چرا خداوند که بی نیاز است ما را برای عبادت خود آفرید؟

چرا خداوند که بی نیاز است ما را برای عبادت خود آفرید؟


چرا خدا ما را برای عبادت خلق کرده بدون نیاز او به عبادتمان؟ در سوره زاریات آیه ۵۶ خداوند می فرماید جن و انس را جز برای پرستش خود نیافریدم. مگر خدواند احتیاج به عبادت ما دارد در صورتیکه طبق سوره توحید او صمد است و بی نیاز. پس علت خلقت و پرستش خدا چیست ؟
پاسخ:
وقتی گفته می شود هدف خدا از آفرینش عالم یا انسان چیست؟ دو معنی ممکن است داشته باشد:
۱ـ این که خدا به عنوان خالق و فاعل عالم و انسان ، چه هدفی از خلقت خود داشته است ؟ یعنی هدف خودش از آفرینش عالم یا انسان چه بود و می خواست به چه هدفی دست یابد؟
۲ـ این که خدا چه هدفی را برای موجودات عالم و از جمله انسان قرار داده است ؟ یعنی غایت مخلوقات و از جمله انسان چیست و قرار است به کدام مقصد برسند؟
اینکه خداوند متعال فرمود: « وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ ـــــ و من جنّ و انس را نیافریدم جز براى اینکه عبادتم کنند»(الذاریات:۵۶) در حقیقت ، پاسخ پرسش دوم است ؛ امّا ظاهراً شما بزرگوار ، عبادت (بندگی) را پاسخ پرسش اوّل پنداشته و چنین سوالی را مطرح نموده اید. پس لازم است که ما هر دو سوال را پاسخ دهیم تا حقیقت مطلب برای شما جوان گرامی نیز روشنتر شود.
بحث اجمالی:
پاسخ سوال نخست آن است که خداوند کمال محض می باشد ؛ و هدف و غایت داشتن برای او بی معنی است. لذا او خلق می کند ، چون خالقیّت اقتضای ذات اوست. یعنی خالقیّت عین ذات اوست و فرض خدای غیر خالق ، مثل فرض مربّع سه ضلعی ، فرضی است متناقض.
امّا پاسخ پرسش دوم آنکه خداوند برای هر موجود مادّی ، غایت و نقطه ی اوجی معیّن ساخته که در مسیر حرکت خود به آن می رسد. برای انسان نیز غایتی تعیین نموده که اگر با اختیار خود به آن برسد ، سعادتمند است و در غیر این صورت ، ناقص و شقاوتمند خواهد بود. و آن نقطه ی اوج ، برای انسان ، همان مقام عبودیّت و بندگی است. دقّت شود: نمی گوییم عبادت رسمی مثل نماز و روزه ، بلکه می گوییم عبادت و بندگی ؛ که نماز و روزه و امثال اینها ، ابزار رسیدن به چنان مقام وجودی می باشند. پس عبادت را با پرستش به معنای انجام اعمال عبادی خلط نفرمایید. عبادت یعنی رسیدن به مقام فناء فی الله ؛ یعنی رسیدن به این حقیقت که خدا کمال محض است و وجود مخلوق نه در عرض خداست و نه در طول خدا ، بلکه مخلوق چیزی جز ظهور اراده ی خدا نیست. لذا ما کجاییم که خدا محتاج ما یا محتاج عبادت ما باشد؟ او هست و اراده اش و ما نیستیم مگر ظهور اراده اش. « إِنَّما قَوْلُنا لِشَیْ‏ءٍ إِذا أَرَدْناهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ ـــ وقتى چیزى را اراده مى‏کنیم، فقط به آن مى‏گوییم: « باش!» بلافاصله مى‏شود.» (النحل:۴۰) ؛ امّا کجا موجود می شود؟ آیا خارج از خدا ؟ مگر خدای نامحدود خارج دارد؟! آیا داخل خدا موجود می شود؟ مگر خدای بسیط و احد مرکّب است که داخل داشته باشد؟! آنکه این حقیقت لطیفه را به جان یافت ، او به مقام عبودیّت رسیده است. و این است آن هدفی که برای آن آفریده شده ایم.
بنا بر این ، از عبادت ما نفعی به خدا نمی رسد ؛ بلکه عبودیّت کمال خود ماست که اگر به آن برسیم کاملیم و اگر نرسیم ناقص خواهیم ماند. پس مراد از عبودیّت و بندگی ، صرفاً به جا آوردن عبادتهای شرعی نیست ؛ بلکه مقصود رسیدن به درجه ای از معرفت و خلوص قلبی و درجه ی وجودی است که در آن مرتبه ، شخص هیچ اعتباری برای خود و دیگر مخلوقات قائل نیست و جز خدا هیچ نمی بیند و همه ی موجودات و از جمله خود را بند به اراده ی خدا و بلکه عین اراده ی خدا می یابد ؛ لذا بنده ی خدا (بند شده به خدا) نامیده می شود. در این رتبه است که بنده ی خدا ، مظهر اسماء الله می شود و اسماء الهی در وجود او ظاهر می گردند ؛ لذا خلیفه الله و نماینده ی خدا ( نمایان کننده ی خدا) نامیده می شود ؛ چون تمام وجودش خدا را می نمایاند. چون او یافته که چیزی جز ظهور اراده ی خدا نیست.
ــ بحث تفصیلی
برای این که جواب این دو سؤال و ربط آنها مشخص شود به خودمان رجوع می کنیم. ما انسان ها قوّه ی خیال و تعقّل داریم ؛ قوّه ی شنوایی و بینایی داریم ، که گوش و چشم ابزار آنها می باشند ؛ حتی کمال جویی و آگاهی جویی داریم؛ و … ؛ اینها کمالات ذاتی ما یا به تعبیری ، اوصاف ذاتی ما هستند ؛ به نحوی که اگر این قوا نباشند موجودی به نام انسان نیز نخواهد بود و نقص و ضعف در این قوا ، یک نحوه نقص و ضعف در انسان بودن ماست. ــ توجه : داشتن چشم و گوش برای دیدن کافی نیست. برای دیدن و شنیدن نیاز به قوّه ی بینایی و شنوایی هست که قوایی روحی هستند برای همین است که انسان در حالت خواب بدون چشم و گوش نیز می بیند و می شنود ــ. حال اگر کسی از ما بپرسد که شما چرا می بینید یا می شنوید؟ چه جوابی می دهیم؟ جواب می دهیم که: می شنوم و می بینیم چون انسانم و قوّه ی شنوایی و بینایی دارم. به همین صورت ما تخیّل می کنیم، تعقّل می کنیم و در پی آگاهی هستیم ؛ چون انسانیم و اینها از ذاتیّات انسان است. موجودی که قوّه ی شنوایی و بینایی ــ نه چشم و گوش ــ و تعقّل و تخیّل و علم جویی و کمال جویی ندارد ، یقینا انسان نیست ؛ چون فاقد کمالات اوّلیه انسانی است .چنین موجودی اگر زنده و از نظر ظاهری شبیه انسان باشد ، تنها یک شبه انسان است . مثل این است که میمونی را با جرّاحی پلاستیک شبیه انسان کنند. البته توجّه شود که مراد ، داشتن اصل این قواست نه فعلیّت یافتن آنها.
خداوند متعال نیز جامع جمیع کمالات وجودی است ؛ خلق می کند چون خالق است ؛ رزق می دهد چون رازق است ؛ زنده و حی ّ می کند چون محیی است و … . اگر خدا خلق نمی کرد خدا نبود؛ چون اگر خلق نمی کرد خالق نبود؛ و اگر خالق نبود فاقد این صفت کمالی بود؛ و اگر فاقد یکی از کمالات بود ناقص بود و اگر ناقص بود ، واجب الوجود نبود ؛ و موجودی که واجب الوجود نیست خدا نیست. پس خدا می آفریند چون آفریدن کمال ذاتی اوست. اگر ما تخیّل نمی کردیم پس قوّه ی خیال نداشتیم اگر تعقّل نمی کردیم پس عقّل نداشتیم؛ اگر اختیار نمی کردیم مختار نبودیم ــ توجه: از نظر فلسفی ، عقل، عین تعقل و تعقل عین معقول بالذات است کما اینکه قوه خیال متّحد با تخیّل و متخیّل است و اختیار عین مختار و عین مورد اختیار است. اگر چه در نگاه عرفی اینها جدا از هم به نظر می رسند . چون اینها مجرّدند ؛ و صفت و فعل مجرد ، به وجهی ، عین اوست ــــ آیا بنّایی که هیچ بنایی نساخته و نقّاشی که هیچ نقشی نکشیده است معنی دارد؟ خدایی که خالق نباشد یک موجود توهمّی است که اسمش را خدا گذاشته ایم. لذا معنی ندارد که بگوییم اگر خدا ما را نمی آفرید … . معنی ندارد که بگوییم خدا اگر می خواست ما را نمی آفرید. خدا نه تنها ذاتش واجب الوجود است ، اراده و علم و اختیارش هم واجب الوجود است. عبارت «اگر می خواست» یعنی «ممکن بود» و « امکان » در مقابل « وجوب» است. اگر گفته شود که: «برای خدا ممکن بود که ما را نیافریند» ، معنایش این است که در اراده و علم و اختیار خدا امکان راه دارد. در حالی در ساحت واجب الوجود ، امکان راه ندارد. چون از امکان صفات ، امکان ذات لازم می آید ؛ و امکان وجود با وجوب وجود بالذات سازگار نیست.
حاصل کلام اینکه خالق بودن خدا عین ذات اوست ؛ و فرض خدای غیر خالق ، فرض موجودی غیر از خداست. لذا او نمی آفریند تا کمالی کسب کند ، بلکه چون کمالی به نام خالقیّت را دارد ، پس می آفریند.
از آنچه گذشت ، معلوم می شود که : هر چه خدا آفریده است ، ظهور اسماء کمالیّه اوست که همگی عین ذات خدا می باشند. بنا براین تمام موجودات ، ظهور اسماء خدا و ظهور کمالات اویند ؛ ظهور علم و اراده و اختیار اویند. بنابراین خدا از آفرینش، هدفی جز خود نداشت. آفرید چون آفرینندگی کمال ذاتی اوست. آفرید چون خداست ؛ لذا اگر آفرینش نبود پس خدایی نبود ؛ اگر معلول نباشد یقینا علّت تامّه ی آن هم نخواهد بود.
وقتی می گوییم خدا آفرید به این معنی نیست که مخلوقات در عرض خدا وجود دارند. آفرینش خدا مثل کار نجّار و بنّا و نقّاش و امثال آنها نیست. آفرینش خدا مثل آفرینش قوّه ی خیال ماست با این تفاوت که خدا واجب الوجود است ولی قوّه ی خیال ما ممکن الوجود می باشد. همان طور که قوّه ی خیال ما صور خیالی را به محض اراده کردن ظاهر می کند ، خدا نیز به محض اراده کردن ، موجودات را ظاهر می کند. صور خیالی ما از عدم نمی آیند، بلکه کمالات خود قوّه ی خیالند که ظهور می یابند ؛ یعنی اراده ی ماست که به صورت آن موجودات خیالی جلوه می کنند ؛ لذا به محض اینکه اراده ی خود را از آنها برگیریم ، در اراده ی ما فانی می شوند. مخلوقات نیز ظهور کمالات و اسماء خدا و ظهور اراده ی او هستند. صور خیالی جدا از قوّه ی خیال نیستند ؛ مخلوقات هم جدا از خدا معنی ندارند. صور خیالی جدا از قوّه ی خیال و اراده نیستند ولی عین قوّه ی خیال و اراده یا جزء آنها هم نیستند. مخلوقات هم جدا از خدا نیستند ولی عین او یا جز او هم نیستند.
موجودات از علم خدا آغاز شدند و با طی مراحلی تنزّل نمودند. از عالم ربوبی به عالم جبروت و از عالم جبروت به عالم ملکوت ، و از عالم ملکوت به عالم مادّه رسیدند. لذا در عین این که در عالم مادّه هستند در عوالم مافوق نیزحضور دارند. خداوند متعال می فرماید: «و هیچ چیزی نیست مگر این که خزائن آن نزد ماست و ما آن را نازل نمی کنیم مگر به اندازه ی معلوم و معیّن». (حجر :۲۱) ؛ یعنی هر چه در عالم مادّه است و از جمله انسان ، در ملکوت و جبروت و عالم ربوبی حقایقی غیرمادی و مجرّد دارند که فهم حقیقت آن از درک افراد تحصیل نکرده در وادی حکمت خارج است و جز با دهها سال تحصیل و تهذیب مداوم نمی توان با آن حقایق آشنا شد. آنچه در زمین و عالم مادّه است پایین ترین درجه وجود است؛ و حرکت این عالم و موجودات آن ناشی از همین ضعف وجود می باشد ؛ و مسیر این حرکت به سمت اصل موجودات است. هر کسی و هر چیزی از هر جا آمده به همانجا باز می گردد ؛ و همه، ظهور اسماء خدایند ؛ لذا به عالم اسماء نیز باز می گردند. «انا لله و انا الیه راجعون ــــ ما از آنِ خداییم و به سوی او باز می گردیم» (بقره:۱۵۶) و فرمود: «و الی الله ترجع الامور ـــ و همه ی امور به سوی خدا باز می گردند» (بقره:۲۱۰) ؛ و مراد از این بازگشت به سوی خدا صرفا بازگشت به بهشت و جهنم نیست ؛ بلکه مقصود ، بازگشت اشیاء ، ‌به اسماء الله است.
هر موجودی ظهور هر اسمی است به سوی همان اسم نیز محشور می شود. لذا هدف خلقت ، بازگشت به خدا و اسماء اوست. حتی خود بهشت و جهنّم نیز ظهور اسماء خدا هستند ؛ و آیه ی « و الی الله ترجع الامور ــ و امور به سوی او بازگردانده می شوند» شامل آنها هم می شود. لذا بهشت و جهنّم نیز همراه با اهل بهشت و اهل جهنّم بازگشت به خدا و اسماء او می کنند. بنابراین بهشت و جهنّم آخر سیر انسان نیست. مراد از مقام عبودیّت نیز همین است . عبد یعنی بنده و بنده از واژه «بند» به معنی« بسته شده» است. لذا بنده و عبد یعنی بسته شده به خدا ( وجود رابط ) . عبد حقیقی کسی است که به مرتبه ی اسماءالله ترقی کرده و ربط تامّ خود را به خدا مشاهده می کند. وقتی گفته می شود هدف از خلقت انسان عبادت خداست. منظور همین عبادت مرسوم (نماز و روزه و ….) نیست. بلکه منظور آن حقیقی است که در سایه ی این اعمال برای انسان حاصل می شود. لذا خداوند متعال می فرمود: « وَ اسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاهِ وَ إِنَّها لَکَبیرَهٌ إِلاّ عَلَى الْخاشِعینَ ؛ الَّذینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ وَ أَنَّهُمْ إِلَیْهِ راجِعُونَ ـــــ و به وسیله صبر (روزه) و نماز یاری جویید در حالی که مسلماً این کار سخت است مگر بر خاشعان، کسانی که می دانند که آنان پروردگارشان را ملاقات می کنند و این که آنان فقط به سوی او باز می گردند» (بقره: ۴۵ ، ۴۶).
بهشت غایت بدن انسان است نه غایت روح او ، روح انسان از مقام قرب خدا آمده و به سوی آن باز می گردد. خداوند متعال فرمود: «و زمانی که پروردگار به ملائکه گفت من آفریننده ی بشری هستم از گل خشکیده ای که از گل سیاه و بد بویِ شکل یافته ، گرفته شده است. پس زمانی که او را مرتّب نمودم و از روح خود در او دمیدم پس برای او سجده کنید پس همه ملائک سجده کردند مگر ابلیس که سر باز زد از این که با سجده کنندگان باشد». (حجر، ۲۸-۳۱) در این آیه و آیات دیگر ، خداوند متعال روح را به خود منتسب کرده و با واژه ی « روحی » از آن یاد نموده است ؛ که لطافت آن از اهلش پوشیده نیست . این تعبیرحتی از تعبیر « روح الله» هم بالاتر است.
این مرتبه، مرتبه ی خلافت الهی است که همه ی موجودات در مقابل آن سر فرود می آورند. البته به شرط این که انسان با اختیار خود به این مقام نائل شود ؛ و راه رسیدن به این مقام ، تبعیّت از قرآن کریم و انسان کامل است . چون قرآن همان علم خداست که تا حدّ یک کتاب تنزّل نموده ؛ و حقیقت آن را انسان کامل حمل می کند. لذا قرآن و ولیّ خدا از همانجایی آمده اند که روح انسان آمده است. قرآن، جامع تمام آن اسمائی است که رسیدن به حقیقت آنها غایت انسان است. لذا قرآن نقشه ی راه و نقشه وجود انسان است ؛ و انسان کامل ، تجسّم عینی قرآن کریم می باشد.
سخن در این باب زیاد است به قدری که دهها سال تحصیل برای رسیدن به کنه آن کافی نیست و اساساً به صرف درس خواندن کسی به این حقایق نمی رسد.
ـــ مقاله ی دوم در باب هدف خلقت انسان.
خداوند متعال انسان را آفرید تا خلیفه الله باشد ؛ لذا قبل از آفرینش اوّلین فرد انسانی ، خطاب به برترین موجودات آن روز ، یعنی فرشتگان و برخی جنّهایی که در صف ملائک قرار گرفته بودند ، فرمود: « من قرار دهنده ی خلیفه ای در زمین هستم. فرشتگان گفتند: پروردگارا! آیا کسى را در آن قرار مى‏دهى که در آن فساد و خونریزى کند؟! در حالی که ما تسبیح و حمد تو را بجا مى‏آوریم، و تو را تقدیس مى‏کنیم. پروردگارت فرمود: من چیزی مى‏دانم که شما نمى‏دانید. » (بقره:۳۰)
امّا آن چه رازی بود که ملائک از آن بی خبر بودند و خدا از آن آگاه بود؟ از ادامه ی آیات سوره ی بقره چنین فهمیده می شود که آن امر مجهول و آن راز پنهان ، حقیقت خلافت الهی بوده که فرشتگان از آن بی خبر بوده اند. در ادامه ی آیات آمده است: « سپس آموخت به آدم اسماء‏ را جملگی. بعد آنها را به فرشتگان عرضه داشت و فرمود: «اگر راست مى‏گویید، اسامى اینها را به من خبر دهید!» فرشتگان عرض کردند: «منزّهى تو! ما چیزى جز آنچه به ما تعلیم داده‏اى، نمى‏دانیم؛ تو دانا و حکیمى.» فرمود: «اى آدم! آنان را از اسمائشان آگاه کن!» هنگامى که آنان را آگاه کرد، خداوند فرمود: «آیا به شما نگفتم که من، غیب آسمانها و زمین را می دانم؟! و نیز می دانم آنچه را شما آشکار می کنید، و آنچه را پنهان می داشتید؟»
از این آیات فهمیده می شود که حقیقت خلیفهالله بودن ، همانا داشتن علم الاسماء می باشد. البته باید توجّه داشت که داشتن علم الاسماء دانستن الفاظ یا معانی اسماء الهی نیست ؛ بلکه مقصود این است که کسی مظهر آن اسماء گردد ؛ به این معنی که حقیقت وجودی تمام آن اسماء را بالفعل در وجود خود داشته باشد. به تعبیر دیگر ، خلیفه الله کسی است که همچون آیینه ، که تمام خصوصیّات انسان را می نمایاند ، اسماء و کمالات حقّ تعالی را بنمایاند ؛ و از همین روست که در زبان فارسی او را نماینده ی خدا می گویند ؛ چون نماینده یعنی آنکه دیگری را می نمایاند. و هم از این رو بود که خداوند متعال فرشتگان را امر فرمود که بر آدم سجده نمایند ؛ چرا که او آیینه ی خدانما بود و سجده بر او ، سجده بر اسماء الله بود نه سجده بر ماسوی الله.

پس غرض از خلقت آدمی این است که در سیر صعودی خود ، از پایین ترین رتبه ی وجود ، شروع به حرکت تکاملی نموده ، حقیقت و کمال وجودی تک تک موجودات را به دست آورد و به جایی برسد که از تمام ملائک نیز فراتر رفت%


چرا عبادت؟

عبادت، به معنای اظهار ذلّت، عالی ترین نوع تذلّل و کرنش در برابر خداوند است. در اهمیّت آن، همین بس که آفرینش هستی و بعثت پیامبران (عالم تکوین و تشریع) برای عبادت است. خداوند می فرماید:
«وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ»**ذاریات، آیه 56.***
هدف آفرینش هستی و جن و انس، عبادت خداوند است.
کارنامه همه انبیاء و رسالت آنان نیز، دعوت مردم به پرستش خداوند بوده است: «وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَّسُولاً أَنِ اعْبُدُواْ اللَّهَ وَاجْتَنِبُواْ الطَّغُوتَ»**نحل، آیه 36.***
پس هدف از خلقت جهان و بعثت پیامبران، عبادت خدا بوده است.
روشن است که خدای متعال، نیازی به عبادت ما ندارد، «فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنکُمْ»**زمر، آیه 7.*** و سود عبادت، به خود پرستندگان برمی گردد، همچنانکه درس خواندن شاگردان به نفع خود آنان است و سودی برای معلّم ندارد.

ریشه های عبادت

آنچه انسان را به پرستش و بندگی خدا وادار می کند (یا باید وادار کند) اموری است، از جمله:
1- عظمت خدا
انسان وقتی خود را در برابر عظمت و جلال خدایی می بیند، ناخودآگاه در برابر او احساس خضوع و فروتنی می کند. آن سان که در برابر یک دانشمند و شخصیت مهم، انسان خویشتن را کوچک و ناچیز شمرده، او را تعظیم و تکریم می کند.
2- احساس فقر و وابستگی
طبیعت انسان چنین است که وقتی خود را نیازمند و وابسته به کسی دید، در برابرش خضوع می کند.
وجود ما بسته به اراده خداست و در همه چیز، نیازمند به اوییم. این احساس عجز و نیاز، انسان را به پرستش خدا وامی دارد. خدایی که در نهایت کمال و بی نیازی است. در بعضی احادیث است که اگر فقر و بیماری و مرگ نبود، هرگز گردن بعضی نزد خدا خم نمی شد.
3- توجّه به نعمت ها
انسان، همواره در برابر برخورداری از نعمت ها، زبان ستایش و بندگی دارد. یادآوری نعمت های بیشمار خداوند، می تواند قوی ترین انگیزه برای توجه به خدا و عبادت او باشد. در مناجات های امامان معصوم، معمولاً ابتدا نعمت های خداوند، حتی قبل از تولّد انسان، به یادآورده می شود و از این راه، محبت انسان به خدا را زنده می سازد آنگاه درخواست نیاز از او می کند. خداوند هم می فرماید:
«فَلْیَعْبُدُواْ رَبَّ هَذَا الْبَیْتِ ، الَّذِی أَطْعَمَهُم مِّن جُوعٍ وَءَامَنَهُم مِّنْ خَوْفِ»**قریش، آیه 3 و 4.***
مردم پروردگار این کعبه را بپرستند، او را که از گرسنگی سیرشان کرد و از ترس، ایمنشان نمود.
در آیه ای دیگر است، پروردگارتان را بندگی کنید، چون شمارا آفرید.
4- فطرت
پرستش، جزئی از وجود و کشش فطری انسان است. این روح پرستش، که در انسان فطری است، گاهی در مسیر صحیح قرار گرفته و انسان به «خدا پرستی» می رسد، گاهی انسان در سایه جهل یا انحراف، به پرستش سنگ و چوب و خورشید و گاو و پول و ماشین و همسر و پرستش طاغوت ها کشیده می شود.
انبیا، برای ایجاد حسّ پرستش نیامده اند، بلکه بعثت آنان، برای هدایت این غریزه فطری به مسیر درست است.
علی علیه السلام می فرماید: «فَبَعث اللّهُ مُحَمَّداً بِالْحقّ لِیُخرِجَ عِبادَهُ مِنْ عِبادَةِ الاَؤثان اِلی عِبادَتهِ»**نهج البلاغه، خطبه 147.*** خداوند، محمّد صلی الله علیه و آله را به حق فرستاد، تا بندگانش را از بت پرستی، به خدا پرستی دعوت کند.
بیشتر آیات مربوط به عبادت در قرآن، دعوت به توحید در عبادت می کند، نه اصل عبادت. زیرا روح عبادت در انسان وجود دارد. مثل میل به غذا که در هر کودکی هست، ولی اگر راهنمایی نشود، به جای غذا، خاک می خورد و لذّت هم می برد!
اگر رهبری انبیا نباشد، مسیر این غریزه منحرف می شود و به جای خدا، معبودهای دروغین و پوچ پرستیده می شود. آنگونه که در نبود حضرت موسی و غیبت چهل روزه اش، مردم با اغوای سامری، به پرستش گوساله طلایی سامری روی آوردند.

نقش عبادت

عبادت، قرار دادن همه ابعاد زندگی در مسیر خواست و رضای الهی است. اینگونه رنگ خدایی زدن به کارها، تأثیرهای مهمّی در زندگی انسان دارد که به گوشه ای از آنها اشاره می شود:
1- باقی ساختن فانی
انسان، و همه تلاش هایش از بین رفتنی است، امّا آنچه برای رضای خدا انجام گیرد و متعلّق به اللّه باشد، به صورت ذخیره درمی آید و باقی است. قرآن می فرماید:
«مَا عِندَکُمْ یَنفَدُ وَمَا عِندَ اللَّهِ بَاقٍ»**نحل، آیه 96.***
آنچه نزد شماست پایان می پذیرد و آنچه نزد خداست، ماندگار است.
و نیز: «کُلُّ شَیْ ءٍ هَالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ»**قصص، آیه 88.***
هر چیزی نابود می شود مگر آنچه وجهه و رنگ و روی الهی داشته باشد.
2- تبدیل مادیّات به معنویات
اگر هدف در کارها خدا باشد و انسان بتواند نیّت و انگیزه و جهت کارهایش را در مسیر خواست خدا قرار دهد و بنده او باشد، حتی کارهای مادّی از قبیل خوردن، پوشیدن، مسافرت، دیدار، کار روزانه، خانه داری، تحصیل، همه و همه، معنوی می شود. برعکس، گاهی مقدّس ترین کارها، اگر با هدف مادّی و دنیوی انجام گیرد، از ارزش می افتد. اوّلی نهایت استفاده است، دوّمی نهایت زیان.
3- سازندگی فرد و جامعه
عبادت و توجّه به خدا و پرستش او، چون همراه با نادیده گرفتن هوس ها و تمایلات، و تفاخر نداشتن نسبت به نژاد و لباس و زبان و زمین و شهر است و انس گرفتن با خدا و دل بستن به بی نهایت قدرت و کمال و تشکر از صاحب نعمت است، این مسائل، در ساختن فکر و زندگی فردی و اجتماعی مردم نقش دارد.
عبادت، حرکت در مسیر مستقیم الهی است: «وَأَنِ اعْبُدُونِی هَذَا صِرَطٌ مُّسْتَقِیمٌ»**یس، آیه 61.***
عبادت، بار نیست، بلکه اهرم حرکت است: «وَاسْتَعِینُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلَو ةِ»**بقره، آیه 45 و 153.*** از صبر و نماز کمک بگیرید.
عبادت، هم انسان را به صورت فردی، از بردگی هوس ها و گناهان و شیطان نجات می دهد، و هم یک جامعه عابد، که خدارا می پرستد، از پرستش طاغوت ها و ستمگران و ابرقدرت ها آزاد می شود. اقبال لاهوری می گوید:
آدم از بی بصری بندگی آدم کرد - گوهری داشت ولی نذر قباد و جم کرد
یعنی از خوی غلامی ز سگان پست تر است - من ندیدم که سگی پیش سگی سر خم کرد
عبادت، هم «فرد ساز» است و هم جامعه ساز، فساد جوامع، بیشتر از گرایش به عبودیت و پرستش غیر خدا سرچشمه و ریشه می گیرد.

چرا خدا را عبادت می کنیم؟عبادت چیست؟

چرا باید خدا را عبادت کنیم؟

کعبه و عبادت

قطعا بهترین کسی که می‌تواند به این سوال پاسخ صحیح دهد، خود حضرت حق، تبارک و تعالی است. پس بی شک این پاسخ را باید از قرآن جست.

در چند جاى قرآن پاسخ این پرسش چنین آمده است:

* چون خداوند خالق و مربّى شماست. خداوند در آیه 21 سوره بقره می‌فرماید «اعْبُدُواْ رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ »1

* چون تأمین کننده رزق و روزى و امنیت شماست. در آیه 3 و 4 سوره قریش آمده است: «فَلْیَعْبُدُوا رَبَّ هَذَا الْبَیْتِ  الَّذِی أَطْعَمَهُم مِّن جُوعٍ وَ آمَنَهُم مِّنْ خَوْفٍ »

* چون معبودى جز او نیست. در آیه 14 سوره طه می‌خوانیم: «لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِی»

 

عبادت انسان، هدف آفرینش انسان است نه هدف آفریننده که خداوند تبارک باشد چرا که او نیازى به عبادت ما ندارد، اگر همه مردم زمین کافر شوند او کماکان بى‏نیاز است چنان که خود می‌فرماید: «إِن تَکْفُرُواْ أَنتُمْ وَ مَن فِی الأَرْضِ جَمِیعًا فَإِنَّ اللّهَ لَغَنِیٌّ ...»2 مگر نه این است که اگر همه مردم رو به خورشید خانه بسازند یا پشت به خورشید، در خورشید اثرى ندارد. با این که عبادت خدا بر ما واجب است، چون خالق و رازق و مربّى ماست، ولى باز هم در برابر این اداى تکلیف، پاداش مى‏دهد و این نهایت لطف اوست.

 

آنچه انسان را وادار به عبادت مى‏کند امورى است، از جمله:

1. توجّه به نعمت‏هاى او که خالق و رازق و مربّى ماست.

2. توجّه به فقر و نیاز خود.

3. توجّه به آثار و برکات عبادت.

4. توجّه به آثار سوء ترک عبادت.

5. توجّه به این که همه هستى، مطیع او و در حال تسبیح او هستند، چرا ما وصله ناهمرنگ هستى باشیم.

6. توجّه به این که عشق و پرستش، در روح ماست و به چه کسى برتر از او عشق بورزیم.

مگر نه این است که اگر همه مردم رو به خورشید خانه بسازند یا پشت به خورشید، در خورشید اثرى ندارد. با اینکه عبادت خدا بر ما واجب است، چون خالق و رازق و مربّى ماست، ولى باز هم در برابر این اداى تکلیف، پاداش مى‏دهد و این نهایت لطف اوست.

حال یک قدم فراتر رویم: وقتی به آیه 99 سوره حجر می رسیم می‌بینیم که حضرت باری تعالی فرموده‌است: «وَاعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ » یعنى عبادت کن تا به یقین برسى. اینجاست که این پرسش به ذهن می‌آید که: پس آیا اگر کسى به یقین رسید، دیگر نیازی به عبادت نیست و می‌تواند مثلا نمازش را ترک کند؟!

شاید بهتر باشد با این مثال مطلب را پاسخ گوییم که: اگر کسی به شما بگوید نردبان بگذار تا دستت به شاخه بالاى درخت برسد، معنایش این نیست که هرگاه دستت به شاخه رسید، نردبان را بردار، چرا که عاقبت این کار سقوط است. کسى که از عبادت جدا شود، مثل کسى است که از آسمان سقوط کند؛ «فَکَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّمَاء»3 روش آنان که به یقین رسیده‌اند مانند رسول خدا و امامان معصوم، نیز موید همین معناست چرا که ایشان لحظه‏اى از عبادت دست برنداشتند. بنابراین، معنای فرمایش خداوند بیان آثار عبادت است نه تعیین محدوده‏ى عبادت.

 

از "400 نکته از تفسیر نور"، محسن قرائتی، با تصرف

گروه دین و اندیشه – حسین عسگری


1-  مشرکان خالقیّت را پذیرفته ولى ربوبیّت را انکار مى‏نمودند، خداوند در این آیه دو کلمه «ربّکم» و «خلقکم» را در کنار هم آورده تا دلالت بدین نکته کند که خالق شما، پروردگار شماست.

 2-  ابراهیم، 8.

3- حج، 31. وَ مَن یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَکَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّمَاء ؛ و هر کس که به ، خدا شرک آورد، چونان کسی است که از آسمان فرو افتد.



خداوند که بی نیاز است ، پس چرا ما را به عبادت و بندگی خود دستور داده است ؟

پاسخ:‌ خداوند غنى و بى نیاز از همه چیز است، چون غیر از خدا هر چه موجود است ، همه مخلوق خدا است و نیازمند به او.
قرآن می‌فرماید : «اى مردم! شما همگى نیازمند به خدایید. تنها خداوند است که بى نیاز و شایسته هر گونه حمد و ستایش است»(1)
بنابر این خداوند بى نیاز مطلق است و مخلوقات همه محتاج اویند. او است که همه نیازهاى مخلوقاتش را بر طرف می‌کند.
ما انسان‌ها که یکى از مخلوقات خداییم ، سراسر وجودمان را نیاز و احتیاج فرا گرفته است، مانند نیاز به آب و غذا و هوا و . . . که با نبود یکى از این ها قادر به ادامه حیات نیستیم . ما چند دقیقه یا چند ثانیه نمی‌توانیم بدون هوا زنده بمانیم. همه این نیازمندیها به وسیله آب و هوا و غذا و . . . بر طرف می‌شود که خداى مهربان با خلق آن نیاز ما را برطرف کرده است . آرى این خداى حکیم ومهربان است که به هنگام تولد بچه، خون را تبدیل به شیر می‌کند و نوزاد آن را از پستان مادر تغذیه می‌نماید.
یکى از نیازهاى ما نیازهاى روحى است مثل احتیاج به محبت . از این رو بچه‌هایى که در خانواده خود احساس کمبود محبت کنند، دچار اختلالات روحى و روانى می‌گردند. یکى از نیازهاى واقعى و اساسى روح بشر مسئله عبادت و پرستش است، چون خداوند انسان را براى تکامل آفریده است و تکامل او جز از راه عبادت و بندگى به دست نمی آید.
بنابر این خداوند نیاز به عبادت ما ندارد، بلکه ما محتاج به عبادت او هستیم که با بندگى او به نعمت هاى جاودان نایل شویم. قرآن می‌فرماید: « هر کسى کفر ورزد و حج را ترک کند، به خود زیان رسانده است . خداوند از همه جهانیان بى نیاز است».(2)
در آیه دیگر فرمود : «کسى که جهاد و تلاش کند ، براى خود جهاد مى کند؛ چرا که خداوند از همه جهانیان بى نیاز است». (3)
در جاى دیگر می‌فرماید: « کسى که عمل صالحى به جا آورد ، به سود خود به جا آورده است، و کسى که کار بدى انجام دهد ، به زیان خود او است. سپس همه شما به سوى پروردگارتان باز می‌گردید».(4)
در آیه دیگر فرمود: «کسى که پاکى گزیند، به نفع خود او است».(5)
نتیجه اینکه انسان در پرتو اعمال صالح تکامل می‌یابد و به آسمان قرب خدا پرواز می‌کند وبه خوشبختى همیشگى می‌رسد. و بر اثر جرم و گناه سقوط می‌کند و بر بدبختى ابدى گرفتار می‌شود .
عبادت خداوند انجام هر عملی است که انسان را به خدا نزدیک ساخته واز زشتی ها دور نماید .
بدیهی است عبادت خدا منحصر در نماز نیست.خدمت خالصانه به انسان ها ، دستگیری از انسان ها و کمک به ضعیفان و بیچارگان ، ادب و احترام و نگه داشتن دست و زبان و گوش و ...همگی عبادت اند. انجام هر عملی که در آیات و روایات به انجام آنها توصیه شده عبادت است.
عبادات هدف و فلسفه‏ای دارند که اگر انسان به آن بیتوجه باشد نصیبی از آن نمیبرد. اگر انسان شرایط باطنی عبادات را رعایت نکند، بهره لازم از عبادت را نخواهد برد. کسانی که رنج و مشقت عبادت را بر خود هموار ، اما از روح عبادت غافلند. عبادات آنها به جای این که در روحشان خشوع و خضوع و کمالات دیگر را به وجود آورد، عجب و غرور و رذایل دیگر را ایجاد میکند. چنین عبادتی قطعا جز خستگی نتیجه‏ای ندارد، اما نباید این نکته کسی را از انجام عبادت باز دارد و نا امید کند؛ بلکه فقط هشداری است که انسان مراقب باشد عبادتش دارای باطن باشد و روح عبادت را دریابد و عبادتش همراه با خشوع و حضور قلب باشد. تا از آن بهره برده و مصداق این آیه قرار گیرد: «الذینهم فی صلاتهم خاشعون» ، (6)
فلسفه عبادات را تنها در پرتو بینش توحیدی اسلام ، میتوان دریافت کرد. بدیهی است تا زمانی که ابعاد مختلف این بینش، به درستی شناخته نشود، جایگاه عبادات و هم چنین دیگر برنامه‏های عملی آن، روشن نخواهد شد. در بینش اسلام و ادیان توحیدی، انسان و مجموعه هستی، آفریده‏های خداوند و در مسیر حرکت به سوی او و معرفت مبدأ خویشند. در این دیدگاه، هیچ غایتی جز معرفت خداوند برای انسان متصوّر نیست و کمال انسان، تنها در این محدوده رقم میخورد و تمامی جاذبه‏های دیگر، جملگی برای به حرکت درآوردن آدمی و فراخوان وی به معرفت خداوند هستند.
در این مسیر است که «عبادت» جایگاه خود را پیدا میکند؛ آن هم به صورت عبادتی موزون و حساب شده که باید به صورت خاصی به جای آورده شود. بدون این عبادت، سرّ حیات بیرنگ خواهد شد و انسان در بیغوله جاذبه‏های دیگر، راه اصلی را به فراموشی خواهد سپرد.
مثلاً نمازهای پنج گانه در تمامی عمر، همانند تابلوها و چراغ‏هایی است که در مسیری سخت، طولانی و پرحادثه، انسان را به تبعیت از خود فرا میخواند تا او را از پرتگاه‏های سقوط و گزند حوادث سنگین، باز دارد. بدون نماز، آدمی در مسیر زندگی، گوهر عبودیت خویش را در برابر ذات لایزال احدیت به فراموشی خواهد سپرد و در نتیجه از کمال خویش باز خواهد ماند.خداوند نماز را واجب نمود تا انسان با ذکر و یاد خدا ، از خواسته های شیطانی دست کشیده از فحشاء و منکر بیرون آید(7) ؛ پس سود آن برای خود انسان است. از همین رو، تمامی پیامبران الهی و کتاب‏های آسمانی، آدمی را به نماز دعوت کرده‏اند. آن‏چه گفته شد، تنها اشاره‏ای کوتاه به فلسفه فردی نماز بود و نماز و دیگرعبادات ، از جهات مختلف اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و... دارای حکمت‏های عمیقی است.
نماز، عملاً موجب همبستگی مسلمانان و احساس روح یکرنگی در بین آنان است؛ چرا که همه آنان به یک مشکل و به سمت یک قبله نماز میگذارند و این موضوع، پیامدهای ارزنده‏ای خواهد داشت.
از سوی دیگر ما با انجام عبادات به کمال می رسیم ولی باید دانست که : رابطه کمال و عبادت یک رابطه وضعى و قراردادى نیست؛ بلکه رابطه‏اى ذاتى و تکوینى است. همان طور که جسم سرد در اثر مجاورت اجسام گرم حرارت مى‏پذیرد، انسان نیز در پرتو ارتباط و انس با کمال مطلق، رو به کمال مى‏رود.
در اینجا بیان چند مقدمه ضرورى است:
1. غیر از خداوند کمال مطلقى نیست.
2. جز در سایه ارتباط با کمال مطلق، استکمال حاصل نمى‏شود.
3. ارتباط با کمال مطلق، راه ویژه‏هاى خود را دارد که خداوند بهترین آنها را در قالب عبادات بیان کرده است.
در نتیجه روشن مى‏شود که از غیر این راه‏ها، رسیدن به کمال خواب و خیالى بیش نخواهد بود.
در نگرش اسلامى، احکام الهى همه منطبق با مصالح و مفاسد نفس الامرى هستند؛ یعنى، اگر مثلاً دستور به نماز با جزئیات و شرایط خاصى داده شده است، همه به خاطر مصالح واقعى است که در آن عمل نهفته و انسان در مسیر کمال و سعادت جاودان، سخت بدان نیازمند است و بدون آن زیان‏کار خواهد بود. البته در مواردى راه‏کارهاى بدیل وجود دارد، ولى این موارد نیز در دین الهى مشخص مى‏گردد، نه با استفاده از خرد خود بنیاد.
دیگر اینکه عبادت و رابطه با خدا دو طرف دارد:
1. خداوند که معبود و مورد ستایش و نیایش است.
2. انسان پرستشگر و نیایشگر.
همچنین اساسى‏ترین چیزى که انسان در مسیر عبادت و راه‏یابى به سوى خدا نیاز دارد، دو چیز است:
معبودشناسى؛یعنى، ابتدا باید معرفتى نسبتا درست از او داشته باشد و بداند که با چه کسى روبه‏رو مى‏شود.
راه‏شناسى؛یعنى، بداند که چگونه مى‏تواند با او رابطه برقرار کند و بهترین، نزدیک‏ترین، پذیرفته‏ترین و سالم‏ترین راه به سوى او چیست؟
اکنون این سؤال پدید مى‏آید که آیا خداوند - که علم مطلق است - خود و نیکوترین راه بشر به سوى خود را بهتر مى‏شناسد؟ یا انسانى که نه تنها خدا، بلکه حتى خویشتن را هنوز به درستى نشناخته است؟ پس اگر او بهتر مى‏شناسد و براساس آن بهترین راه را فرا روى بشر قرار داده و پیمودن آن را امر فرموده است، کدامین منطق سلیم و استوارمى‏پذیرد که آن را کنار زده و به راه دیگر برویم!
خلاصه اینکه راه و روش زندگى - در همه ابعاد، حتى در عبادت خداوند - نیازمند قاعده و قانون صحیح است و تخطّى از آن، جز به بیراهه رفتن و انحطاط و نابودى نمى‏انجامد و هیچ قاعده و قانونى که بتواند انسان را به کمال او هدایت کند، جز قانون خداوندى نیست: (وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُکْماً لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ)؛(8) چه اینکه او آفریننده همه موجودات و عالم هستى است و خود بهتر مى‏داند که چه آفریده و بر اساس هدف‏مندى عالم خلقت (به مقتضاى حکمت) به کدام سو و به چه شیوه‏اى باید رهسپار گردد و طىّ طریق و سلوک کند. از این رو، روى گردانى از شریعت الهى - که به وسیله پیامبران ابلاغ مى‏شود - و روى آوردن به هر قاعده و قانون غیر خدا را «رویکرد جاهلى» مى‏داند (9)
پى نوشت‏ها:
1. فاطر (35) آیه15.
2 .آل عمران (3) آیه97
3 .عنکبوت (28) آیه 6.
4 .فجر (89) آیه 27-30.
5 .ذاریات (51) آیه 56.
6 .مؤمنون، آیه 2.
7. عنکبوت (29) آیة 45.
8 .مائده (5)، آیه 50.
9 .همان.


چرا خدا را عبادت می کنیم؟عبادت چیست؟


اگر انسان به عبادت دعوت شده است به این دلیل است که آثار عبادت به خود او بر می گردد. خداوند نیازی به ستایش ندارد.(ان الله غنی حمید)

به گزارش پایگاه خبری آستان مقدس حضرت معصومه علیهاالسلام، خداوند در بیست آیه اول بقره مردم را به سه دسته تقسیم و صفات هر یک را بیان می کند:

1-   مومنان و اهل تقوا : صفـات این گروه در پنج آیـه اول به این صـورت آمـده است:به غیب ایمـان دارند،نمــاز می خوانند، انفاق می کنند، به قرآن و سایر کتب آسمانی ایمان دارند،به قیامت یقین دارند و هدایت شده و رستگارند.

2-   کافران و منکران: در دوآیه بعدی کافران (کفار معاند مانند ابوجهل و ابولهب)اینگونه معرفی می شوند: کسانی هسـتند که نصیـحت بر آن ها هیـچ اثری ندارد، قلب، چشم و گوششـان مسـدود است، حقیقت را نمی بینند و نمی شنوند. (نرود میخ آهنین برسنگ)

3-   منافقان: دوازده آیه بعدی درباره ویژگی های منافقان است: به زبان میگویند ایمان داریم ولی در قلبشان ایمان ندارند، خدعه می کنند، بیمارند، فساد می کنند و نام آن را اصلاح می گذارند، مومنان را مسخره می کنند و گمراهند.

خطر منافقان بسیاربیشتر ازگروه قبل است و بیشترین ضربه را به اسلام زده اند؛ چون لباس دین را می پوشند و به دین ضربه می زنند.

* چرایی و چیستی عبادت

آیه بیست ویکم سوره بقره شروع مباحث اعتقادی و اخلاقی در این سوره است.بعد از این دسته بندی سه گانه ، خداوند می فرماید:

«یا اَیها الناس اعبدوا ربّکمُ الذی خَلَقَکم و الذین من قبلِکم لعلَّکم تتَّقون»

این آیه دارای سه نکته است:1- دستور(عبادت و بندگی خدا) 2- حکمت(شکر خالق) 3- نتیجه(تقوا و پرهیزگاری)

در قرآن برعبادت،بسیارتاکید شده است و خداوند درآیه 36 سوره نحل میفر ماید: «همه انبیاء برای دعوت به بندگی و عبادت آمده اند.»

چرا عبادت می کنیم؟

1-حس تقدیر:

(که در آیه 21 بقره آمده است)خداوند خالق ماست و ما را از عدم به وجود آورده است؛ آفرینش یک نعمت است وبخاطر شکر نعمت عبادت می کنیم.

2- کسب آرامش :

یاد خدا به دلها آرامش می دهد. خداونددر قرآن می فرماید: «الا بذکرالله تطمئن القلوب»

امام صادق علیه السلام فرمود که در تورات نوشته شده است:«یابن آدم، تُفرِّغ لعبادتی اَملَآ قلبک غِنی: ای پسر آدم،فارغ شو از برای عبادت من تا پرکنم قلبت را از بی نیازی»(1)

آلکسیس کارل نویسنده و پزشک فرانسوی در کتاب نیایش خود آورده است:« نیایش باعث می شود انسان در معرض پرتوهای آرامش قرار بگیرد.»

4-   نشانه عقل و خرد:

عبادت انسان اختیاری است، بر خلاف عبادت سایرموجودات که و جبری است. عبادت نشانه رشد انسان و عقل و خرد اوست. انسان عاقل و خردمند عمر خود رافقط صرف خوردن و خوابیدن نمی کند.

5-   اعتدال شخصیت:

خداوند در آیات 19تا22سوره معارج می فرماید: «انسان حریص ، ناسپاس و فراموش کار آفریده شده است، مگر کسی که نمازگزار است.» هرکس بندگی خدا رابکند شخصیت او متعادل خواهد شد.

اگر انسان به عبادت دعوت شده است به این دلیل است که آثار عبادت به خود او بر می گردد. خداوند نیازی به ستایش ندارد.(ان الله غنی حمید)

عبادت چیست؟

رکن عبادت و عمده ی آن نماز است، اما عبادت فقط نماز نیست. دوازده مصداق برای عبادت می‌توان شمرد که بعضی از آنها عبارتند از:

1-   همه ی اعضای ما عبادت می‌کنند، نمونه هایی از عبادت اعضاء عبارتند از:

–       عبادت ذهن: تفکر درجهان خلقت، تفکر درباره گناه و توبه بعد از آن،حسن ظن به بخشش خداوند و…

–       عبادت چشم: نگاه به قرآن،پدر و مادر، کعبه ،دریا و…

–       عبادت گوش:گوش دادن به موعظه،گوش دادن به تلاوت قرآن،اذان و…

–       عبادت پا: پیاده روی به مسجد،پیاده روی برای رفع نیاز مردم و…

2-   ترک عادت غلط، مانند نگاه به نامحرم، بدزبانی، وسواس و… عبادت است. تمام ایامی که انسان ترک عادات غلط می کند عبادت است. حضرت علی علیه السلام فرمودند: « أفضل العبادة غلبة العادة: بالاترین عبادت غلبه برعادت (ناپسند) است.»(2)

3-   رعایت حقوق مردم و ادای آن عبادت است.مانند آزار نرساندن به همسایه، حفظ حقوق مردم حین رانندگی و…

4-   پرنکردن شکم و ارضاء نکردن قوای جنسی از راه حرام عبادت است! امام باقر (علیه السلام) فرمودند: «ما عبدالله بشیءٍ أفضل،من عفّة بطنٍ و فرج: خداوند با چیزی برتر از عفت شکم و دامن پرستیده نشده است.»(3)

5-   کمک و یاری رساندن به مردم عبادت است. امام صادق (علیه السلام) فرمود: «شخصی خدمت حضرت عیسی(ع) آمد، پیامبر خدا از او پرسید: چکار می کنی؟ آن شخص پاسخ گفت: عبادت می کنم. فرمود: خانواده ات را چطور تأمین می کنی؟ گفت: برادرم. مسیح(ع) پاسخ داد: برادرت از تو عابدتر است.»

برگزیده سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین رفیعی

زمان:چهارشنبه  24آذر

مکان: شبستان امام خمینی(ره)

پیاده سازی و تقریر : باصری

————————————————————-
پی نوشت ها:

1-   بحار، جلد71

2-   میزان الحکمة، جلد6،صفحه 20

3-   الکافی، جلد2،صفحه79

انتهای پیام/ ۹۶۱۱۱

فیلم آموزشی کتاب آموزش فقه (احکام)

فیلم آموزشی کتاب آموزش فقه (احکام)

شماره جلسهشماره درسعنواندانلود فیلم جلسهدانلود ضمیمه ۱دانلود ضمیمه ۲
۱درس اولشناخت احکامدانلوددانلوددانلود
۲درس دوماجتهاددانلوددانلوددانلود
۳درس سومتقلیددانلوددانلوددانلود
۴درس چهارمتقلید،احتیاطدانلوددانلوددانلود

مجموعه پاورپوینت درباره نماز, وضو ,غسل و تیمم




مجموعه پاورپوینت درباره نماز, وضو ,غسل و تیمم


نرم افزار چند رسانه ای کیمیای ناب در مورد نماز=رایگان


بسم الله الرحمن الرحیم

پیامبر اسلام صلوات الله علیه وآله:

موضِعِ الصَّلاة مِنَ الدِّین کَموضِعِ الرَّأسِ مِنَ الجَسَد
جایگاه نماز در دین ، مانند جایگاه سر در بدن است.

کنز العمال، ج ۷، حدیث ۱۸۹۷۲

سلام وعرض ادب خدمت میهمانان وکاربران ارشد مبلغان سایبری، در این پست برای شما عزیزان نرم افزاری را قرار دادیم که توسط گروه فرهنگی اطلاع رسانی مبلغان سایبری چهارده خورشید طراحی شده. افزار در مورد نماز وجایگاه معنوی این واجب الهی می باشد.که مباحثی از قبیل مقام نماز،اهمیّت نماز،اسرار نماز،وقت نماز،انواع نماز،نماز در قران،آثار سبک شمردن نماز و… در این نرم افزار وجود دارد.

تیتر های اصلی به کار رفته در نرم افزار کیمیای ناب:

〉 نماز:دیدگاه روایی

〉 نماز:درمحضر قرآن

〉 نماز: در فرق وادیان

〉 نماز:نگارستان

〉 نماز:مسائل واحکام

〉 نماز:جلوه های معنوی

〉 نماز:نماز های مستحبی

طراحی گرافیک بسیار زیبای نرم افزار کیمیای ناب هر کاربری را به خود جذب می کند.

درفضای دلنشین تمام مانیتوری نرم افزار همراه باآهنگ ملایم می توانید مطالب رابهتر مطالعه کنید!!

راهنما:

نرم افزار کیمیای ناب نیاز به نصب ندارد،فقط کافیست به صورت رایگان دانلود کرده وفایل اصلی را اجرا نمایید.در ضمن نرم افزار کیمیای ناب فقط تحت درایو اجرا می شود نه تحت فولدر(یعنی پوشه ای که دانلود می کنید را داخل درایو قرار دهید.وداخل در فولدر ویا پوشه ای دیگر قرار ندهید.)

نرم افزار را از لینک زیر به صورت رایگان دانلود نمایید ومارا از دعای خیرتون بی بهره نکنید:⇓


دانلود با لینک مستقیم

حجم فایل:15MB

پسورد : ندارد

فرمت :zip

شیعه امامیه در لبنان

امروزه بیش از یک‌ سوم جمعیت لبنان را شیعیان تشکیل می‌دهند. عمده جمعیت شیعیان در بیروت، بقاع و جنوب لبنان ساکن هستند.

تهران- الکوثر: اهل سنت بخش بزرگی از جامعه لبنان را تشکیل می‌دهند و از نظر فقهی تابع مذهب شافعی و حنفی هستند.انواع جریانات سَلفی مانند سلفی اخوانی و سلفی جهادی در میان اهل سنت طرفدار دارند. جریان سنتی اجتهادی نیز یکی دیگر از جریانات موجود در میان اهل سنت است.

طوایف مسیحی لبنانی نیز  عبارتند است از: مارونی، ارتدوکس رومی، کاتولیک رومی، ارمنی ارتدوکس، ارمنی کاتولیک، سریانی ارتدوکس، سریانی کاتولیک، کلدانی، کاتولیک، لاتینی، انجیلی و قبطی‌های ارتدوکس و کاتولیک. 

مسیحیان از نظر سیاسی به چهار گروه مسیحیان طرفدار سوریه، مسیحیان غرب گرا، ملی گرایان مسیحی(نیروهای لبنانی) و ملی گرایان سکولار(جنبش میهن پرست آزاد) تقسیم می‌شوند.

دروزیان

اما دروزیه، از مهم‌ترین انشعابات اسماعیلیه است که در نیمۀ اول سدۀ پنجم، بر مبنای اعتقاد به الوهیت الحاکم بامرالله، ششمین خلیفۀ فاطمی شکل گرفت. محمد بن اسماعیل درزی، اخرم و حمزة بن علی زوزنی مهمترین داعیان دروزی هستند. البته دروزیان خود را موحدون می‌نامند. در لبنان دروزیان بیشتر در جبل لبنان و وادی التیم و شوف ساکن‌اند، و تعداد کمی نیز در بیروت منطقۀ عالیه زندگی می‌کردند که در سال‌های اخیر شمار آنان به سرعت رو به فزونی گذاشته است. رهبر سیاسی دروزیان لبنان در حال حاضر ولید جنبلاط و رهبر مذهبی آنان شیخ نعیم حسن است. تعداد جمعیت دروزیان بنابر برخی گزارش‌های غیررسمی حدود ۴۰۰هزار نفر است.

علوی ها

تاریخ وجود علوی‌ها یا «نُصیری‌ها» در لبنان هم  به آغاز قیمومیت فرانسه بر سوریه در طول سال‌های ۱۹۲۰ تا ۱۹۳۶ میلادی برمی‌گردد. در آن سال‌ها حکومت فرانسه، تعدادی از علویون سوریه را در بخش‌هایی از شمال طرابلس در لبنان ساکن کرد و امروزه همان مناطق نیز اماکن اصلی سکونت علویان است. جمعیت این طائفه بر اساس آمار رسمی در لبنان در حدود ۶۵/۰۰۰ تن است در حالی که منابع خودِ نصیری‌ها این تعداد را ۱۰۰/۰۰۰ تن می‌داند.

«حزب عربی دمکراتیک» یکی از احزاب سیاسی اصلی نصیری‌ها در لبنان است که حزبی کاملا وابسته به نظام بعثی سوریه در دمشق است.

علی عید، نمایندۀ پیشین پارلمان و موسس جنبش جوانان علوی یکی از شخصیت‌های اصلی در میان نصیری‌های لبنان است. «احمد حبوس»، «بدر ونوس»، و همینطور «رفعت عید» از دیگر چهره‌ها سرشناس علویون لبنان هستند.

اسماعیلیه

تعداد اندکی از اسماعیلیه در لبنان زندگی می‌کنند. و هنوز به عنوان یک طایفه مستقل از سوی حکومت لبنان به شمار نمی‌آیند.

شیعه امامیه در لبنان

امروزه بیش از یک‌ سوم جمعیت لبنان را شیعیان تشکیل می‌دهند. عمده جمعیت شیعیان در بیروت، بقاع و جنوب لبنان ساکن هستند. به غیر از شیعیان ساکن لبنان، در دهه‌های اخیر هزاران لبنانی شیعه به کشورهای آفریقای غربی و مرکزی از جمله سنگال، گینه، نیجریه، لیبریا، ساحل عاج وسیرالئون مهاجرت کرده‌اند. در شیخ‌نشین‌های خلیج فارس بخصوص کویت و همین‌طور در ایران و استرالیا نیز تعداد قابل توجهی لبنانی زندگی می‌کنند.

ورود تشیع

درباره پیدایش تشیع در لبنان دیدگاه‌های متفاوتی مطرح است. گروهی پیشینه تشیع در این منطقه را به ابوذر غفاری، نسبت می‌دهند و وجود دو مسجد قدیمی به نام وی در دو دهکده قدیمی جبل عامل به نام‌های میس الجبل و صرفند را دلیل این امر می‌شمارند. اما گروهی دیگر معتقدند که هیچ دلیل قانع‌کننده‌ای بر این باور وجود ندارد که پیش از سال ۴۱ق معروف به عام الجماعة، گرایش شیعی در شامات بوده باشد. اینان بر این باورند که جبل عامل کنونی، باقی‌مانده جوامع شیعی است که در اثر اشغالگری صلیبیان، از شهرهای طبریا، مناطق هم‌جوار آن، صور، صیدا و بسا مناطقی دیگر از اردن و فلسطین آواره شده و به جبل عامل آمده و نقطه آغاز تشیع در آنجا را بنا نهاده‌اند.

شیعه در قرون نخستین

شیعیان هرچند در مقاطعی از دوران اموی و عباسی به علت شدت فشارها از سوی حکومت به‌ناچار به مناطق کوهستانی هم‌چون جبال لبنان پناه بردند[۱۷] اما پس از آن‌که خاندان شیعه حمدانیان در حلب به فرمانروایی رسیدند و بعد بخش اعظم این سرزمین در امپراتوری فاطمیانادغام گردید، اکثریت مسلمانان لبنان و سوریه شیعه شدن گزارش سیاحان مسلمان هم این موضوع را تایید می‌کند. قرن سوم هجری به بعد جوامع شیعه بین رود علوی در شمال و ناحیه جلیله جبل عامل در جنوب، سکونت داشته‌اند. شیعیان دیگری نیز در بخش شمالی دره بقاع و همچنین در طرابلس و کسروان واقع در لبنان شمالی سکونت گزیدند. اهالی کسروان صد در صد شیعه بوده‌اند.

دوره فاطمیون و بنی عمار دوره رواج تشیع در لبنان بود. در آن مقطع شهر طرابلس از پایگاه‌های مهم تشیع بود و ابوالفتح کراجکی شاگرد شیخ مفید منصب قضاوت را برعهده داشت و آثارش را برای حاکمان بنی عمار می‌نگاشت. اوضاع شیعیان پس از سقوط دولت بنوعمار توسط صلیبی‌ها تغییر کرد و حتی بعد از آن‌که طرابلس در عصر مملوکی از اشغال صلیبی‌ها آزاد گردید اوضاع باز به نفع شیعیان تغییر نکرد چون حاکمان ممالیک با هدف برخورد با اسماعیلیه و علویون به نقاط شیعه‌نشین حمله می‌کردند اما شیعیان اثناعشری هم تحت آزار قرار می‌گرفتند و کار به جایی رسید که گروهی از شیعیان برای در امان ماندن از تعرضات حکومت، مذهب خود را تغییر دادند[۲۲] و رفته‌رفته یعنی تقریباً از قرن هشتم قمری شیعیان در مناطق خاصی از لبنان سکونت گزیدند یعنی نصیری‌ها در لاذقیه، اسماعیلی‌ها در دو گروه کوچک، دروزی‌ها در نیمه جنوبی لبنان و امامی‌ها در جبل عامل و دره بقاع.

تشیع در روزگار معاصر

در روزگار معاصر شیعیان لبنان را متاوله می‌نامند. در مورد دلیل این نامگذاری چند نظریه مطرح است:

این لفظ جمع «متوالی» و مشتق قیاسی از توالی به معنای تتابع و پی در پی بودن است، بدان جهت که مردم جبل عامل همگی در موالات اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه و آله پا بر جا بوده‌اند. این لفظ مشتق (برخلاف قیاس) از تولّی است؛ یعنی به علت داشتن ولای اهل بیت پیامبر(ص)، آنان را به عنوان ولی و سرور خود برگزیدند. چون ایشان در هنگامه جنگ، شعارشان این بود: «مُت ولّیا لعلی علیه‌السلام» (بمیر! در حالی که ولی و دوستدار علی علیه‌السلام هستی.) به همین جهت بدین نام معروف شدند.

آغاز پیدایش لقب متاوله به قرن یازدهم قمری باز می‌گردد. در آن زمان، این لقب در مورد بخشی از شیعیان لبنان ساکن در مناطق جبل عامل، بعلبک و جبل لبنان رواج یافت. آنان از اطاعت امیران لبنان سر باز زدند و بر آن شدند تا وجود سیاسی خود را اظهار کنند، و در این راه در آتش جنگ فرو رفتند، اما به مرور زمان، این لقب بر تمام شیعیان ساکن در لبنان و نیز بر شیعیان لبنانی مهاجر به دمشق اطلاق گردید.

شیعیان دوران معاصر نیز چون شیعیان قرن‌های پیشین گرفتار فقر و دیگر محرومیت‌های اجتماعی و فرهنگی بودند. با این‌که شیعیان در کنار دیگر گروه‌های لبنانی برای استقلال لبنان تلاش کردند اما وضعیت عموم شیعیان تغییری نکرد و بسیاری از آنان برای رهایی از فقر موجود در مناطق شیعه‌نشین مانند جنوب، بقاع و بعلبک به سمت بیروت آمدند و در حاشیه شهر مستقر شدند. این شیعیان آنقدر در فقر به سر می‌بردند که به منطقه سکونت آنان در گرداگرد بیروت، کمربند فقر(حزام البؤس) می‌گفتند. در سال‌های اخیر هرچند وضع این منطقه تا حدودی بهبود یافته است اما هم‌چنان این منطقه درگیر مشکلات فراوانی است.

در چند دهه پیش، شیعیان یا بیکار بودند و یا به مشاغل پایینی اشتغال داشتند. در دهه هفتاد میلادی، سرانه اغلب شیعیان نسبت به میانگین سرانه هر لبنانی یک چهارم بود. میزان تحصیلات در آنان پایین بود و فقط ۵/۶ درصد آنان به مقطع دبیرستان راه می‌یافتند. از سوی دیگر، در حالی که طائفه شیعه ۲۰ درصد لبنان را تشکیل می‌داد، فقط ۷ درصد بودجه دولت نصیبش می‌شد.

با رشد تحصیلی جوانان شیعی، اندک اندک نیاز به تاثیرگذاری و مخالفت با وضع موجود میان آنان پدید آمد. آنان به دنبال رفاه و رشد اقتصادی بودند و در این مسیر به سازمانی اجتماعی نیازمند. اما هیچ حزب سیاسی شیعی و شخصیت‌های سیاسی مخالف وضع موجود نمی‌یافتند. از این رو، به احزاب چپ، بعثی و فلسطینی گرایش یافتند.

جامعه شیعی در درون خود نیز دچار اختلاف مذهبی شده بود. سید محسن امین به انتقاد از برخی روش‌های عزاداری شیعیان می‌پرداخت و آنان را «خرافه» می‌نامید و مقابل او، شیخ عبدالحسین صادق از آن شیوه‌ها دفاع می‌کرد. در چنین شرایطی بود که بنابر وصیت سید عبدالحسین شرف الدین، امام موسی صدر به لبنان آمد.

 

نقش امام موسی صدر در لبنان

امام موسی صدر در اواخر سال ۱۳۳۸ش و به دنبال توصیه‌های حضرات آیات بروجردی، محسن حکیم و مرتضی آل یاسین، بر اساس وصیت سید عبدالحسین شرف الدین وارد لبنان شد. وی پس از ورود به لبنان در جهت بهبود و ارتقای وضعیت شیعیان در جنبه‌های گوناگون تلاش نمود. تشکیل مجلس اعلای شیعیان لبنان و ریاست آن، تشکیل جمعیت‌های خیریه، تشکیل حرکة المحرومین، تشکیل مجلس جنوب پس از حمله اسرائل به مناطق جنوب لبنان، تشکیل جنبش املبرای مقابله با تجاوزات اسرائیل به مناطق جنوب و ایجاد مراکز آمورشی از مهم‌ترین اقدامات وی در لبنان به شمار می‌رفت. مجموع اقدامات امام موسی صدر تا زمان حضور وی در لبنان در سال ۱۳۵۷ باعث شد که شیعیان در جامعه لبنان هویتی متمایز و برجسته کسب نمایند و از آن همه محرومیتی که در سابق بدان مبتلا بودند کاسته شد.

شهرهای شیعه‌نشین

تمرکز جمعیتی شیعیان بیشتر در مناطق ذیل است:

بیروت

بیروت دارای سه بخش است:

بیروت شرقی که بخش مسیحی‌نشین است.

بیروت غربی که به مسلمانان سنی‌مذهب اختصاص دارد و ادارات دولتی،گمرک، بندر، سفارت‌خانه‌ها و دانشگاه‌های معتبر در آن واقع شده است.

حومه بیروت یا ضاحیه که در بخش جنوبی قرار دارد و به شیعیان اختصاص یافته است. این منطقه تراکم جمعیتی بالایی دارد. این قسمت بسیار مورد تهاجم جنگنده‌های اسرائیلی قرار گرفته است. در سال ۲۰۰۷ میلادی، ۱۶/۴۸ درصد جمعیت بیروت را که در این نقطه ساکن بودند شیعیان تشکیل می‌دادند.

ساکنان شیعه حومهٔ بیروت اغلب در طول پنجاه سال گذشته از جنوب یا از منطقه بقاع و بعلبک در شرق این کشور برای کار به پایتخت آمده و در حومهٔ آن ساکن شده‌اند. بسیاری از جنوبی‌ها نیز در دهه‌های قبل به دلیل بمباران‌ها و تجاوزهای مکرر اسرائیل در حالت آوارگی به این منطقه کوچ کرده‌اند.

دشت بقاع

استان بقاع به مرکزیت زحله در نواحی داخلی لبنان قرار گرفته است. این شهر در نبرد میان قوای سوری و فالانژهای لبنان، صدمات فراوانی دید. بقاع پنج بخش دارد: زحله، بعلبک، هرمل، راشیا و بقاع غربی. جمعیت شیعه در سال ۲۰۰۷ به ترتیب شهرهای مزبور ۱۶/۲۱، ۹۴/۸۶، ۹۵/۶۹، ۰/۲۱، ۲۳ درصد از کل جمعیت این شهرها است. منطقه بقاع که جمعیت اصلی‌اش را عشایر شیعه تشکیل می‌دهد در مقایسه با جنوب لبنان، ویژگی‌های خاص خود را دارد، مردمی غیور که در عین فقر، پیوسته در کنار مقاومت اسلامی بوده‌اند. در بقاع، زندگی مردم بیشتر از طریق کشاورزی و دام‌داری می‌گذرد اما فقر و درآمد کم، برخی را وادار به کشت غیرقانونی شاه‌دانه و خشخاش کرده است. نکته مهم در ترکیب تشکیلات حزب الله نقش شیعیان بقاع در تحولات سیاسی است. شیعیان بقاع همواره این احساس را داشته‌اند که در مقایسه با شیعیان جنوب، نقش کمتری را در تحولات سیاسی لبنان دارند. در تشکیلات حزب الله در بعلبک، روحانیون شیعه‌ای از اهل بقاع چون شیخ صبحی طفیلی، سید عباس موسوی و سید ابراهیم الامین در جایگاه رهبری قرار داشتند.

بعلبک

این شهر در ۸۵ کیلومتری بیروت واقع شده است. مرقد خوله دختر امام حسین(ع) در این شهر وقع است. امام موسی صدر به کمک شیعیان بعلبک که از قوی‌ترین و رزمنده‌ترین شیعیان لبنان هستند توانست قدرتی را به وجود بیاورد و دولت لبنان را تحت فشار قرار دهد.

صیدا
صیدا در ۴۱ کیلومتری جنوب بیروت قرار دارد و پایتخت جنوب لبنان و از مراکز مهم تجاری و تاریخی لبنان به شمار می‌رود. در سال ۲۰۰۷ جمعیت شیعیان در این شهر ۵۱/۲۵ درصد بود. این ناحیه هفت بخش دارد که عبارتند از:صیدا، جزین، نبطیه، مرجعیون، صور، بنت جبیل و حاصبیا. بسیاری از این نقاط دارای اکثریت شیعی هستند.

صور
صور در ۷۹کیلومتری جنوب بیروت قرار دارد. این شهر تاریخی آغازگاه حرکت امام موسی صدر و مصطفی چمران بوده است. در این شهر مؤسسات فرهنگی و تربیتی توسط امام موسی صدر برای پرورش کودکان شهدا و یتیمان ساخته شده است که در حال حاضر توسط خواهر ایشان ربابه صدر اداره می‌شود. بر اساس آمار سال ۲۰۰۷، ۸۵/۵۸ درصد جمعیت صور شیعه‌اند.

عالمان شیعی

تا قبل از قرن ششم هجری، عالم بزرگی از لبنان سراغ نداریم اما از آن به بعد با روند رو به رشد، شاهد حضور عالمان بزرگی در میان شیعه از آن دیار هستیم. سرآغاز این نشاط علمی را می‌توانیم شهید اول عالم بزرگ قرن هشتم بدانیم. در زمان وی افراد بسیاری به تحصیل علوم دینی مشغول شدند و به درجات بالای علمی رسیدند.شیخ حر عاملی صاحب کتاب وسایل الشیعه می‌گوید: «از برخی استادان شنیدم که در زمان شهید اول در یکی از روستاهای جبل عامل هفتاد مجتهد در تشییع جنازه‌ای شرکت داشتند».

حوزه علمیه جبل عامل عالمان بسیاری را در خود پرورش داده که برخی از آنان عبارتند از:

محقق کرکی (قرن دهم)  از نخستین عالمانی که در دوره صفوی به ایران مهاجرت کرد

شهید اول(قرن۸) - مؤلف کتاب فقهی اللمعة الدمشقیة

شهید ثانی(قرن ۱۰) مؤلف کتاب الروضه البهیه فی شرح اللمعه الدمشقیه

شیخ بهایی(قرون ۱۰ و۱۱) فقیه، محدث، ریاضی‌دان و...

حسین بن عبدالصمد حارثی(قرن۱۰) شیخ الاسلام شهرهای قزوین، هرات و مشهد

علی بن هلال کرکی معروف به شیخ علی منشار؛ پدرخانم شیخ بهایی

شیخ حر عاملی مؤلف کتاب وسائل الشیعه

علی بن محمد بن یونس بیاضی (قرن۹) - متکلم

احمد بن علی عاملی

زین الدین جعفر بن حسام عاملی

و محمد بن علی جباعی

با روی کار آمدن حکومت صفویه در ایران، تعدادی از این عالمان به ایران مهاجرت کردند. محقق کرکی اولین عالمی بود که به ایران هجرت کرد و در دستگاه حکومت به رتق و فتق امور شرعی مردم مشغول شد. حضور این عالمان در دستگاه حکومت، تأثیرات فکری بسیاری بر جامعه ایران بر جای نهاد و برخی معتقدند که آنان برای نخستین بار در صدد تحقق بخشیدن به‌اندیشه ولایت فقیه بودند. پس از این دوره، فضای دینی لبنان شاهد یک نوع افول علمی بود تا این که مجدداً در سدهٔ اخیر، عالمانی از لبنان برخاستند.

مهم‌ترین عالمان لبنانی در سده‌های متأخر عبارتند از:

سید محسن امین

سید عبدالحسین شرف الدین

محمدجواد مغنیه

محمدمهدی شمس الدین

سید محمدحسین فضل الله

شیخ مفید الفقیه در ۱۵ سالگی برای تحصیل علوم دینی به نجف مهاجرت کرد و در دروس خارج آیت الله حکیم و آیت الله خوئی حاضر شد. او در سال ۱۹۹۰ به لبنان بازگشت و در جنوب این کشور «دانشگاه نجف الاشرف» را برای آموزش طلبه‌ها تأسیس کرد. وی در ۱۵ فروردین ۱۳۹۵ش برابر با ۲۴ جمادی‌الثانی ۱۴۳۷ق در ۷۹ سالگی در لبنان درگذشت و پیکرش به نجف منتقل شد و در حرم حضرت علی(ع) دفن شد.

احزاب و مؤسسات شیعی

حزب الله مهم‌ترین تشکل سیاسی شیعه در لبنان است. این تشکل در سال ۱۹۸۲ میلادی به وجود آمد و علاوه بر نبرد با اسرائیل به فعالیت‌های مختلف سیاسی، اجتماعی و رفاهی نیز در لبنان اشتغال دارد.

 

جنبش امل

جنبش امل در سال ۱۹۷۴ میلادی به وجود آمد و وارث جنبش اجتماعی حرکة المحرومین است. مؤسس این جنبش امام موسی صدر است و شهید مصطفی چمران اولین فرمانده آن بود. پس از ربوده شدن امام موسی صدر، این جنبش از عناصر مؤمن تهی شد و عمده مسؤولان با ایمان این تشکل به حزب الله منتقل شدند. این جنبش تا حدود زیادی به سوریه وابستگی پیدا کرد و توانست با پشتیبانی سوریه در ساختار قدرت در لبنان جایگاه ویژه‌ای پیدا کند.

نبیه بری پس از امام موسی صدر رهبری این حرکت را به دست گرفت و از سال ۱۹۸۴ در دولت‌های متعدد سمت وزیر داشته است و در ۱۹۹۲ به ریاست مجلس منصوب شد. در حال حاضر نیز هم‌چنان ریاست مجلس را بر عهده دارد.

این جنبش برخی نهادهای اجتماعی، بهداشتی، تبلیغاتی و فرهنگی مخصوص به خود و یا همراه خود راتحت پوشش دارد که مهم‌ترین آن‌ها عبارتند از:

۱- مؤسسه آموزش جبل عامل(صور)

۲- جنبش فرهنگی لبنان

۳- روزنامه الزمان

۴- تلویزیون NBN

۵ - رادیو الرساله

۶- مجمع فرهنگی نبیه بری

۷-  مجله الامل و العواصف

۸- مؤسسه جمعیت حمایت از معلولان لبنان

۹- پیشاهنگی دانش‌اموزی رسالت اسلامی

۱۰- چاپخانه بلال

 

مجلس اعلای شیعیان

نخستین نهاد رسمی شیعیان لبنان که 1969م. با تلاش امام موسی صدر و با هدف دفاع از حقوق شیعیان و رسیدگی به امور دینی و شخصی آنان شکل گرفت. مجلس اعلای شیعیان لبنان مراکز و مؤسساتی را تحت پوشش دارد که خدمات متنوعی ارائه می‌دهند. این مراکز و مؤسسات عبارتند از:

۱- جمعیت خیریه فرهنگی

۲-  آموزشکده فنی اسلامی

۳- مدرسه الضحی

۴- مرکز نیکوکاری حضرت خدیجه(س)

۵- دانشکده اسلامی در خلده

۶- مجتمع آموزشی تربیتی در بقاع

۷- هنرستان فنی بیروت

۸- مجتمع خدماتی درمانی

۹- جمعیت خیریه حضرت زینب(س)

۱۰- مسجد امام صادق(ع)در بیروت

ریاست تمامی مؤسسات وابسته به مجلس اعلا با ابراهیم شمس‌الدین فرزند محمدمهدی شمس‌الدین است.

مؤسسات امام موسی صدر

ربابه صدر، خواهر امام موسی صدر پس از ربوده شدن امام موسی صدر دست به فعالیت‌های اجتماعی زد و تشکیلاتی به نام مؤسسات امام موسی صدر ایجاد کرد. وی ریاست هیأت مدیرهٔ این مؤسسات را بر عهده دارد که اعضای آن از شیعیان و مسیحیان هستند. این مؤسسات عبارتند از:

۱- مدرسه رحاب الزهراء

۲- واحد تهیه و تولید مواد غذایی

۳- هشت درمانگاه ثابت و یک درمانگاه سیار

۴- مرکز آموزش کودکان استثنایی

۵ - آموزشکده پرستاری

۶- مرکز آموزش مهارت‌های اجتماعی

۷- مرکزآموزش مهارت‌های شغلی

۸ - مرکز آموزش فنی و حرفه‌ای

 

مؤسسات وابسته به سید محمدحسین فضل الله

سید محمدحسین فضل الله در طول سال‌های زندگی خویش اقدام به تأسیس مراکز متعددی نمود که عبارتند از:

مدارس انجمن نیکوکاری شامل ۱۴ مدرسه در مقاطع مختلف

دار الایتام شامل هفت مرکز

مرکز استثنایی ویژه معلولان شامل پنج مرکز

مراکز فنی و حرفه‌ای شامل شش مرکز

مرکز بهداشتی شامل پنج بیمارستان و مرکز درمانی

مراکز دینی اعم از مدرسه علمیه و مسجد؛بیش از۲۰ مرکز

رادیو البشائر

دیگر مراکز

علاوه بر این مراکز، برخی از روحانیون لبنانی و مراجع تقلید نیز اقدام به تأسیس مراکزی برای شیعیان نموده‌اند.
برخی از فعالان شیعی نیز اقدام به تأسیس احزابی در میان جامعهٔ شیعی نمودند که اکنون یا از بین رفته‌اند و یا فعالیتی بسیار محدود دارند. این احزاب و جنبش‌ها عبارتند از:

حزب الدعوه: حزب الدعوه لبنان شاخه‌ای از حزب الدعوه عراق بود. با ظهور امام موسی صدر این حزب در کنار وی قرار گرفت اما مدتی بعد و به دلیل اختلاف نظری که بزرگان این حزب با امام موسی صدر داشتند، خود را از فعالیت‌های امام موسی صدر کنار کشیدند و تا سال ۱۹۸۲ میلادی به فعالیت خود ادامه دادند و پس از تشکیل حزب الله در این حزب ادغام شدند.

مقاومت مؤمنه: حاج مصطفی دیرانی پس از جدا شدن از جنبش امل، این تشکل را به راه‌انداخت و به نبرد با اسرائیل مشغول شد. گروه وی رون آراد را به اسارت گرفتند و اسرائیل نیز وی را اسیر کرد. پس از اسارت وی فعالیت این گروه تا حدود زیادی متوقف شد.

المؤتمر: حسن هاشم از اعضای جنبش محرومان در سال ۱۹۹۴ این تشکل را بنا نهاد. این گروه در سال‌های اخیر بیشتر فعالیت سیاسی دارد.

ثورة الجیاع: شیخ صبحی طفیلی پس از جدا شدن از حزب الله این تشکل را ایجاد کرد. وی در سال ۱۹۹۸ میلادی به طرفداران خود دستور داد که به مراکز حزب الله و دولت لبنان در بقاع حمله کنند. این اقدام وی با واکنش سخت ارتش لبنان مواجه شد و فعالیت وی وطرفدارانش بسیار محدود شده است و البته این اقدام وی باعث شد که از میزان محبوبیت وی و جنبش تا حدود زیادی کاسته شود.