث جعلی از واقعی
داشته باشد.
محورهای مهم این پژوهش عبارتاند از علل عمومی پیدایش جعل حدیث شامل:
دوری از اهلبیت رسول خدا(ع)، حفظ موقعیت های اجتماعی و موجه ساختن دستگاه
حاکمه؛ اقبال عمومی از به مسئله جعل حدیث؛ عوامل خصوصی پیدایش جعل حدیث؛
جعل حدیث در زمینههای دفاع از جماعت مسلمانان، تخریب شخصیت امیرالمؤمنین(ع)
، ارث نگذاشتن انبیا و عقائد و اسرائیلیات.
کلیدواژه
جعل حدیث، علل و انگیزهها، رسول خدا (ص).
مقدمه
قرآن و عترت دو ریسمان الهی هستند که تمسک به آنان انسان را به کمال
میرساند. در بحث کشف احادیث مجعول نبوی، تلاشهای گرانسنگی از سوی مسلمین
خصوصاً علمای شیعه صورت گرفته است. افرادی مثل علامه عسگری (ره)، علامه شرف
الدین (ره) و دیگر بزرگان، تحولی عظیم در نقد و بررسی این احادیث انجام
دادهاند بهطوری که آثار این بزرگان را میتوان نقطه عطفی در تنقیح این
احادیث بر شمرد. اما نکتهای که حتی در این کتب هم به طور پراکنده و مختصر
به آن پرداختهشده بررسی علل و انگیزههای جعل حدیث است. اینکه اساساً چه
چیزی باعث پیدایش چنین امری شد و چگونه این خرافات به اسم کلام پیامبر خدا
در جامعه مسلمین رواج پیدا کرد؟ چرا از سوی عامه مسلمین با آن مقابله
نمیشد؟ و... آیا اهمالکاری خلفا که خود را جانشین پیامبر معرّفی میکردند
سبب چنین کاری شد یا کسب موقعیت خاص و یا مقابله با شخص و یا جریان خاصی
مسبّب بود ...؟
بخش اوّل
علل عمومی پیدایش جعل حدیث
دوری از اهلبیت رسول خدا (ص)؛
عمدهترین علل عمومی پیدایش جعل حدیث دوری از اهلبیت عصمت است. در
شرایطی که از منبع معارف الهی فاصله گرفته میشود، انتصاب امام، تبدیل به
انتخاب میشود ، اهلبیت رسول خدا (ص) به انزوا میروندوکار افتراء بر رسول
خدا بالا میگیرد.
حفظ موقعیت های اجتماعی و موجه ساختن دستگاه حاکمه
از دیگر عوامل عمومی جعل حدیث حفظ موقعیت های اجتماعی و موجه ساختن
دستگاه حاکمه است. بعد از پیامبر اکرم (ص) خلافت به طور ظالمانه غصب شد. از
طرفی اگر به لطایف الحیلی مشروعیت حکومت نوپای خلفا درست نمیشد در اوایل
کار افکار عمومی که متوجه تفاوت سیره خلفا با پیامبر اکرم (ص) میشدند، چند
ساعته طومار آنها را در هم میپیچیدند و از همین جا بود که احادیث دفاع از
جماعت مسلمین، فضایل برخی صحابه و...اوج گرفت.
از طرفی برخی موقعیت های اجتماعی مثل همسر پیامبر بودن و مصاحبت با آن
حضرت و... باید جلبتوجه میکرد و روی آن مانور داده میشد تا در موقعیت های
حساس از آنها استفاده میگشت که بهترین روش آن، عملیات جعل حدیث بود که
البته جاعلان حدیث نیز در محقق ساختن اهداف خود که اصلیترین آن حفظ قدرت و
رأس امور باقی ماندن بود چندان ناکام نماندند.
پذیرش از سوی مردم
اگر جو عمومی جامعه طوری بود که احادیث جعلی در امت اسلامی قبول نمیشد و
با سیر پیدایش احادیث مجعول برخورد میشد، قطعاً دامنه جعل حدیث به گستردگی
ای که امروز شاهد آن هستیم نمیشد. البته ناگفته نماند که همین امر یعنی
پذیرش مردم مسبب امور مختلفی بود که از بین آنها میتوان به موارد ذیل اشاره
کرد:
قدسی شدن جایگاه خلافت و اصحاب پیامبر (ص)
دستگاه خلافت رفته رفته در بین مردم وجاهت خاصی پیدا می کرد و مردم،
چشم و گوش بسته تحت فرمان خلیفه قرار میگرفتند و خلاصه، دین را در سیره
خلفا می دیدند. طبیعتاً اگر در چنین شرایطی مطلبی یا نقلی از سوی آنان گفته
میشد سمعاً و طاعتاً پذیرفته میشد. از طرفی اغلب کسانی که حدیث جعل
میکردند یا خود جزء دستگاه حاکمه محسوب می شدند و یا به نفع دستگاه حاکمه
حدیث جعل می کردند. پس از این رو طبیعی بود که اگر از صحابه پیامبر حدیثی
نقل می شد و مورد حمایت حکومت قرار می گرفت، مردم هم آنرا می پذیرفتند و با
مخالفان به شدت مقابله می شد.
دور بودن از شهرهای مرکزی حکومت اسلامی
بعد از پیامبر اکرم دامنه اسلام وسعت چشمگیری یافت و فتوحات زیادی
انجام شد. اما افرادی که تازهمسلمان میشدند اسلام خود را از منابع اصلی که
مستقر در مکه و مدینه و کوفه و... بودند نمیگرفتند بلکه دین برای آنها در
خلیفه یا فردی از جانب او خلاصه میشد
«در زمان قدرت بنیامیّه، مسلمانان با حقد و کینه امیرالمؤمنین(ص) پرورش
مییافتند. احادیث فراوانی در مذمّت آن حضرت بین مردم بود و خصوصاً دور
افتادگان از مرکز حکومت اسلامی زیر بار عظیمی از این مجعولات قرار داشتند و
در تمام خطبههای نمازجمعه امیرالمؤمنین(ص) لعن میشد و این سیاست اصلی
بنیامیّه بود.» (عسگری،1388 ش:1/441).
سادگی و عوامزدگی مردم
تودههای مردم، غالباً تابع رؤسای خود هستند و عقیدهای را که آنها در
جامعه القاء کنند میپذیرند و اصولاً کار عالمانه را باید از خواص هر جامعه
طلب کرد نه از عوامی که به راحتی فریب میخورند. پس اگر فکر و عقیدهای در
موج جوّ عمومی جامعه قرار میگرفت و برای مردم عادّی میشد، مخالفتی با آن
صورت نمیگرفت و چهبسا با تبلیغات گسترده، مورد استقبال نیز قرار میگرفت.
مانند ماجرای کاروان تجاری در آیه 9 سوره جمعه یا ماجرای خوردن پیاز عکه در
مکّه. یکی از همین موارد احادیثی بود که از زبان صحابه پیامبر -اعم از
صحیح و مجعول- نقل میشد و مورد پذیرش مردم قرار میگرفت.
بخش دوم
عوامل خصوصی پیدایش جعل حدیث
فصل اوّل
تخریب شخصیت پیامبر (ص): یکی از مشکلات خلفا در اوایل
حکومتشان، شخصیت والای رسول اکرم (ص) بود. مردم از نزدیک شاهد خلق و خوی
بزرگمنشانه ایشان بودند و در اوج معنویت ایشان هم با او خیلی مأنوس میشدند
(طباطبائی،1382 ش:94 نقل به مضمون). آنها به خوبی میدانستند که جانشین
ایشان باید مثل خود او دارای خلق عظیم و منش بزرگوارانه باشد، درحالیکه
سازگاری این امر با سیره خلفا بسیار مشکل بود.
زندگی سراسر فسق و فجور خلفا و هم دستانشان، با جانشینی پیامبری معصوم،
تناقض تام داشت2. این تناقض، لطمه بزرگی به کیان حکومتشان وارد میساخت. پس
لازم بود احادیثی به پیامبر نسبت داده شود که رفتار ایشان را توجیه و
مشروع جلوه دهد (عسگری،1388 ش:1/372 نقل به مضمون). به بیانی دیگر پیامبر
اکرم (ص) باید ترور شخصیت میشد تا هم سطح توقّعات مردم از دستگاه حاکمه
بهعنوان خلیفه رسول خدا (ص) کم شود و نارضایتیهای اجتماعی کاهش پیدا کند و
هم راه رسیدن به اهداف مقصود و اعمال قدرت در مسائل مختلف هموار گردد.
پیامبر اکرم (ص) به امور دنیا آشنا نیست
«عن ْمُوسَى بْن ِطَلْحَه عَن ْأَبِیهِ قَال مَرَرْتُ مَعَ رَسُولِ
اللَّهِ بِقَوْمٍ عَلَى رُووس ِالنَّخْلِ فَقَال مَایَصْنَعُ هَؤُلاَءِ؟
فَقَالُوا یُلَقِّحُونَه ُیَجْعَلُونَ الذَّکَرَ فِى الأُنْثَى فَیَلْقَحُ.
فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ مَاأَظُنُّ یُغْنِى ذَلِکَ شَیْئًا. قَالَ
فَأُخْبِرُوا بِذَلِکَ فَتَرَکُوهُ فَأُخْبرَرَسُولُ اللَّهِ بِذَلِکَ
فَقَالَ إِنْ کَانَ یَنْفَعُهُمْ ذَلِکَ فَلْیَصْنَعُوهُ فَإِنِّى
إِنَّمَاظَنَنْتُ ظَنًّا فَلاَ تُؤَاخِذُونِى بِالظَّنِّ وَلَکِنْ
إِذَاحَدَّثْتُکُمْ عَنِ اللَّهِ شَیْئًا فَخُذُوا بِه. فَإِنِّى لَن
ْأَکْذِبَ عَلَى اللَّهِ عَزَّوَجَلّ.»(مسلم النیسابوری،1374 ق:4/1835؛ ابن
ماجه،1952 م:2/825).
رسول خدا (ص) مورد سحر دیگران قرار می گرفت
«عن عائشه أن رسولَ الله (ص) سحر له حتى کان یخیّل إلیه أنه یصنع الشیء
ولم یصنعه.»(الجعفی البخاری،1422 ق:19/226؛ ابن سعد،1968 م:2/196). از
دیگر مواردی که در جهت تخریب شخصیت پیامبر (ص) روی آن مانور داده میشد این
بود که لعن پیامبر اثر عکس دارد و موجب تزکیه شخص ملعون میشود. «از
اینگونه روایات معتبر مکتب خلفا معلوم می شودکه لعن پیامبر بر افرادی مثل
معاویه و سایر بنیامیّه و دیگر بزرگان قریش که بعدها سالیان متوالی زمامدار
مسلمین میشوند، تنها بهخاطر نزدیکی ایشان به خداوند بوده و باعث پاکی و
کفاره گناهانشان محسوب میشود. بهراستی با وجود اینگونه روایات دیگر حدیث
پیامبر چگونه میتواند نشانگر حقیقت بهعنوان یک پیامبر و حتی بهعنوان یک
انسان عادی باشد ...؟» (عسگری، 1:1388/173 نقل به مضمون).«عن ابی هریره قال
سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (ص) یَقُول: اللَّهُمَّ إِنَّمَا محمّد بَشَرٌ
یَغْضَبُ کَمَا یَغْضَبُ الْبَشَرُ وَإِنِّى قَدِ اتَّخَذْتُ عِنْدَکَ
عَهْدًا لَنْ تُخْلِفَنِیهِ فَأَیُّمَا مُؤْمِنٍ آذَیْتُهُ أَوْ سَبَبْتُهُ
أَوْ جَلَدْتُهُ فَاجْعَلْهَا لَهُ کَفَّارَه وَقُرْبَه تُقَرِّبُهُ بِهَا
إِلَیْکَ یَوْمَ الْقِیَامَه.» (مسلم النیسابوری،1374 ق:4/2008؛
الشیبانی،1420 ق:12/262).
نتیجه چنین عملی عدم وجود یک الگوی جامع و کامل -که بتوان در تمام شئون
زندگی به او اقتدا کرد- در جامعه اهلسنّت است. این در حالی است که در نگاه
شیعه حضرات معصومین(علیهم السلام)انسانهای کاملی هستند که جلوهای از ذات
مقدّس باری تعالی بوده و هیچگونه پستی و پلیدی در آنان راه ندارد.
امیرالمؤمنین (ص) در مورد پیغمبر اکرم (ص) میفرمود: «وَ لَقَدْ قَرَنَ
اللَّهُ بِهِ مِنْ لَدُنْ اَنْ کانَ فَطِیما اَعْظَمَ مَلَکٍ مِنْ
مَلاَئِکَتِهِ، یَسْلُکُ بِهِ طَرِیقَ الْمَکارِمِ، وَ مَحاسِنَ اخْلاقِ
الْعالَم، لَیْلَهُ وَ نَهارَهُ.» (الرضی،1414 ق:300).
فصل دوم
فضائل صحابه -به خصوص خلفا- و عمل به سیره آنها
فضائل خلفا، بخش چشمگیری از کتب حدیثی اهل تسنن را در بر میگیرد. برخی
از این احادیث تک فضیلت محسوب میشوند یعنی در صدد اثبات فضیلت خاصّی هستند،
مثل قضیه فرار شیاطین از خلیفه ثانی، قضیه حیای عثمان و ... و برخی مثل
احادیث موافقت خلیفه عمر، در صدد اثبات سلسلهای از فضائل هستند.
خلفا علاوه بر دارا نبودن فضائل، امتیازهای منفی قابلتوجّهی در عصر
حیات پیامبر اکرم (ص) کسب کرده بودند. مانند قضیه فتح خیبر که در آن خلیفه
اوّل و دوم قادر به فتح آن نشده و این مهم بهدست امیرالمؤمنین (ص) تحقّق
یافت (ابن اثیر،1385 ق:2/219) و یا مانند قضیه اعلام برائت از مشرکین که
سرانجام به آن حضرت ختم شد (ابن هشام، 1375 ق:2/543). «عَنْ أَبِی
هُرَیْرَه قَال: قَالَ رَسُولُ اللَّه (ص) لَا تَسُبُّوا أَصْحَابِی لَا
تَسُبُّوا أَصْحَابِی فَوَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ لَو أَنَّ أَحَدَکُمْ
أَنْفَقَ مِثْلَ أُحُدٍ ذَهَبًا مَا أَدْرَکَ مُدَّ أَحَدِهِمْ وَلَا
نَصِیفَه.» (الجعفی البخاری،1422ق:9/207؛الطبرانی،1404 ق:12/283).«عَنْ
أَنَسِ بْنِ مَالِک قَال: قَالَ عُمَرُ بن الخطاب: وَافَقْتُ رَبِّی عَزَّ
وَجَلَّ فِی أَرْبَعٍ فَقُلْتُ : یَا رَسُولَ اللهِ لَوْ صَلَّیْتَ خَلْفَ
الْمَقَامِ فَنَزَلَتْ هَذِهِ الآیَه وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ
إِبْرَاهِیمَ مُصَلًّى وَقُلْتُ : یَا رَسُولَ اللهِ لَوْ ضَرَبْتَ عَلَى
نِسَائِکَ الْحِجَابَ فَإِنَّهُ یَدْخُلُ عَلَیْکَ الْبَرُّ وَالْفَاجِرُ،
فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ وَإِذَا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتَاعًا
فَاسْأَلُوهُنَّ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ ، وَنَزَلَتْ هَذِهِ الآیَه
{وَلَقَدْ خَلَقْنَا الإِنْسَانَ مِنْ سُلاَلَه مِنْ طِینٍ الآیَه ،
فَلَمَّا نَزَلَتْ قُلْتُ أَنَا : تَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ
الْخَالِقِینَ فَنَزَلَتْ فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ
وَدَخَلْتُ عَلَى أَزْوَاجِ النَّبِیِّ فَقُلْتُ لَهُنَّ: لَیُبْدِلَنَّهُ
اللَّهُ بِأَزْوَاجٍ خَیْرٍ مِنْکُنَّ فَنَزَلَتْ هَذِهِ الآیَه عَسَى
رَبُّهُ إِنْ طَلَّقَکُنَّ الآیَه.» (الطیالسی،1419 ق:1/46).از دیگر عوامل
جعل اینگونه احادیث مقابله با امیرالمؤمنین(ص) بود که زمینه این امر نیز
منع حدیث و جلوگیری از نشر آن بود. در بسیاری از کتب تاریخی معتبر اهل
سنّت، همچون تذکره الحفاظ ذهبی وسنن دارمی آمده که خلفا در زمان حکومت خود
نشر احادیث پیامبر را ممنوع و سعی بلیغی در سوزاندن و از بین بردن گفته های
ایشان داشته اند و حتی در راهِ از بین بردن وجهه و شخصیّت ایشان تلاش
وافری می شد. در صفحات تاریخ به نمونه هایی بر می خوریم که در آن، افراد به
مبارزه علنی با امیرالمؤمنین (ص) میپرداختند (ابن اثیر،1385 ق:3/414؛ ابن
عبد ربه،1404 ق:4/115). نمونه دیگر این که خلیفه اوّل و دوم از اینکه رقیب
اصلیشان یعنی امیرالمؤمنین (ص) قدرت اقتصادی پیدا کند بیم و هراس داشتند
(الطبرانی،1415 ق:5/288)؛ در چنین شرایطی قطعاً عرصه برای نقل احادیث جعلی
با اجازه حکومت و به نفع آنان بسیار مناسب میشد و کار جعل حدیث بالا
میگرفت. یکی از مواردی که در این احادیث کاملاً مشهود است، بیان فضیلتها و
ویژگیهای ممتاز امیرالمؤمنین (ص) و رذیلتها و ویژگیهای منفی خلفاست. جعل
فضایل برای خلفا و صحابه با وجود آن حضرت کاری دشوار است و باید با کنار
گذاشتن ایشان از طریق محو کردن فضایل و تخریب شخصیت، راه برای اثبات فضیلت
های خلفا هموار گردد.
فصل سوم
دفاع از جماعت مسلمین
یکی دیگر از موضوعاتی که در آن، حدیث جعل می شد، دفاع از جماعت مسلمین و
رحمت بودن اجماع امّت است. بعد از رسول اکرم (ص) خودبه خود موقعیت خاصّی
در فضای سیاسی شبه جزیره عربستان به وجود آمد. توضیح آن که:«ابوبکر یک شانس
جدّی بدست آورد وآن این بود که درست در زمانی که او خلافت را بدست گرفت،
ارتداد و مخالفت با اسلام در جزیره العرب بالا گرفت و مسلمانان که در صدر
آنان امیرالمؤمنین(ص) قرار داشت، اصل اسلام را در خطر حمله دشمن می دیدند
ومخالفت با او را مصلحت ندیده و صبر کردند.» (جعفریان،1389 ش:33).همین امر
زمینه مناسبی بود تا خلفا و یارانشان از آبِ گل آلود ماهی بگیرند و برای
تثبیت حکومت خود در دفاع از جماعت و متفرّق نکردن آن احادیث بسیاری جعل
کنند. احادیثی که زبان هر نقّاد و مستشکل به جمعی را میبندد و از همین جا
بود که اگر کسی مثل حسین بن علی (ص) دست به قیام می زدند و علیه جماعتی که
به باطل بهوجود آمده بود حرکت می کردند، با سرکوب از طرف عموم مردم مواجه
می شدند. این امر در احادیث اهل سنّت و گفتار بزرگانی که علیه امام حسین
(ص) بودند یا ایشان را از مخالفت با جماعت بر حذر می داشتند به خوبی
قابلاثبات است. مثلاً: هنگام خروج ابی عبدالله (ص) و ابن زبیر از مکه آن دو
با عبدالله بن عمر برخورد کردند و او وقتی فهمید که آنها چه نیّتی دارند
گفت: «اتقیا الله و لا تفرقا جماعه المسلمین» (الطبری،1407ق:3/272). دفاع
از جمع و از خلیفهای که مسلمین بر آن اجماع دارند، کمکم کار را به جایی
رساند که در تعارض بین تخریب کعبه معظم و اطاعت از خلیفه ای که جماعت
مسلمین بر آن اتّفاق نظر دارند، اطاعت خلیفه اولی می شود و کعبه معظم با
تمام حرمت و احترامی که داشت آتش می گیرد. (الیعقوبی،1425 ق:2/266؛
المسعودی،1409 ق:3/71) و حتی بالاتر اینکه وقتی شمر را نسبت به شرکت او در
حادثه کربلا تخطئه میکنند میگوید: من به خاطر اطاعت از خلیفه معذورم
(الذهبی، 1407 ق:5/125).«عن ابن عباس قال: قالوا للنبی یارسول الله استخلف
علینا بعدک رجلا نعرفه و ننهی إلیه أمرنا. فانا لاندری مایکون بعدک. فقال
ان استعملت علیکم رجلا فأمرکم بطاعه الله فعصیتموه کان معصیته معصیتی
ومعصیتی معصیه الله عزوجل وان أمرکم بمعصیه الله فأطعتموه کانت لکم الحجه
علی وما لقیامه ولکن أکلکم إلى الله عزوجل.» (البغدادی،1422 ق: ج 13/162؛
البیهقی 1344 ق:8/156).«عن النبی(ص) : من خالف جماعه المسلمین شبرا فقد خلع
ربقه الإسلام من عنقه.» (الحاکم النیسابوری،1411 ق:1/203).«من فارق جماعه
المسلمین شبرا خرج من عنقه ربقه الاسلام والمخالفین بألویتهم یتناولونها
یوم القیامه من وراء ظهورهم ومن مات من غیر إمام جماعه مات میته جاهلیه.»
(الطبرانی،1404 ق:12/440).
فصل چهارم
تخریب شخصیت امیرالمؤمنین (ص)
پس از پیامبر اکرم (ص) بزرگترین مانعی که برای داعیهداران حکومت وجود
داشت، امیرالمؤمنین(ص)بود. امیرالمؤمنینی(ص) که پیامبر اکرم(ص) خلافت
ایشان را در غدیر خم اعلام کردند و علاوه بر آن فضایل ایشان شُهره آفاق شده
بود. با چنین شخصیّتی نمیشد کنار آمد. ایشان بعد از غصب خلافت نیز همواره
تهدیدی برای حکومت محسوب میشد. از این رو جنگ نرم علیه ایشان آغاز شد و
احادیث در مذمّت ایشان و همچنین ستایش رُقبای ایشان بالا گرفت.
«معاویه عملاً دستور میداد که هرگونه فضیلتی که برای ابوتراب علیبن
ابیطالب(ص) هست، نظیر آن را هم برای او یا به نفع او جعل کنند» (عسگری،1388
ش:1/440). از طرفی، علمای اهلسنّت نیز خود به این امر اعتراف دارند که
علیه امیرالمؤمنین (ص)جریانهای تبلیغاتی منفی به راه افتاده بود. برای
نمونه به نقل ابن ابی الحدید از شیخ خود ابوجعفر اسکافی و سایر موارد دیگر
توجّه کنید:«و ذکر شیخنا ابوجعفر الإسکافی رحمه الله تعالى أن معاویه وضع
قوما من الصحابه و قوما من التابعین على روایه أخبار قبیحه فی علی (ص)
تقتضی الطعن فیه و البرائه منه و جعل لهم على ذلک جعلا یرغب فی مثله
فاختلقوا ما أرضاه منهم أبو هریره و عمرو بن العاص و المغیره بن شعبه و من
التابعین عروه بن الزبیر.» (ابن ابی الحدید،1418 ق:1/1012).«عن عایشه قالت:
کنت عند رسول الله (ص) اذ اقبل العباس و علی فقال یا عایشه ان هذین یموتان
علی غیر ملتی. عن عایشه قالت:کنت عندالنبی إذ أقبل العباس وعلی فقال یا
عائشه إن سرک أن تنظری إلى رجلین من أهل النارفانظری إلى هذین قدطلعا فنظرت
فإذا العباس و علی بن أبی طالب.» (ابن ابی الحدید،1418 ق:1/1005). «عثمان
بن عفان به امیرالمؤمنین (ص) میگفت: چهکنم که قریش شما را دوست نمیدارد. تو
در جنگ بدر بیش از سی نفر از ایشان را به قتل رساندی؛ آنهم کسانیکه
صورتهاشان چون صفحههایی از طلا میدرخشید. علی بن ابیطالب(ص) واقعاً به کینه
قریشیان گرفتار بود. بهعلاوه گروههای بر مسند کار قریش، اگر از آن حضرت
خونی هم طلبکار نبودند، نمیتوانستند او را بر کرسی قدرت ببینند، حتّی تصریح
کرده بودند که دوست نداشتند نبوّت وخلافت در یکجا جمع شود و امام نیز
بارها از اینان به درگاه ربوبی شکایت میکرد.» (عسگری،1388 ش:1/255).
فصل پنجم
ارث نگذاشتن انبیاء
یکی از مواردی که جعل حدیث در آن صورت میگرفت، بحث ارث گذاشتن انبیا و
به تبع آن رسول اکرم(ص) است. این بحث تنها وابسته به یک روایت است که
راوی آن خلیفه اوّل ابوبکر بوده و غیر از او هیچ یک از صحابه این حدیث را
از پیامبر نقل نکرده است.«أنَّ فَاطِمَه بِنْتَ رَسُولِ اللَّه أَرْسَلَتْ
إِلَى أَبِی بَکْرٍ الصِّدِّیق تَسْأَلُهُ مِیرَاثَهَا مِنْ رَسُولِ اللَّه
مِمَّا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَیْهِ بِالْمَدِینَه وَفَدَکَ وَمَا بَقِیَ
مِنْ خُمُسِ خَیْبَرَ فَقَالَ أَبُو بَکْرٍ إِنَّ رَسُولَ اللَّه قَالَ لَا
نُورَثُ مَا تَرَکْنَا صَدَقَه إِنَّمَا یَأْکُلُ آلُ محمّد مِنْ هَذَا
الْمَالِ وَإِنِّی وَاللَّهِ لَا أُغَیِّرُ شَیْئًا مِنْ صَدَقَه رَسُولِ
اللَّه عَنْ حالـها الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهَا فِی عَهْدِ رَسُولِ اللَّه
.(ص)» (النسائی،7:1406 /132؛ البیهقی،1344 ق:6/300). سیاست حاکم بعد از
پیامبر اکرم (ص) به سرکوب جبهه مخالف تعلّق گرفت و در پی آن معارضه با
گروههای سیاسی مخالف، مثل امیرالمؤمنین (ص) و طرفدارانش، در دستور کار قرار
گرفت و با شیوههای مختلفی با آنان برخورد شد. دستگاه خلافت بیم داشت که
مبادا جبهه مقابل آنها یعنی بنیهاشم که در رأس آنها علی (ص) بود، قدرت پیدا
کند و بایستی از هر جهتی آنها را تضعیف میکرد، مِنجمله جهت اقتصادی و این
هدف با غصب زمینهای کشاورزی که در فدک و خیبر بود، کاملاً سازگار بود. این
مدّعا در کلام خلیفه ثانی به خوبی قابلاثبات است:«عن عمربن الخطاب: لما قبض
رسول الله جئت انا وابو بکر إلى علی فقلنا: ما تقول فی ما ترک رسول الله ؟
قال: نحن احق الناس برسول الله قال: فقلت: والذی بخیبر ؟ قال: والذی
بخیبر. قلت: والذی بفدک ؟ قال: والذی بفدک. فقلت: اما والله حتى تحزوا
رقابنا بالمناشیر.» (الطبرانی،1415 ق:5/288).
فصل ششم
عقاید و اسرائیلیات
یکی از موضوعهای احادیث جعلی، بحث اسرائیلیات و عقاید خرافی است.
متأسفانه این احادیث در کتب دسته اوّل اهلسنّت انتشاریافته و حتی موجب وهن
دین مقدس اسلام گردیده است؛ بهطوریکه وقتی مستشرقین اروپایی در مقام تعریف و
بیان دین اسلام بر میآیند، اسلام اهلسنّت را معرفی میکنندنه تشیع را و
همینگونه احادیث را مایه عقبماندگی و سبکسری مسلمین میدانند. با گسترش
دامنه شهرها و بالا رفتن سطح علمی و فرهنگی مردم بعد از شهادت رسول اکرم
(ص) توقّعات مردم نسبت به حکومت بالا رفت.
مردم از خلفای وقت انتظار داشتند که بهعنوان جانشین حضرت رسول (ص) سیل
عظیمی از مسائل و سؤالات گوناگون چه از طرف مسلمانان و چه از طرف
دانشمندان سایر ادیان را پاسخگو باشند اما مشکلی که وجود داشت، دوری از
علما و جانشینان حقیقی پیامبر و عالم نبودن خود خلفا بود. خلیفه اوّل خود
میگفت: «ان لی شیطانا یعترینی» (الطبرانی،1415 ق:8/267) و از خلیفه ثانی
نیز بارها نقلشده است که «لولا علی لهلک عمر» (ابن عبد البر،1412
ق:3/1103).
از طرفی نقل احادیث پیامبر(ص) در بین جامعه نیز ممنوع شده بود و با
اصحابی همچون سلمانها، ابوذرها و مقدادها و... نیز مقابله میشد. «این عوامل
دستبهدست هم داده و باعث بهوجود آمدن خلاء بزرگ علمی، در مکتب خلفا میشد.
این نیاز، باید به شیوهای پاسخ داده میشد. از این رو راه حلّ جدیدی
اندیشیده شد و بابی تازه مفتوح گشت که تا امروز هم شاهد تأثیرات آنها در
بین مسلمانان هستیم و آن راه یافتن علمای مسیحی و یهودی به حکومت بود.»
(عسگری،1388 ش:1/476)؛ «افرادی مثل کعب الاحبار یهودی و تمیم داری نصرانی
که سالها به غیر دین اسلام زندگی کرده و بویی از معارف اسلامی نبرده بودند
با گفتن شهادتین و راه یافتن به دستگاه حکومت سخنران قبل از نماز جمعه
میشدند.» (الذهبی،1405 ق:2/442) «و تفسیر قرآن میگفتند و بسیاری از
آموزههای خرافی و تحریفشده مسیحیت و یهود را در بین مسلمین ترویج میدادند.»
(ابن عساکر،1419 ق:50/151). اخبار و عقایدی از سوی آنان در جامعه مسلمین
انتشار مییافت که باعث میشد مردم نسبت به مقدّسات دینی مانند: عصمت انبیای
عظام، نزاهت قرآن از تحریف و سایر مقدّسات دیگر دچار سستی شوند و در عوض
عقاید خرافی جانشین آنها میشد.
اتهام فحشا و منکر دادن به داود نبی (ص) ؛
«ورجع إلى بیت المقدس، فقام یمشی على سطح له إذ نظر إلى برسبا بنت
إلیات، امرأه أوریا بن حنان الشطی، فسأل عنها، فأخبر بحالها، وانها امرأه
أوریا بن حنان، فوقعت فی قلبه، فأرسل إلى أوریا بن حنان، فأقدمه علیه، ثم
کتب إلى یؤاب ابن أخته أن قدم أوریا أمام الخیل یحارب، فقدمه یؤاب، فقاتل،
فقتل. وأرسل داود إلى امرأته، فتزوجها وأحبلها» (یعقوبی،1:1425/51؛ ابن
کثیر،1408 ق:2/19).
سرزمین شام، نسبت به سایر نقاط زمین شرافت دارد؛
«عن مالک بن أبی عامر أنه سمع کعب الأحبار یقول نجد صفه الأرض فی کتاب
الله یعنی التوراه على صفه النسر فالرأس الشام والجناحان المشرق والمغرب
والذنب الیمن ولا یزال الناس بخیر ما تفلى الرأس ونزع الرأس من الجسد.»
(ابن عساکر،1419 ق:1/191).
شیطان در پیامبر اکرم(ص) و وحی الهی تصرّف میکند؛
«عن عبدالله بن حنطب قال: رأى رسول الله من قومه کفاً عنه فجلس خالیاً
فتمنى فقال: لیته لا ینزل علی شیء ینفرهم عنی! وقارب رسول الله قومه ودنا
منهم ودنوا منه، فجلس یوماً مجلساً فی ناد من تلک الأندیه حول الکعبه فقرأ
علیهم: والنجم إذا هوى؛ حتى إذا بلغ: أرأیتم اللات والعزى ومناه الثالثه
الأخرى؛ ألقى الشیطان کلمتین على لسانه: تلک الغرانیق العلى، وإن شفاعتهن
لترتجى، فتکلم رسول الله بهما ثم مضى فقرأ السوره کلها وسجد وسجد القوم
جمیعاً فرضوا بما تکلم به رسول الله و قالوا: قد عرفنا أن الله یحیی ویمیت
ویخلق ویرزق، ولکن آلهتنا هذه تشفع لنا عنده، وأما إذ جعلت لها نصیباً فنحن
معک، فکبر ذلک على رسول الله من قولهم حتى جلس فی البیت، فلما أمسى أتاه
جبریل فعرض علیه السوره، فقال جبریل: جئتک بهاتین الکلمتین، فقال رسول
الله: قلت على الله ما لم یقل، فأوحى الله إلیه: وإن کادوا لیفتنونک عن
الذی أوحینا إلیک لتفتری علینا غیره وإذاً لأتخذوک خلیلاً؛ إلى قوله: ثم لا
تجد لک علینا نصیراً.» (ابن سعد،1968 م:1/205؛ الطبری،1407 ق:1/551).
نتیجه
متأسفانه جمع بسیاری از مسلمین دنباله رو مکتبی هستند که در کتب معتبر
آن، روایات بسیاری بهدروغ به رسول اکرم(ص) نسبت داده شده است. بررسی شد که
چگونه و به چه سببی احادیث دروغین نشر پیدا کرده است. دوری از اهلبیت عصمت و
طهارت (علیهم السلام)، تلاش برای حفظ قدرت و ... جزء عوامل عمومی جعل حدیث
و عقبماندگی علمی- فرهنگی، تخریب شخصیت پیامبر (ص) و ... جزء علل خصوصی
جعل حدیث محسوب میشد. کشف انگیزههای جعل حدیث میتواند کمک شایانی در علم
رجال جهت تشخیص روایات جعلی کند. یکی از راهکارهای مناسب برای ادامه
اینگونه تحقیقات، بررسی علل و عوامل جعل حدیث در زمان بعد از معاویه از
طریق باز شناختی احادیث، تحلیل و کشف انگیزههای وضع احادیث است. اگر این
کار در موضوعات مختلف مثل: احکام فقهی و اعتقادات و مسائل اجتماعی و ...
انجام گیرد، میتواند تغییری اساسی در مذاهب گوناگون اسلامی حال حاضر و حق
یا باطل بودن آنها شکل دهد.
کتابنامه
منابع فارسی
1. جعفریان، رسول، (1389 ش)، تاریخ خلفاء، تهران: انتشارات دلیل ما، چ 8.
2. طباطبائی، محمّدحسین، (1382 ش)، سنن النبی A، تهران: انتشارات همگرا، چ 4.
3. عسگری، سید مرتضی، (1388 ش)، معالم المدرستین، تهران: انتشارات دانشکده اصول دین، چ 3، ج 1-2.
4. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ،
(1389 ش)، نقش ائمه در احیاء دین، تهران: انتشارات علامه عسگری، چ 2، ج
1-2.
منابع عربی
5. ابن ابی الحدید، عز الدین بن هبه الله، (1418 ق)، شرح نهج البلاغه، بیروت: دارالکتب العلمیه، چ 1، ج 1.
6. ابن اثیر، علی بن ابی الکرم الشیبانی، (1385 ق)، الکامل فی التاریخ، بیروت: دار صادر، چ 1، ج 2.
7. ابن سعد، محمّد بن سعد، (1968 م)، الطبقات الکبری، بیروت: دار صادر، چ 1، ج 1.
8. ابن عبد البر، یوسف بن عبدالله النمری القرطبی، (1412 ق)، الاستیعاب فی معرفه الاصحاب، بیروت: دار الجیل، چ 1، ج 3.
9. ابن عبد ربه، احمد بن محمّد بن عبد ربه الآندلسی، (1404 ق)، العقد الفرید، بیروت: دار الکتب العلمیه، چ 1، ج 4.
10. ابن عساکر، علی بن الحسن، (1419 ق)، تاریخ دمشق، بیروت: منشورات دار الفکر، چ 1، ج 1-27-50.
11. ابن کثیر، اسماعیل بن عمر بن کثیر القرشی البصری، (1408 ق)، البدایه و النهایه، بیروت: دار احیاءالتراث العربی، چ 1، ج 2.
12. ابن ماجه، محمّد بن یزید، (1952 م)، سنن ابن ماجه، بیروت: دار احیاء الکتب العربیه، چ 1، ج 1 و 2.
13. ابن هشام، عبد الملک بن هشام الحمیری المعافری، (1375 ق)، السیره
النبویه لابن هشام، مصر: شرکه مکتبه و مطبعه مصطفی البابی الحلبی و اولاده،
چ 2، ج 2.
14. البغدادی، احمد بن علی، (1422 ق)، تاریخ بغداد، بیروت: دار الغرب الاسلامی، چ 1، ج 13.
15. البیهقی، احمد بن الحسین بن علی، (1344 ق)، السنن الکبری للبیهقی، هند: مجلس دائرهالمعارف المعارف النظامیه، چ 1، ج 6-8.
16.الجعفی البخاری، محمّدبن اسماعیل، (1422 ق)، صحیح البخاری، بیروت: دار طوق النجاه، چ 1، ج 9-13-19.
17. الحاکم النیسابوری، محمّد بن عبدالله، (1411 ق)، المستدرک علی الصحیحین، بیروت: دار الکتب العلمیه، چ 1، ج 1.
18. الذهبی، محمّد بن احمد، (1405 ق)، سیر اعلام النبلاء، بیروت: موسسه الرساله، چ 2، ج 2.
19.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ،
(1407 ق)، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، بیروت: دار الکتب
العربی، چ 1، ج 5.
20. الرضی، محمّد بن حسین، (1414 ق)، نهج البلاغه، قم: انتشارات هجرت، چ 1.
21. الشیبانی، احمد بن حنبل، (1420 ق)، مسند احمد، بیروت: موسسه الرساله، چ 2، ج 12.
22. صفار، محمّد بن حسن، (1404 ق)، بصائرالدرجات فی فضائل آل محمّد A، قم: مکتبه آیه الله المرعشی النجفیw، 2، ج 1.
.23 الطبرانی، سلیمان بن احمد، (1415 ق)، المعجم الاوسط، قاهره: دار الحرمین، چ 1، ج 5-8.
24.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ،
(1404 ق)، المعجم الکبیر، الموصل: مکتبه العلوم و الحکم، چ، ج 12-18.
.25 طبری، محمّد بن جریر، (1407 ق)، تاریخ الطبری، بیروت: دار الکتب العلمیه، چ 1، ج 1 و 3.
.26 الطیالسی، سلیمان بن داود، (1419 ق)، مسند ابی داود الطیالسی، قاهره: دار هجر للطباعه و النشر، چ 1، ج 1.
.27 المسعودی، علی بن الحسین بن علی، (1409 ق)، مروج الذهب و معادن الجوهر، قم: انتشارات دار الهجره، چ 2، ج 3.
.28 مسلم النیسابوری، مسلم بن الحجاج، (1374 ق)، صحیح مسلم، بیروت: دار احیاء التراث العربی، چ 1، ج 1-4.
.29 النسائی، احمد بن شعیب، (1406 ق)، المجتبی من السنن- سنن النسائی، حلب: مکتب المطبوعات الاسلامیه، چ 2، ج 7.
.30 یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، (1425 ق)، تاریخ الیعقوبی، قم: انتشارات المکتبه الحیدریه، چ 1، ج 2.
محمد رضا عزیزی- طلبه سطح یک مدرسه علمیه فیلسوف الدوله
شایسته تقدیر سومین جشنواره علامه حلی استان تهران