امروزه پرسش‌های جهت‌دار و شبهات دینی با انگیزه‌های گوناگون و توسط افراد و گروه‌های مختلفی تولید و به شیوه‌های گوناگونی توزیع می‌شود. در وضعیت کنونی به سبب گسترش امکانات رسانه‌ای و آشنایی اکثر مردم با ابزارهای جدید ارتباطی، زمینه شیوع شایعات و شبهات دینی به صورت هول‌انگیزی فراهم آمده و تولید و توزیع شبهه بدون وقفه در حال ریزش به سمت مردم است.
به گزارش مشرق، در مطلب حاضر نویسنده با اشاره به شبهاتی که در فضای مجازی درباره ناکارآمدی دین اسلام و رفتارهای مسلمان رواج یافته ،درصدد پاسخگویی مستدل به آنها برآمده که نخستین بخش آن از نظر خوانندگان عزیز می‌گذرد.

رواج شبهات در فضای مجازی؛ عامل تزلزل باورها
عرصه اندیشه دینی همواره بستر رویش پرسش‌ها، زایش مسئله‌ها و پرورش فکرها بوده است. اساساً اصلی‌ترین رسالت پیامبران الهی برانگیختن گنج‌های عقلانی انسان‌ و متذکرساختن او به حقیقت زندگی و ارزش حیات معقول و متعالی است. (نهج البلاغه، خطبه اول).دعوت پیامبران با واکنش‌های گوناگونی از سوی مردم رو به‌رو بوده است و همه انسان‌ها یکسان به آن پاسخ نداده‌اند. برخی به دعوت آنان پاسخ مثبت داده و با جان و دل ایمان آورده‌اند و برخی بر علیه آن برخاسته و به دشمنی با آنان همت گماشته‌اند.

تفاوت انسان‌ها در پذیرش یا رد دعوت پیامبران علل و عوامل گوناگونی دارد؛ اما مهمترین عامل، پیامدهایی است که ایمان به پیامبران در نگرش‌ها و رفتارها و مسائل زندگی انسان‌ها به دنبال دارد. پیامبران به روی‌آوردن به حیات معقول و تعدیل هیجان‌ها و غرائز حیوانی فرا می‌خواندند. آ‌نها طبیعت و لذت‌ها و کشش‌های طبیعی را مرحله گذرا و برای آزمایش نیک و بد انسا‌ن‌ها معرفی می‌کردند و از انسان‌ها می‌خواستند که به آن غره نشده و با دل‌سپردن و فرورفتن در لذت‌های طبیعی، از ساحت‌های  متعالی وجودی خود غافل نشوند و این امر برای بسیاری از مردم دشوار بوده و هست.
 
انسان فرزند طبیعت است و از دامان آن بر می‌خیزد و انس او با مادر خویش، انسی عمیق و گرایشی ریشه‌دار است؛ از این‌رو علاقه به طبیعت و دلبستگی به گرایش‌ها و کشش‌های طبیعی، امری دور از انتظار و قابل سرزنش نیست؛ اما معمولا انسان‌ها در دلبستن به طبیعت، افراط کرده و به تعبیر قرآن کریم، گرفتار اخلاد الی الارض(عراف: 176.) می‌شوند و جنبه‌های متعالی حیات را از یاد می‌برند. از این رو دعوت پیامبران و اولیای الهی که خواهان مدیریت هیجان و عاطفه انسان نسبت به لذت‌های طبیعی و توجه عمیق به حقیقت زندگی و حیات ابدی است، برای بسیاری از مردم خوشایند نیست؛ البته هرانسانی که با دعوت پیامبران مواجه می‌شود حق دارد که از چند و چون آن بپرسد و خاستگاه آن را بکاود.
 
پرسش از منشأ دعوت، باورها، ارزش‌ها و فرمان‌هایی که پیامبران برای بشر آورده‌اند و ادامه این پرسیدن تا حصول اطمینان و قوت ایمان، کاری خردمندانه و برخاسته از فطرت انسانی است؛ اما برخی از انسان‌ها با وجود روشن‌شدن حقیقت رسالت پیامبران و صرفاً به سبب سختی دل‌کندن از لذت‌ها و آرزوهایی که برای رسیدن به مواهب مادی و حیوانی دارند، همچنان به ایراد اشکال‌ها و پرسش‌ها و انتقادات ادامه می‌دهند و در شکاکیت فرو می‌مانند. شماری دیگری هم با برساختن شبهه‌ها و درهم‌بافتن ادعاهای بی‌اساس می‌کوشند تا دیگران را در انکار حقانیت راه پیامبران با خود همراه کنند و از بی‌ایمانی آنان به سود مقاصد پلید شخصی یا گروهی خود بهره جویند.

 امروزه پرسش‌های جهت‌دار و شبهات دینی با انگیزه‌های گوناگون و توسط افراد و گروه‌های مختلفی تولید و به شیوه‌های گوناگونی توزیع می‌شود. در گذشته بحث‌ها و مجادلات فکری در همه حوزه‌های فکری و از جمله قلمرو مباحث دینی، در محدوده‌ کوچکی از اهل علم و تخصص جریان پیدا می‌کرد و مردم کوچه و بازار معمولا از گرفتارشدن در دام شبهه‌انگیزان مصون می‌ماندند. در وضعیت کنونی به سبب گسترش امکانات رسانه‌ای و آشنایی اکثر مردم با ابزارهای جدید ارتباطی، زمینه شیوع شایعات و شبهات دینی به صورت هول‌انگیزی فراهم آمده و تولید و توزیع شبهه بدون وقفه در حال ریزش به سمت مردم است.
 
از آنجا که شناخت شبهات و توانایی درک مغالطات و پاسخ به آنها برای همه افراد مقدور نیست، متأسفانه بسیاری از کسانی که در معرض شبهات قرار می‌گیرند، گرفتار آسیب‌های اعتقادی شده و تزلزل در باورها، مشکلات فراوانی را برایشان پدید می‌آورد. بهترین شیوه برخورد با شبهات این است که اگر آمادگی لازم و توانایی تشخیص و پاسخ به آن را نداریم، حتی الامکان در معرض آن قرار نگیریم و اگر ناخواسته با شبهاتی روبه‌رو شدیم حتما در اولین زمان ممکن به عالمان دینی مراجعه کرده و ابهام‌ها و تردیدهای پیش‌آمده را برطرف سازیم.   

در حال حاضر مطالب زیادی در نقد دین، دینداری و ارزش‌های دینی در فضای مجازی دست به دست می‌شود که اکثراً ادعاهایی بی‌اساس و مطالبی غیرمستند و باطل است. مطالبی که معمولاً با یک ادبیات تحریک‌کننده و در کنار هم قراردادن راست و دروغ و استفاده از الفاظ حساسیت‌زا، سعی در تحقیر باورها و ارزش‌های دینی و متزلزل‌کردن شاکله فکری و اعتقادی مؤمنان دارند. در اغلب شبهاتی که توزیع می‌شود، هم ادعاها نادرست است و هم دلائل؛ دلائلی که با فشار الفاظ و فضاسازی روانی، کوشش می‌شود به عنوان دلائلی موجه، مؤثر واقع شده و مخاطب را خلع سلاح کند و پایه‌های ایمان او را به لرزه در‌آورد. یکی از شبهاتی که اخیرا در فضای تلگرام و از طریق کانال‌های ضد دین انتشار یافته این شبهه است: 1400سال است مردم خاورمیانه یکدیگر را بخاطر اعتقادات خود می‌کشند و در همین حال، بی‌خدایان:برق را کشف می‌کنند، تلفن را اختراع می‌کنند، قدم در کره ماه می‌گذارند، واکسن بیماری‌های مختلف را می‌سازند، ...؛
 
اما مردم این نقطه از جهان خود را دارای کامل‌ترین دین و بهترین امت می‌دانند آنهم با کشت و کشتار یکدیگر و دگراندیشان؛ خود را در بهشتی می‌پندارند که برای رسیدن به حوری و جوی عسل باید دین خدا را گسترش دهند ...! دوست مسلمان من! تا به حال پیش خود فکر کرده‌ای که چرا خدایت 124000 راهنمای خود را در منطقه خاورمیانه فرستاده است؟ تا به حال فکر کرده‌ای چرا پیامبری در سرزمین استرالیا یا آفریقا یا آمریکا نفرستاد؟! ارزش جهنم از بهشت خیلی بیشتر است! جهنمی که در آن افراد بی‌خدایی نظیر ادیسون، انیشتین، راسل و ... باشند، ارزشش بیشتر از بهشتی‌ است که در آن فقط مسائل کمر به پائین برای بندگان فراهم می‌شود! 1400سال است که هرکس در حکومت اسلامی آمد، خود را اسلام واقعی نامید، از زمان عمر و علی تا بن‌لادن و... و حالا هم که بغدادی خود را اجرا کننده اسلام واقعی می‌داند! به راستی اسلام واقعی کجاست؟! اصلا اسلام واقعی چیست؟! کی اجرا شده؟! توسط چه کسی؟!
 
کامل‌ترین دین بالای 70 فرقه دارد! فردی که از نظر اسلام کافر است، بخاطر انسان‌بودن و رضایت درونی خویش به کودکان فقیر کمک می‌کند؛ اما فرد دیگری به خاطر رضایت خدایش؛ خدایی که حکم این کافران را تنها گردن‌زدن می‌داند، خدایی که آنها را حرام زاده می‌خواند؛ خدایی که آنها را نجس می‌خواند ...  به راستی که کشورهای جهان سوم را با آتش‌زدن یک قرآن می‌توان شلوغ کرد، اما کشورهای نوین کافران، با کشته‌شدن یک کودک صدایشان بلند می‌شود! یک فرد دیندار به خودش این اجازه را می‌دهد که در عقاید شخصی افراد دخالت کند؛ یک فرد دیندار به خودش این اجازه را می‌دهد که به اسم خدا جان انسانی را بگیرد؛ اما یک فرد بی‌خدا برای خدمت به بشریت، قلب مصنوعی می‌سازد، انواع داروها را می‌سازد و .... به راستی ما به کجا می‌رویم؟ هدفمان در زندگی چیست؟ مگر غیر از این است که شما به خاطر جغرافیای کشورت مسلمانی؟! مگر غیر از این است که سیاه و سفید یکی هستیم و اسممان انسان است؟!

آیا افسار نامرئی دین را دور گردن خود حس نمی‌کنید؟! آیا وقت آن نرسیده که بخاطر انسان‌بودن به هم کمک کنیم نه به خاطر رضای خدا؟ خدا را در کجا می‌یابید؟ در کنار سنگی در کشور بیگانه؟! در ضریح‌های از جنس طلا؟! یا در کنار خیابان، پشت چراغ قرمزها؟! اندکی بدون تعصب تفکر کنیم! «خرافه‌زدایی برای ایرونی آزاد در آینده، شروع همه تغییرات فکری ماست!»

مطالبی مانند آنچه در بالا آوردیم در فضای مجازی، خصوصا تلگرام، به وفور منتشر شده و می‌شود. امثال این شبهه، مطالبی علمی و قابل‌اهمیت نیست و ارزش پاسخ گفتن را ندارد؛ اما به عنوان بررسی علمی یک نمونه از این شبهات و اینکه نشان دهیم چقدر سخنانی از این دست، سست و بی‌پایه‌ است و با تأمل دقیق در قطعات آن می‌توان به باطل بودن آن پی برد، آن را انتخاب کرده و ادعاها و دلائل آن را مرور می‌کنیم تا روشن شود که تولیدگران و توزیع کنندگان این گونه شبهات، هرگز دغدغه حقیقت‌طلبی و تحول و پیشرفت فکری مردم را ندارند؛ بلکه با انگیزه‌های پنهان سیاسی و فرهنگی، تنها به دنبال از بین‌بردن شالوده‌های اعتقادی مردمند. هدف اصلی از انتشار این گونه شبهات، از بین‌رفتن سرمایه مردمی نظام اسلامی و فروپاشی فرهنگ دینی جامعه ایرانی برای ایجاد زمینه‌های فرهنگی و روان‌شناختی دست‌اندازی دشمنان به استقلال سیاسی کشور و بسط هژمونی نامشروع آنان در این منطقه است.
 
دقت در مطالب این شبهه نشان می‌دهد که نویسندگان آن، هم ادعاهای باطلی را مطرح کرده‌‌اند و هم دلائلی را که برای اثبات ادعای خود به‌هم بافته‌اند، دلائلی ناموجه و نامرتبط با ادعاهاست و اصلا همه دلائل مطرح‌شده از سنخ ادعاست! نه دلیل! این شبهه یک ادعای اصلی دارد و برای اثبات ادعای خود دلائلی را مطرح می‌کند که آن را بررسی و نقد خواهیم کرد:

ادعای اصلی: دین امری خرافی است و برای هرگونه تغییر مثبت در زندگی باید از شر آن خلاص شد!

ادعاهای فرعی:
1. مردم خاورمیانه 1400 سال است که به خاطر دین یکدیگر را می‌کشند!

2. همه اختراعات و اکتشافات مهم در زندگی بشر را بی‌خدایان پدید آورده‌اند!

3. همه مردم خاورمیانه اعتقاد دارند که با کشتن بی‌خدایان به بهشت می‌روند!

4. همه پیامبران، در خاورمیانه مبعوث شده‌اند و هیچ پیامبری در استرالیا، آفریقا یا آمریکا مبعوث نشده است و تلویحا از این نتیجه گرفته شده که جریان انبیاء، جریانی ساختگی است!

5. ادیسون و انیشتین و راسل افرادی بی‌خدا بودند!

6. در اسلام فقط به مسائل کمر به پائین اهمیت داده شده است اما در جهنم بی‌خدایان (بخوانید بهشت بی‌خدایان = کشورهای مدرن) تنها به علم و پیشرفت انسانی اهمیت داده می‌شود!

7. در کشورهای نوین، که همه بی‌خدا هستند، مردم با کشته‌شدن یک کودک صدایشان بلند می‌شود اما مردم خاورمیانه برای آتش زدن قرآن به خروش می‌آیند!

8. مسلمانان بخاطر رضایت خدا آدم می‌کشند و بی‌خدایان برای رضایت درونی به فقیران کمک می‌کنند!

9. همه دینداران کاری جز دخالت درعقاید شخصی دیگران و کشتن غیردینداران ندارند؛ اما بی‌خدایان به ساختن قلب مصنوعی و داروهای مفید مؤثر مشغولند!

10. مسلمانان به خاطر جغرافیای کشورشان مسلمانند؛ در حالی که حقیقتی جز انسانیت وجود ندارد و باید به انسانیت ایمان آورد!

بعد از این ادعاها توصیه‌های آنچنانی هم مطرح می‌شود که چرا افسار دین را دور گردنت حس نمی‌کنی؟! چرا در کنار سنگی یا ضریحی از طلا به دنبال خدا می‌گردی؟! این خرافه‌ها را رها کن تا آزاد شوی و آینده روشنی بیابی! راهی برای تغییرات مثبت جز رها‌کردن دین وجود ندارد!

ملاحظه می‌کنید که آنچه به عنوان دلائل خرافی‌بودن دین در متن شبهه مطرح شده است، همه از جنس ادعاست؛ ادعاهایی که یا نیازمند اثبات است، ولی برای اثباتش کمترین دلیلی ارائه نشده است؛ یا ادعاهایی است که از اساس باطل و بی‌پایه است و یا دلائلی است که فی الجمله مقبول است اما ربطی به ادعاهای گوینده ندارد و آن را اثبات نمی‌کند! حال می‌خواهیم ادعاهای گوینده را یک به یک مرور کرده و ببینیم که سخن او تا چه اندازه درست، منطقی و منصفانه است.

ادعای اول: مردم خاورمیانه هزار و چهارصد سال است که به خاطر دین، یکدیگر را می‌کشند!
 این ادعا، ادعایی بسیار بزرگ، اما بدون هرگونه دلیل و شاهد تاریخی، جامعه‌شناختی و مردم‌شناختی است. برای هرمحقق منصف و آگاه به مسائل روان‌شناختی و اجتماعی روشن است که جنگ‌ها و کشتارهایی که در زندگی انسان‌ها روی داده و می‌دهد، معلول عوامل گوناگون و مبتنی بر زمینه‌های مختلف اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و غیره است. فروکاستن پدیده‌های اجتماعی (مثل جنگ) به علتی خاص، آن هم در یک بازه زمانی 1400 ساله، ادعایی بسیار بی‌پایه و بلوفی مزورانه است!

شکی نیست که در همه جای جهان و در طول تاریخ انسانی، در پدیدآمدن جنگ‌ها و ستیزها، در کنار دیگر عوامل، عامل دینداری (و نه دین!) هم گاهی مؤثر بوده است. برخی از گروه‌های قومی یا پیروان ادیان و فرقه‌ها به سبب برداشت غلط از دین و یا بهانه‌کردن عوامل دینی و پوشاندن عوامل واقعی، آتش جنگی را روشن کرده و یا شعله‌ور ساخته‌اند. اما کسانی که اندک آشنایی با ادبیات علوم اجتماعی داشته باشند، می‌دانند که هموار آنچه به عنوان علل و عوامل و دلائل یک پدیده اجتماعی و روان‌شناختی مطرح می‌شود، الزاما همان علل و دلائل واقعی نیست! پدیده‌های روان‌شناختی و جامعه‌شناختی، به این سبب که موضوعشان رفتار انسانی است، معمولا چنان پیچیده‌اند که هیچ نظریه‌ای توان تبیین کامل آن‌ را ندارد. اساسا مهمترین علت فقدان نظریه‌های کلان در علوم انسانی پیچیدگی رفتار انسان است.
 
علم تجربی می‌خواهد با خردکردن و ساده‌کردن پدیده‌ها و روابط میان آنها، الگویی تقریبی برای تغییرات آنها ارائه کند؛ ولی هرچقدر هم پدیده‌ای انسانی را ساده کنیم، بازهم پیچیدگی سازمان روانی انسان‌ها، مانع بزرگی بر سر راه تبیین کامل رفتار انسان است. اگر پیچیدگی رفتار یک یا چند فرد انسانی تبیین آن را با مشکل و تنگنا روبه‌رو می‌کند، چنانچه پدیده‌ای (مثل جنگ) به صورت جمعی و با رفتارهای بسیار پیچیده مجموعه‌ای از انسان‌ها، آن هم در تاریخی بسیار دور از ما رخ داده باشد و قضاوت و تحلیل ما جز از طریق برخی از اسناد تاریخی ممکن نباشد، تبیین آن بسیار دشوارتر و با قطعیت و قاطعیت بسیار کمتری انجام‌شدنی است.

علل تجویز جنگ و جهاد در اسلام
 بنابر این نسبت دادن همه جنگ‌های روی داده در تاریخ خاورمیانه به اعتقادات دینی مردم، نسبتی سست و نادرست و غیرعلمی است. حال ممکن است کسی بگوید (چنانکه بسیار گفته‌اند!) که در قرآن کریم آیات فراوانی وجود دارد که به جنگ، جهاد و نبرد با کافران توصیه یا فرمان داده است؛ همچنین پیامبر و امام علی علیهم‌السلام در دوران زمامداری خود جنگ‌های فراوانی را فرماندهی کرده‌اند. پس اگر بگوئیم که دین اسلام، مسلمانان را به جنگ و کشتار کافران و دگراندیشان ترغیب کرده است، سخن گزافی نگفته‌ایم!
 
پاسخ این ادعا این است که ما هم در اینکه قرآن کریم به جهاد و مبارزه فرمان داده و آن را تقدیس کرده است، شکی نداریم. نیز در اینکه پیامبر و امام علی در دوران حکومت خود جنگ‌هایی را رهبری کرده‌اند، نمی‌توان تردید کرد؛ حال اگر اثبات شود که این جنگ‌ها برای ظلم به دیگران و کشتن به ناحق کافران برپا شده است و پیشوایان اسلام قصد کشورگشایی و مقاصد سیاسی تجاوزکارانه‌ای را دنبال می‌کرده‌اند، ادعای شبهه‌کنندگان تأیید می‌شود؛ اما اگر فلسفه و اهداف آن جنگ‌ها چیز دیگری باشد، از آن نمی‌توان برای تخطئه پیشوایان اسلام و مسلمانان بهره جست.

جهاد دفاعی و نه ابتدایی
به اختصار باید توضیح دهیم که آنچه در آموزه‌های اسلامی و سیره پیشوایان دین در رابطه با موضوع جهاد و شهادت در راه خدا وجود دارد، تنها به جهاد دفاعی مربوط است؛ با قاطعیت می‌توان گفت که ما در اسلام چیزی به نام جهاد ابتدایی نداریم؛ چه رسد به جنگ پیش‌دستانه! جهاد دفاعی یعنی دفاع از جان، مال، ناموس، تمامیت ارضی و استقلال سیاسی جامعه اسلامی در برابر هجوم دشمنان؛ تردیدی نیست که در آموزه‌های دینی بر جهاد و دفاع از جامعه و نظام اسلامی فراوان تأکید شده است و همین امر سبب شده است تا برخی از ناآگاهان و بیماردلان، دین اسلام را ترویج گر خشونت و جنگ بنامند.
 
در حالی که این تأکیدها و توصیه‌ها حکمت دیگری دارد؛ ضرورت جهاد دفاعی، هرگز حکمی دینی نیست؛ بلکه حکمی عقلی و عقلایی است و دین اسلام تنها بر حکم عقل و عقلا تأکید ورزیده است. هرانسان‌ عاقل و سلیم النفسی به روشنی درک می‌کند که اگر کس یا کسانی جان، مال و دیگر ثروت‌ها و داشته‌های ارزشمند او را مورد تجاوز قرار دهند، باید از خود و داشته‌هایش در برابر متجاوز دفاع کرده و شر دشمن را، هرچند با کشتن او، دفع کند. هیچ انسان عاقلی در برابر تجاوز دشمن ساکت نمی‌ماند و دست کم با گریختن از تیررس او جانش را نجات می‌دهد. البته معلوم است که گریختن از معرکه جنگ همیشه کاری خردمندانه و مشروع نیست.

حکمت تأکیدهای پرتکرار قرآن کریم و سنت و سیرت پیشوایان دینی بر جهاد دفاعی، از آن روست که جهاد، به خودی خود، امری شاق، دشوارو جان‌فرسایی است. سختی و دردناکی جنگ و امکان از دست‌رفتن جان و سلامتی، که عزیزترین داشته‌های هرانسانی است، انگیزه و تصمیم فرد را برای شرکت در جهاد فرومی‌کاهد و زمینه سستی و تعلل را فراهم می‌آورد. از این رو انسان‌ها با وجود درک فطری و عقلانی به لزوم جهاد، مبارزه و دفاع از خود و متعلقات خود، همواره انگیزه کمی برای انجام این عمل بزرگ و دشوار دارند و می‌کوشند تا به بهانه‌ها و دلائل گوناگونی از زیر این بار شانه خالی کنند. خداوند متعال در آیات متعدد قرآن کریم و نیز پیشوایان دینی به صورت‌های گوناگون، روحیه جهاد و شهادت‌طلبی و حس دفاع را در مؤمنان تقویت کرده‌اند و با تبیین حقیقت شهادت و پاداش‌های بلند و ارجمندی که برای مجاهدان راه خدا مهیا شده است، بر شوق آنان در دفاع از ایمان، عقیده، ارزش‌ها، سرزمین و استقلال فرهنگی و سیاسی نظام اسلامی افزوده‌اند.

بر اساس مبانی فقهی و حقوقی اسلام هرجا جنگی رخ می‌دهد، همواره گروه متجاوز، محکوم و گروهی که از خود در برابر تجاوز و دشمنی دفاع می‌کند، مورد تحسین و ستایش است و تفاوت نمی‌کند که چه کسی و کسانی و با چه انگیزه و بهانه‌ای جنگ را آغاز کنند! آغاز جنگ با هرهدف و انگیزه‌ای باطل و نامشروع است؛ اما اگر جنگی روی داد، گروهی که مورد هجوم قرار گرفته است، شرعا، اخلاقا و عقلا به دفاع از خود و سرکوب دشمن مهاجم مجاز است. (حج: 39 و 40)

اسناد محکم تاریخی نشان می‌دهد که پیامبر اکرم، امام علی و امام حسن علیهم السلام در در دوران حکومت خود هرگز جنگی را آغاز نکردند؛ بلکه ناخواسته و در مقام دفاع از نظام اسلامی یا دفع تجاوز و مقابل به مثل نسبت به تجاوز پیش‌دستانه دشمن وارد جنگ شده‌اند. جالب است دقت کنیم که در آیات قرآن کریم و توصیه‌ها و فرمان‌های جهادی پیامبر(ص) و امام علی(ع) فراوان بر این موضوع تأکید رفته است که حتی در شرایط جنگی و وضعیتی که ممکن است هررویداد تجاوزکارانه‌ای با بهانه شرایط اضطراری جنگ رخ دهد، مسلمانان حق ندارند از حدود عدالت و انصاف با دشمن خارج شوند و باید تنها بر سپاهیان نظامی و حاضر در معرکه جنگ بتازند و به بیش از آن تعدی نکنند.
 
پیامبر(ص) و امام علی(ع) همواره در جنگ‌ها به سربازان خود توصیه می‌کردند که از حدود اخلاقی و شرعی پارا فراتر نگذارند؛ فراریان را دنبال نکنند، زخمی‌ها و اسیران را نکشند، به زنان، کودکان، سالمندان و ناتوانان آسیبی نرسانند، خانه‌ها، مزارع و درختان را از بین نبرند، .... این فرمان‌ها همه نشانگر این است که جهاد در اسلام امری ثانوی و تنها در واکنش به تجاوز دشمن مشروعیت می‌یابد؛ آن هم به اندازه‌ای که دشمن از تجاوز دست کشیده و با تحمل شکست نظامی از معرکه جنگ بگریزد. نتیجه اینکه با قاطعیت می‌توان گفت جنگ‌هایی که در 1400 سال گذشته در منطقه خاورمیانه رخ داده است: اولا دارای علل و عوامل گوناگونی بوده است. ثانیاً برخی از این جنگ‌ها توسط مسلمانان ایجاد شده نه همه آنها. ثالثاً از دیدگاه اسلام تنها جنگ‌هایی که با هدف دفاع از سرزمین و استقلال سیاسی روی داده است، مورد قبول و تأئید است و هرجنگی با انگیزه و عامل دیگری توسط هرگروه، چه مسلمان و چه غیرمسلمان اتفاق افتاده است، مردود و نامشروع است.

از سوی دیگر شبهه‌کنندگان به عمد پنهان می‌کنند که اکثر جنگ‌هایی که در چند صد سال اخیر در این منطقه روی داده است، توسط بیگانگان و استعمارگران انگلیسی، فرانسوی و آمریکایی و به تعبیرآنهاهمان بی‌خدایان، بر مردم این منطقه تحمیل شده است. مطالعه تاریخ جنگ‌های گوناگون در منطقه خاور میانه این حقیقت را به خوبی روشن می‌کند که این منطقه به سبب برخورداری از ثروت‌های فراوان خدادداد و مختصات راهبردی سیاسی، نظامی، اقتصادی و امنیتی همواره مورد طمع بی‌خدایان بوده است و کشورهای استعمارگر با حمله به کشورهای منطقه و اشغال سرزمین‌ها و از بین بردن سیادت و استقلال سیاسی ملت‌ها، جنگ‌های خانمان‌سوزی را برپا کرده‌اند.
 
اکنون بر ناظران منصف و آگاه پوشیده نیست که گروه‌های تروریستی، مثل داعش، طالبان، ... دست نشانده و ابزار ایجاد ناامنی همان بی‌خدایان در این منطقه هستند. وانگهی! جنگ، چه با بهانه‌های مذهبی و چه با بهانه‌های غیرمذهبی، همواره در همه جای دنیا وجود داشته است. اگر با چشم انصاف به تاریخ کشورهای پیشرفته امروز، یعنی آمریکا و اروپای غربی بنگریم، با رویدادها و جنگ‌هایی به مراتب خونین‌تر، خشن‌تر و غیرانسانی‌تر مواجه می‌شویم. آیا جنگ‌های جهانی اول و دوم که نزدیک به چندصد میلیون انسان را در کام مرگ برد و میلیون‌ها آواره، مجروح و نقص عضو شده برجای گذاشته است، جنگ اعتقادات و ستیز بر سر فرمان‌های دینی و توسط مسلمانان رخ داده است؟! بنابراین ادعای شبهه‌کننده که مردم خاورمیانه 1400 سال است که یکدیگر را به خاطر اعتقاداتشان می‌کشند، ادعایی واهی و عاری از هرگونه انصاف و عدالت در سخن است.
منبع: کیهان

اهداف ششگانه مامون از دعوت امام رضا (ع) به خراسان

اهداف ششگانه مامون از دعوت امام رضا (ع) به خراسان

امام رضا (ع) با چه سیاست ها و تدابیری مامون را ناکام گذاشت؟
هنگامی که موسی بن جعفر پس از سال ها حبس در زندان هارونی مسموم و شهید شد، در قلمرو وسیع سلطنت عباسی، اختناقی کامل حکم فرما بود. در آن فضای گرفته که به گفته یکی از یاران علی بن موسی(ع): «از شمشیر هارون خون می چکید» (الکافی، ج 8، ص 257)، بزرگ ترین هنر امام معصوم و بزرگوار ما آن بود که توانست درخت تشیّع را از گزند توفانِ حادثه به سلامت بدارد و از پراکندگی و دل سردی یارانِ پدر بزرگوار مانع شود. با شیوه تقیّه آمیزِ شگفت آوری جان خود را که محور و روح جمعیت شیعیان بود حفظ کرد و در دوران قدرت مقتدرین خلفای بنی عباس و در دوران استقرار و ثبات کامل آن رژیم، مبارزات عمیق امامت را ادامه داد. تاریخ نتوانسته است ترسیم روشنی از دوران ده ساله زندگی امام هشتم در زمان هارون و بعد از او در دوران پنج ساله جنگ های داخلی میان خراسان و بغداد به ما ارائه کند، اما به تدبّر می توان فهمید که امام هشتم در این دوران همان مبارزه درازمدت اهل بیت را که در همه اعصارِ بعد از عاشورا استمرار داشته، با همان جهت گیری و همان اهداف ادامه می داده است.
هنگامی که مأمون در سال صد و نود و هشت از جنگِ قدرت با امین فراغت یافت و خلافت بی منازع را به چنگ آورد، یکی از اولین تدابیر او حل مشکل علویان و مبارزات تشیع بود. او برای این منظور، تجربه همه خلفای سلفِ خود را پیش چشم داشت. تجربه ای که نمایشگر قدرت و وسعت و عمق روزافزون آن نهضت و ناتوانی دستگاه های قدرت از ریشه کن کردن و حتی متوقف و محدود کردن آن بود. او می دید که سَطوَت و حشمت هارونی حتی با به بند کشیدن طولانی و بالاخره مسموم کردن امام هفتم در زندان هم نتوانست از شورش ها و مبارزات سیاسی، نظامی، تبلیغاتی و فکری شیعیان مانع شود. او اینک در حالی که از اقتدار پدر و پیشینیان خود نیز برخوردار نبود و به علاوه بر اثر جنگ های داخلی میان بنی عباس، سلطنت عباسی را در تهدید مشکلات بزرگی مشاهده می کرد، بی شک لازم بود به خطر نهضت علویات به چشم جدی تری بنگرد.
اهداف ششگانه مامون از دعوت امام(ع) به خراسان
شاید مأمون در ارزیابی خطر شیعیان برای دستگاه خود واقع بینانه فکر می کرد. گمان زیاد بر این است که فاصله پانزده ساله بعد از شهادت امام هفتم تا آن روز و به ویژه فرصت پنج ساله جنگ های داخلی، جریان تشیع را از آمادگی بیشتری برای برافراشتن پرچم حکومت علوی برخوردار ساخته بود.
مأمون این خطر را زیرکانه حدس زد و درصدد مقابله با آن برآمد و به دنباله همین ارزیابی و تشخیص بود که ماجرای دعوت امام هشتم از مدینه به خراسان و پیشنهاد الزامی ولیعهدی به آن حضرت پیش آمد و این حادثه که در همه دوران طولانی امامت کم نظیر و یا در نوع خود بی نظیر بود تحقق یافت.
اکنون جای آن است که به اختصار، حادثه ولیعهدی را مورد مطالعه قرار دهیم. در این حادثه امام هشتم علی بن موسی الرضا در برابر یک تجربه تاریخی عظیم قرار گرفت و در معرض یک نبرد پنهانی سیاسی که پیروزی یا ناکامی آن می توانست سرنوشت تشیع را رقم بزند، واقع شد. در این نبرد، رقیب که ابتکار عمل را به دست داشت و با همه امکانات به میدان آمده بود، مأمون بود. مأمون با هوشی سرشار و تدبیری قوی و فهم و درایتی بی سابقه قدم در میدانی نهاد که اگر پیروز می شد و اگر می توانست آنچنان که برنامه ریزی کرده بود کار را به انجام برساند، یقیناً به هدفی دست می یافت که از سال چهل هجری یعنی از شهادت علی بن ابی طالب هیچ یک از خلفای اموی و عباسی با وجود تلاش خود نتوانسته بودند به آن دست یابند، یعنی می توانست درخت تشیع را ریشه کن کند و جریان معارضی را که همواره همچون خاری در چشم سردمداران خلافت های طاغوتی فرو رفته بود، به کلی نابود سازد.
اما امام هشتم با تدبیری الهی بر مأمون فائق آمد و او را در میدان نبرد سیاسی ای که خود به وجود آورده بود، به طور کامل شکست داد. و نه فقط تشیع، ضعیف یا ریشه کن نشد بلکه حتی سال دویست و یک هجری، یعنی سال ولایتعهدی آن حضرت، یکی از پربرکت ترین سال های تاریخ تشیع شد و نفَس تازه ای در مبارزات علویان دمیده شد. و این همه به برکت تدبیر الهی امام هشتم و شیوه حکیمانه ای بود که آن امام معصوم در این آزمایش بزرگ از خویشتن نشان داد.
برای اینکه پرتوی بر سیمای این حادثه عجیب افکنده شود به تشریح کوتاهی از تدبیر مأمون و تدبیر امام در این حادثه می پردازیم.
اهداف ششگانه مامون از دعوت امام(ع) به خراسان

مأمون از دعوت امام هشتم به خراسان چند مقصود عمده را تعقیب می کرد:

اولین و مهمترینِ آنها، تبدیل صحنه مبارزات حادّ انقلابی شیعیان به عرصه فعالیت سیاسی آرام و بی خطر بود. همانطور که گفتم شیعیان در پوشش تقیّه، مبارزاتی خستگی ناپذیر و تمام نشدنی داشتند، این مبارزات که با دو ویژگی همراه بود، تأثیر توصیف ناپذیری در بر هم زدن بساط خلافت داشت، آن دو ویژگی، یکی مظلومیت بود و دیگری قداست.
شیعیان با اتکای به این دو عاملِ نفوذ، اندیشه شیعی را که همان تفسیر و تبیین اسلام از دیدگاه ائمه اهل بیت است، به زوایای دل و ذهن مخاطبین خود می رساندند و هر کسی را که از اندک آمادگی برخوردار بود به آن طرز فکر متمایل و یا مؤمن می ساختند و چنین بود که دایره تشیع، روز به روز در دنیای اسلام گسترش می یافت. و همان مظلومیت و قداست بود که با پشتوانه تفکر شیعی، اینجا و آنجا در همه دوران ها قیام های مسلحانه و حرکات شورش گرانه را ضد دستگاه های خلافت سازماندهی می کرد.
مأمون می خواست یکباره آن خفا و استتار را از این جمع مبارز بگیرد و امام را از میدان مبارزه انقلابی به میدان سیاست بکشاند و بدین وسیله کارایی نهضت تشیّع را که بر اثر همان استتار و اختفا روز به روز افزایش یافته بود به صفر برساند. با این کار، مأمون آن دو ویژگی مؤثر و نافذ را نیز از گروه علویان می گرفت. زیرا جمعی که رهبرشان فرد ممتاز دستگاه خلافت و ولیعهدِ پادشاه مطلق العنان وقت و متصرف در امور کشور است، نه مظلوم است و نه آنچنان مقدس. این تدبیر می توانست فکر شیعی را هم در ردیف بقیه عقاید و افکاری که در جامعه طرفدارانی داشت قرار دهد و آن را از حدّ یک تفکر مخالف دستگاه که اگرچه از نظر دستگاه ها، ممنوع و مبغوض است، از نظر مردم به خصوص ضُعفا، پرجاذبه و استفهام برانگیز است، خارج سازد.
دوم تخطئه (خطاکار خواندن، نسبت نادرست به کسی دادن) مدّعای تشیع مبنی بر غاصبانه بودن خلافت های اموی و عباسی و مشروعیت دادن به این خلافت ها بود. مأمون با این کار به همه شیعیان، مُزوّرانه (با دو رویی) ثابت می کرد که ادعای غاصبانه و نامشروع بودن خلافت های مسلط که همواره جزو اصول اعتقادی شیعه به حساب می رفته یک حرف بی پایه و ناشی از ضعف و عقده های حقارت بوده است، چه اگر خلافت های دیگران نامشروع و جابرانه بود خلافت مأمون هم که جانشین آنهاست می باید نامشروع و غاصبانه باشد، و چون علی بن موسی الرضا با ورود در آن دستگاه و قبول جانشینی مأمون، او را قانونی و مشروع دانسته پس باید بقیه خلفا هم از مشروعیت برخوردار بوده باشند و این نقض همه ادعاهای شیعیان است. با این کار نه فقط مأمون از علی بن موسی الرضا بر مشروعیت حکومت خود و گذشتگانش اعتراف می گرفت بلکه یکی از ارکان اعتقادی تشیع را که همان ظالمانه بودن پایه حکومت های قبلی است نیز در هم می کوبید.
علاوه بر این، ادعای دیگر شیعیان مبنی بر زهد و پارسایی و بی اعتنایی ائمه به دنیا نیز با این کار نقض می شد، و چنین وانمود می شد که آن حضرت فقط در شرایطی که به دنیا دسترسی نداشته اند نسبت به آن زهد می ورزیدند و اکنون که درهای بهشت دنیا به روی ایشان باز شد، به سوی آن شتافتند و مثل دیگران خود را از آن مغتنم کردند.
سوم اینکه مأمون با این کار، امام را که همواره یک کانون معارضه و مبارزه بود در کنترل دستگاه های خود قرار می داد و به جز خودِ آن حضرت، همه سران و گردنکشان و سلحشوران علوی را نیز در سیطره خود در می آورد، و این موفقیتی بود که هرگز هیچیک از اسلاف مأمون چه بنی امیه و چه بنی عباس بر آن دست نیافته بودند.
چهارم اینکه امام را که یک عنصر مردمی و قبله امیدها و مرجع سوال ها و شکوه ها بود در محاصره مأموران حکومت قرار می داد و رفته رفته رنگ مردمی بودن را از او می زدود و میان او و مردم و سپس میان او و عواطف و محبت های مردم فاصله می افکند.
اهداف ششگانه مامون از دعوت امام(ع) به خراسان
هدف پنجم این بود که با این کار برای خود وجهه و حیثیتی معنوی کسب می کرد، طبیعی بود که در دنیای آن روز همه او را بر اینکه فرزندی از پیغمبر و شخصیت مقدس و معنوی را به ولیعهدی خود برگزیده و برادران و فرزندان خود را از این امتیاز محروم ساخته است ستایش کنند و همیشه چنین است که نزدیکی دین داران به دنیاطلبان از آبروی دین داران می کاهد و بر آبروی دنیاطلبان می افزاید.
ششم آنکه در پندار مأمون، امام با این کار به یک توجیه گر دستگاه خلافت بدل می گشت، بدیهی است شخصی در حدّ علمی و تقوایی امام با آن حیثیت و حرمت بی نظیری که وی به عنوان فرزند پیامبر در چشم همگان داشت، اگر نقش توجیه حوادث را در دستگاه حکومت بر عهده می گرفت، هیچ نغمه مخالفی نمی توانست خدشه ای بر حیثیت آن دستگاه وارد سازد، این همان حصار مَنیعی (بلند، استوار) بود که می توانست همه خطاها و زشتی های دستگاه خلافت را از چشم ها پوشیده بدارد.

به جز اینها هدف های دیگری نیز برای مأمون متصور بود.

چنان که مشاهده می شود این تدبیر به قدری پیچیده و عمیق است که یقیناً هیچکس جز مأمون نمی توانست آن را به خوبی هدایت کند و بدین جهت بود که دوستان و نزدیکان مأمون از ابعاد و جوانب آن بی خبر بودند. از برخی گزارش های تاریخی چنین بر می آید که حتی فضل بن سهل وزیر و فرمانده کل و مقرب ترین فرد دستگاه خلافت نیز از حقیقت و محتوای این سیاست، بی خبر بوده است. مأمون حتی برای اینکه هیچگونه ضربه ای بر هدف های وی از این حرکت پیچیده وارد نیاید داستان های جعلی برای علت و انگیزه این اقدام می ساخت و به این و آن می گفت.
حقاً باید گفت سیاست مأمون از پختگی و عمق بی نظیری برخوردار بود، اما آن سوی دیگرِ این صحنه نبرد، امام علی بن موسی الرضا است و همین است که علی رغم زیرکی شیطنت آمیز مأمون، تدبیر پخته و همه جانبه او را به حرکتی بی اثر و بازیچه ای کودکانه بدل می کند. مأمون با قبول آن همه زحمت و با وجود سرمایه گذاری عظیمی که در این راه کرد از این عمل نه تنها طَرفی برنَبست (بهره ای نبرد) بلکه سیاست او به سیاستی بر ضد او بدل شد. تیری که با آن، اعتبار و حیثیت و مدّعاهای امام علی بن موسی الرضا را هدف گرفته بود، خودِ او را آماج قرار داد، به طوری که بعد از گذشت مدتی کوتاه ناگزیر شد همه تدابیر گذشته خود را کأن لم یکن (گویی هرگز وجود نداشته است) شمرده، بالاخره همان شیوه ای را در برابر امام در پیش بگیرد که همه گذشتگانش در پیش گرفته بودند یعنی «قتل»، و مأمون که در آرزوی چهره قداست مآبِ خلیفه ای موجه و مقدس و خردمند، اینهمه تلاش کرده بود سرانجام در همان مَزبله ای (زباله دان، جای ریختن زباله) که همه خلفای پیش از او در آن سقوط کرده بودند، یعنی فساد و فحشا و عیش و عشرت توأم با ظلم و کبر، فروغلتید.
دریده شدن پرده ریای مأمون در زندگی پانزده ساله او پس از حادثه ولیعهدی را در ده ها نمونه می توان مشاهده کرد که از جمله به خدمت گرفتن قاضی القضاتی فاسق و فاجر و عیاش همچون یحیی بن اَکثم و همنشینی و مجالست با عموی خواننده و خنیاگرش ابراهیم بن مهدی، و آراستن بساط عیش و نوش و پرده دری در دارالخلافه او در بغداد است.

اکنون به تشریح سیاست ها و تدابیر امام علی بن موسی الرضا در این حادثه می پردازیم.

1- هنگامی که امام را از مدینه به خراسان دعوت کردند آن حضرت فضای مدینه را از کراهت و نارضایی خود پر کرد، به طوری که همه کس در پیرامون امام یقین کردند که مأمون با نیت سوء، حضرت را از وطن خود دور می کند. امام بدبینی خود به مأمون را با هر زبانِ ممکن به همه گوش ها رساند. در وداع با حرم پیغمبر، در وداع با خانواده اش هنگام خروج از مدینه، در طواف کعبه که برای وداع انجام می داد، با گفتار و رفتار، با زبان دعا و زبان اشک، بر همه ثابت کرد که این سفر، سفر مرگ اوست. همه کسانی که باید طبق انتظار مأمون نسبت به او خوش بین و نسبت به امام به خاطر پذیرشِ پیشنهاد او بدبین می شدند، در اولین لحظات این سفر دلشان از کینه مأمون که امام عزیزشان را اینطور ظالمانه از آنان جدا می کرد و به قتلگاه می برد لبریز شد.
اهداف ششگانه مامون از دعوت امام(ع) به خراسان
2- هنگامی که در مرو پیشنهاد ولایتعهدی آن حضرت مطرح شد، حضرت به شدت استنکاف کردند و تا وقتی مأمون صریحاً آن حضرت را تهدید به قتل نکرد، آن را نپذیرفتند. این مطلب همه جا پیچید که علی بن موسی الرضا ولیعهدی و پیش از آن خلافت را که مأمون به او با اصرار پیشنهاد کرده بود نپذیرفته است. دست اندرکاران امور که به ظرافتِ تدبیر مأمون واقف نبودند ناشیانه عدم قبولِ امام را همه جا منتشر کردند، حتی فضل بن سهل در جمعی از کارگزاران و مأموران حکومت گفت من هرگز خلافت را چنین خوار ندیده ام، امیر المؤمنین آن را به علی بن موسی الرضا تقدیم می کند و علی بن موسی دستِ رد به سینه او می زند. (الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج 2، ص 260)
خود امام از هر فرصتی، اجباری بودن این منصب را به گوش این و آن می رساند، همواره می گفت من تهدید به قتل شدم تا ولیعهدی را قبول کردم. طبیعی بود که این سخن همچون عجیب ترین پدیده سیاسی، دهان به دهان و شهر به شهر پراکنده شود و همه آفاق اسلام در آن روز یا بعدها بفهمند که در همان زمان که کسی مثل مأمون فقط به دلیل آنکه از ولیعهدی برادرش امین عزل شده است به جنگی چند ساله دست می زند و هزاران نفر از جمله برادرش امین را به خاطر آن به قتل می رساند و سر برادرش را از روی خشم شهر به شهر می گرداند، کسی مثل علی بن موسی الرضا پیدا می شود که به ولیعهدی با بی اعتنایی نگاه می کند و آن را جز با کراهت و در صورت تهدید به قتل نمی پذیرد. مقایسه ای که از این رهگذر میان امام علی بن موسی الرضا و مأمون عباسی در ذهن ها نقش می بست، درست عکس آن چیزی را نتیجه می داد که مأمون به خاطر آن، این سرمایه گذاری را کرده بود.
3- با این همه علی بن موسی الرضا فقط بدین شرط ولیعهدی را پذیرفت که در هیچ یک از شئون حکومت دخالت نکند و به جنگ و صلح و عزل و نصب و تدبیر امور نپردازد و مأمون که فکر می کرد فعلاً در شروع کار، این شرط قابل تحمل است و بعدها به تدریج می توان امام را به صحنه فعالیت های خلافتی کشانید، این شرط را از آن حضرت قبول کرد. روشن است که با تحقق این شرط، نقشه مأمون نقش بر آب می شد و بیشترین هدف های او نابرآورده می گشت. امام در همان حال که نام ولیعهد داشت و قهراً از امکانات دستاه خلافت نیز برخوردار می بود چهره ای به خود می گرفت که گویی با دستگاه خلافت، مخالف و به آن معترض است، نه امری، نه نهی ای، نه تصدی مسئولیتی، نه قبول شغلی، نه دفاعی از حکومت و طبعاً نه هیچگونه توجیهی برای کارهای آن دستگاه. روشن است که عضوی در دستگاه حکومت که چنین با اختیار و اراده خود، از همه مسئولیت ها کناره می گیرد نمی تواند نسبت به آن دستگاه صمیمی و طرفدار باشد. مأمون به خوبی این نقیصه را حس می کرد و لذا پس از آنکه کار ولیعهدی انجام گرفت بارها در صدد بر آمد امام را بر خلاف تعهد قبلی با لطائفُ الحِیَل (تدبیرها و چاره جویی های زیرکانه) به مشاغل خلافتی بکشاند و سیاست مبارزه منفیِ امام را نقض کند، اما هر دفعه امام هشیارانه نقشه او را خنثی می کرد.
یک نمونه همان است که مُعمَّر بن خَلّاد از خود امام هشتم نقل می کند که مأمون به امام می گوید اگر ممکن است به کسانی که از او حرف شنوی دارند در باب مناطقی که اوضاع آن پریشان است چیزی بنویس و امام استنکاف می کند و قرار قبلی که همان عدم دخالت مطلق است را به یادش می آورد. نمونه بسیار مهم و جالب دیگر ماجرای نماز عید است که مأمون به این بهانه «که مردم قدر تو را بشناسند و دل های آنان آرام گیرد» امام را به امامت نماز عید دعوت می کند. امام استنکاف می کند و پس از اینکه مأمون اصرار را به نهایت می رساند، امام به این شرط قبول می کند که نماز را به شیوه پیغمبر و علی بن ابی طالب به جا آورد و آنگاه امام از این فرصت چنان بهره ای می گیرد که مأمون را از اصرار خود پشیمان می سازد و امام را از نیمه راه نماز بر می گرداند، یعنی به ناچار ضربه دیگری بر ظاهر ریاکارانه دستگاه خود وارد می سازد. (الارشاد المفید، ترجمه رسولی محلاتی، ج 2، ص 257 و 258)
4- اما بهره برداری اصلی امام از این ماجرا بسی از اینها مهمتر است. امام با قبول ولیعهدی، دست به حرکتی می زند که در تاریخ زندگی ائمه پس از پایان خلافت اهل بیت در سال چهلم هجری تا آن روز و تا آخر دوران خلافت بی نظیر بوده است و آن برملا کردن داعیه امامت شیعی در سطح عظیم اسلام و دریدن پرده غلیظ تقیّه و رساندن پیام تشیع به گوش همه مسلمان هاست. تریبون عظیم خلافت در اختیار امام قرار گرفت و امام در آن، سخنانی را که در طول یکصد و پنجاه سال جز در خفا و با تقیّه و به خصیصین (افراد بسیار خاص) و یاران نزدیک گفته نشده بود به صدای بلند فریاد کرد و با استفاده از امکانات معمولی آن زمان که جز در اختیار خلفا و نزدیکان درجه یک آنها قرار نمی گرفت، آن را به گوش همه رساند.
مناظرات امام در مجمع علما و در محضر مأمون که در آن قوی ترین استدلال های امامت را بیان فرموده است، نامه «جوامع الشریعه» که در آن همه رئوس مطالب عقیدتی و فقهی شیعی را برای فضل بن سهل نوشته است، حدیث معروف امامت که در مرو برای عبدالعزیز بن مسلم بیان کرده است، قصاید فراوانی که در مدح آن حضرت به مناسبت ولایتعهدی سروده شده و برخی از آن مانند قصیده دِعبِل و أبونُواس همیشه در شمار قصاید برجسته عربی به شمار رفته است، نمایشگر این موفقیت عظیم امام است.
در آن سال در مدینه و شاید در بسیاری از آفاق اسلامی هنگامی که خبر ولایتعهدی علی بن موسی الرضا رسید در خطبه فضائل اهل بیت بر زبان رانده شد. اهل بیت پیغمبر که هفتاد سال علناً بر منبرها دشنام داده شدند و سال های متمادی دیگر کسی جرأت بر زبان آوردن فضایل آنها را نداشت، اکنون همه جا به عظمت و نیکی یاد شدند، دوستان آنان از این حادثه روحیه و قوت قلب گرفتند، بی خبر ها و بی تفاوت ها با آن آشنا شدند و به آن گرایش یافتند و دشمنان سوگند خورده احساس ضعف و شکست کردند، محدثین و متفکرین شیعه معارفی را که تا آن روز جز در خلوت نمی شد به زبان آورد، در جلسات درسی بزرگ و مجامع عمومی بر زبان راندند.
5- در حالی که مأمون امام را جدا از مردم می پسندید و این جدایی را در نهایت وسیله ای برای قطع رابطه معنوی و عاطفی میان امام و مردم می خواست، امام در هر فرصتی خود را در معرض ارتباط با مردم قرار می داد، با اینکه مأمون آگاهانه مسیر حرکت امام از مدینه تا مرو را به طرزی انتخاب کرده بود که شهر های معروف به محبت اهل بیت مانند کوفه و قم در سر راه قرار نگیرند. امام در همان مسیر تعیین شده، از هر فرصتی برای ایجاد رابطه جدیدی میان خود و مردم استفاده کرد. در اهواز آیات امامت را نشان داد، در بصره خود را در معرض محبت دل هایی که با او نامهربان بودند قرار داد، در نیشابور حدیث «سلسله الذهب» را برای همیشه به یادگار گذاشت و علاوه بر آن نشانه های معجزه آسای دیگری نیز آشکار ساخت و در جابه جای این سفر طولانی فرصت ارشاد مردم را مغتنم شمرد، در مرو که سر منزل اصلی و اقامتگاه خلافت بود هم هرگاه فرصتی دست داد حصارهای دستگاه حکومت را برای حضور در انبوه جمعیت مردم شکافت.
اهداف ششگانه مامون از دعوت امام(ع) به خراسان
6- نه تنها سرجنبانان تشیع از سوی امام به سکوت و سازش تشویق نشدند بلکه قراین حاکی از آن است که وضع جدید امام موجب دلگرمی آنان شد و شورشگرانی که بیشترین دوران های عمر خود را در کوه های صعب العبور و آبادی های دوردست و با سختی و دشواری می گذراندند با حمایت امام علی بن موسی الرضا حتی مورد احترام و تجلیل کارگزاران حکومت در شهرهای مختلف نیز قرار گرفتند. شاعر ناسازگار و تند زبانی چون دعبل که هرگز به هیچ خلیفه و وزیر و امیری روی خوش نشان نداده و در دستگاه آنان رحل اقامت نیفکنده بود و هیچکس از سرجنبانان خلافت از تیزی زبان او مصون نمانده بود و به همین دلیل همیشه مورد تعقیب و تفتیش دستگاه های دولتی به سر می برد و سالیان دراز، دارِ (محل سکونت، خانه) خود را بر دوش خود حمل می کرد و میان شهرها و آبادی ها سرگردان و فراری می گذرانید، توانست به حضور امام و مقتدای محبوب خود برسد و معروف ترین و شیواترین قصیده خود را که ادعانامه نهضت علوی بر ضد دستگاه های خلافت اموی و عباسی است برای آن حضرت بسراید و شعر او در زمانی کوتاه به همه اقطار عالم اسلام برسد، به طوری که در بازگشت از محضر امام آن را از زبان رئیس راهزنان میان راه بشنود. اکنون بار دیگر نگاهی بر وضع کلی صحنه این نبردِ پنهانی که مأمون آن را به ابتکار خود آراسته و امام علی بن موسی را با انگیزه هایی که اشاره شد به آن میدان کشانده بود می افکنیم.

یک سال پس از اعلام ولیعهدی وضعیت چنین است.

مأمون، علی بن موسی را از امکانات و حرمت بی حدّ و مرز برخوردار کرده است، اما همه می دانند که این ولیعهد عالی مقام در هیچ یک از کارهای دولتی یا حکومتی دخالت نمی کند و به میل خود از هر آنچه به دستگاه خلافت مربوط می شود روگردان است و همه می دانند که او ولیعهدی را به همین شرط که به هیچ کار دست نزند قبول کرده است.
مأمون چه در متن فرمان ولایتعهدی و چه در گفته ها و اظهاراتِ دیگر، او را به فضل و تقوا و نسَبِ رفیع و مقام علمی منیع ستوده است و او اکنون در چشم آن مردمی که برخی از او فقط نامی شنیده و جمعی به همین اندازه ام او را نشناخته و شاید گروهی بغض او را همواره در دل پرورانده بودند، به عنوان یک چهره درخور تعظیم و تجلیل و یک انسان شایسته خلافت که از خلیفه به سال و علم و تقوی و خویشی با پیغمبر، بزرگ تر و شایسته تر است شناخته اند.
مأمون نه تنها با حضور او نتوانسته معارضان شیعی خود را به خود خوش بین و دست و زبانِ تند آنان را از خود و خلافت خود منصرف سازد بلکه حتی علی بن موسی مایه امان و اطمینان و تقویت روحیه آنان نیز شده است، در مدینه و مکه و دیگر اقطار مهم اسلامی نه فقط نام علی بن موسی به تهمت حرص به دنیا و عشق به مقام و منصب از رونق نیفتاده بلکه حشمت ظاهری بر عزت معنوی او افزوده شده و زبان ستایشگران پس از ده ها سال به فضل و رتبه معنویِ پدران مظلوم و معصوم او گشوده شده است. کوتاه سخن آنکه مأمون در این قمار بزرگ نه تنها چیزی به دست نیاورده که بسیاری چیزها را از دست داده و در انتظار است که بقیه را نیز از دست بدهد. اینجا بود که مأمون احساس شکست و خسران کرد و در صدد برآمد که خطای فاحش خود را جبران کند و خود را محتاج آن دید که پس از اینهمه سرمایه گذاری سرانجام برای مقابله با دشمنان آشتی ناپذیر دستگاه های خلافت یعنی ائمه اهل بیت(ع) به همان شیوه ای متوسل شود که همیشه گذشتگان ظالم و فاجر او متوسل شده بودند، یعنی قتل.
بدیهی است قتل امام هشتم پس از چنان موقعیت ممتاز به آسانی میسور نبود. قراین نشان می دهد که مأمون پیش از اقدام قطعی خود برای به شهادت رساندن امام به کارهای دیگری دست زده است که شاید بتواند این آخرین علاج را آسانتر به کار برد، شایعه پراکنی و نقل سخنان دروغ از قول امام از جمله این تدابیر است. به گمان زیاد اینکه ناگهان در مرو شایع شد که علی بن موسی همه مردم را بردگان خود می داند جز با دست اندرکاری عمّال مأمون ممکن نبود
هنگامی که ابی الصَّلت این خبر را برای امام آورد، حضرت فرمود: «بار الاها، ای پدیدآورنده آسمان ها و زمین، تو شاهدی که نه من و نه هیچ یک از پدرانم هرگز چنین سخنی نگفته ایم و این یکی از همان ستم هایی است که از سوی اینان به ما می شود.»
تشکیل مجالس مناظره با هر آن کسی که کمتر امیدی به غلبه او بر امام می رفت نیز از جمله همین تدابیر است. هنگامی که امام، مناظره کنندگان ادیان و مذاهب مختلف را در بحث عمومی خود منکوب کرد و آوازه دانش و حجت قاطعش در همه جا پیچید، مأمون در صدد بر آمد که هر متکلم و اهل مجادله ای را به مجلس مناظره با امام بکشاند، شاید یک نفر در این بین بتواند امام را مجاب کند. البته چنان که می دانیم هرچه تشکیل مناظرات ادامه می یافت قدرت علمی امام آشکارتر می شد و مأمون از تأثیر این وسیله نومیدتر.
بنابر روایات، یک یا دو بار توطئه قتل امام به وسیله نوکران و ایادی خود را ریخت و یک بار هم حضرت را در سرخس به زندان افکند، اما این شیوه ها هم نتیجه ای جز جلب اعتقاد همان دست اندر کاران به رتبه معنوی امام را به بار نیاورد، و مأمون درمانده تر و خشمگین تر شد. در آخر چاره ای جز آن نیافت که به دست خود و بدون هیچگونه واسطه ای امام را مسموم کند و همین کار را کرد و در ماه صفر دویست و سه هجری یعنی قریب دو سال پس از آوردن آن حضرت از مدینه به خراسان و یک سال و اندی پس از صدور فرمان ولیعهدی به نام آن حضرت، دست خود را به جنایت بزرگ و فراموش نشدنیِ قتل امام آلود.
این گذری بر یکی از فصل های عمده زندگی نامه سیاسی 250 ساله ائمه اهل بیت(ع) بود که امید است محققان و اندیشمندان و کاوشگران تاریخِ قرن های اولیه اسلام همت بر تنقیح (پاک و اصلاح کردن چیزی از زواید و عیوب) و تشریح و تحقیق هرچه بیشتر آن بگمارند.
1363/05/18
منبع مقاله : کتاب انسان 250 ساله ، بیانات مقام معظم رهبری درباره‌ی زندگی سیاسی - مبارزاتی ائمه معصومین علیهم السلام

نگاهی به شبهات مطرح در فضای مجازی درباره اسلام

امروزه پرسش‌های جهت‌دار و شبهات دینی با انگیزه‌های گوناگون و توسط افراد و گروه‌های مختلفی تولید و به شیوه‌های گوناگونی توزیع می‌شود. در وضعیت کنونی به سبب گسترش امکانات رسانه‌ای و آشنایی اکثر مردم با ابزارهای جدید ارتباطی، زمینه شیوع شایعات و شبهات دینی به صورت هول‌انگیزی فراهم آمده و تولید و توزیع شبهه بدون وقفه در حال ریزش به سمت مردم است.
به گزارش مشرق، در مطلب حاضر نویسنده با اشاره به شبهاتی که در فضای مجازی درباره ناکارآمدی دین اسلام و رفتارهای مسلمان رواج یافته ،درصدد پاسخگویی مستدل به آنها برآمده که نخستین بخش آن از نظر خوانندگان عزیز می‌گذرد.

رواج شبهات در فضای مجازی؛ عامل تزلزل باورها
عرصه اندیشه دینی همواره بستر رویش پرسش‌ها، زایش مسئله‌ها و پرورش فکرها بوده است. اساساً اصلی‌ترین رسالت پیامبران الهی برانگیختن گنج‌های عقلانی انسان‌ و متذکرساختن او به حقیقت زندگی و ارزش حیات معقول و متعالی است. (نهج البلاغه، خطبه اول).دعوت پیامبران با واکنش‌های گوناگونی از سوی مردم رو به‌رو بوده است و همه انسان‌ها یکسان به آن پاسخ نداده‌اند. برخی به دعوت آنان پاسخ مثبت داده و با جان و دل ایمان آورده‌اند و برخی بر علیه آن برخاسته و به دشمنی با آنان همت گماشته‌اند.

تفاوت انسان‌ها در پذیرش یا رد دعوت پیامبران علل و عوامل گوناگونی دارد؛ اما مهمترین عامل، پیامدهایی است که ایمان به پیامبران در نگرش‌ها و رفتارها و مسائل زندگی انسان‌ها به دنبال دارد. پیامبران به روی‌آوردن به حیات معقول و تعدیل هیجان‌ها و غرائز حیوانی فرا می‌خواندند. آ‌نها طبیعت و لذت‌ها و کشش‌های طبیعی را مرحله گذرا و برای آزمایش نیک و بد انسا‌ن‌ها معرفی می‌کردند و از انسان‌ها می‌خواستند که به آن غره نشده و با دل‌سپردن و فرورفتن در لذت‌های طبیعی، از ساحت‌های  متعالی وجودی خود غافل نشوند و این امر برای بسیاری از مردم دشوار بوده و هست.
 
انسان فرزند طبیعت است و از دامان آن بر می‌خیزد و انس او با مادر خویش، انسی عمیق و گرایشی ریشه‌دار است؛ از این‌رو علاقه به طبیعت و دلبستگی به گرایش‌ها و کشش‌های طبیعی، امری دور از انتظار و قابل سرزنش نیست؛ اما معمولا انسان‌ها در دلبستن به طبیعت، افراط کرده و به تعبیر قرآن کریم، گرفتار اخلاد الی الارض(عراف: 176.) می‌شوند و جنبه‌های متعالی حیات را از یاد می‌برند. از این رو دعوت پیامبران و اولیای الهی که خواهان مدیریت هیجان و عاطفه انسان نسبت به لذت‌های طبیعی و توجه عمیق به حقیقت زندگی و حیات ابدی است، برای بسیاری از مردم خوشایند نیست؛ البته هرانسانی که با دعوت پیامبران مواجه می‌شود حق دارد که از چند و چون آن بپرسد و خاستگاه آن را بکاود.
 
پرسش از منشأ دعوت، باورها، ارزش‌ها و فرمان‌هایی که پیامبران برای بشر آورده‌اند و ادامه این پرسیدن تا حصول اطمینان و قوت ایمان، کاری خردمندانه و برخاسته از فطرت انسانی است؛ اما برخی از انسان‌ها با وجود روشن‌شدن حقیقت رسالت پیامبران و صرفاً به سبب سختی دل‌کندن از لذت‌ها و آرزوهایی که برای رسیدن به مواهب مادی و حیوانی دارند، همچنان به ایراد اشکال‌ها و پرسش‌ها و انتقادات ادامه می‌دهند و در شکاکیت فرو می‌مانند. شماری دیگری هم با برساختن شبهه‌ها و درهم‌بافتن ادعاهای بی‌اساس می‌کوشند تا دیگران را در انکار حقانیت راه پیامبران با خود همراه کنند و از بی‌ایمانی آنان به سود مقاصد پلید شخصی یا گروهی خود بهره جویند.

 امروزه پرسش‌های جهت‌دار و شبهات دینی با انگیزه‌های گوناگون و توسط افراد و گروه‌های مختلفی تولید و به شیوه‌های گوناگونی توزیع می‌شود. در گذشته بحث‌ها و مجادلات فکری در همه حوزه‌های فکری و از جمله قلمرو مباحث دینی، در محدوده‌ کوچکی از اهل علم و تخصص جریان پیدا می‌کرد و مردم کوچه و بازار معمولا از گرفتارشدن در دام شبهه‌انگیزان مصون می‌ماندند. در وضعیت کنونی به سبب گسترش امکانات رسانه‌ای و آشنایی اکثر مردم با ابزارهای جدید ارتباطی، زمینه شیوع شایعات و شبهات دینی به صورت هول‌انگیزی فراهم آمده و تولید و توزیع شبهه بدون وقفه در حال ریزش به سمت مردم است.
 
از آنجا که شناخت شبهات و توانایی درک مغالطات و پاسخ به آنها برای همه افراد مقدور نیست، متأسفانه بسیاری از کسانی که در معرض شبهات قرار می‌گیرند، گرفتار آسیب‌های اعتقادی شده و تزلزل در باورها، مشکلات فراوانی را برایشان پدید می‌آورد. بهترین شیوه برخورد با شبهات این است که اگر آمادگی لازم و توانایی تشخیص و پاسخ به آن را نداریم، حتی الامکان در معرض آن قرار نگیریم و اگر ناخواسته با شبهاتی روبه‌رو شدیم حتما در اولین زمان ممکن به عالمان دینی مراجعه کرده و ابهام‌ها و تردیدهای پیش‌آمده را برطرف سازیم.   

در حال حاضر مطالب زیادی در نقد دین، دینداری و ارزش‌های دینی در فضای مجازی دست به دست می‌شود که اکثراً ادعاهایی بی‌اساس و مطالبی غیرمستند و باطل است. مطالبی که معمولاً با یک ادبیات تحریک‌کننده و در کنار هم قراردادن راست و دروغ و استفاده از الفاظ حساسیت‌زا، سعی در تحقیر باورها و ارزش‌های دینی و متزلزل‌کردن شاکله فکری و اعتقادی مؤمنان دارند. در اغلب شبهاتی که توزیع می‌شود، هم ادعاها نادرست است و هم دلائل؛ دلائلی که با فشار الفاظ و فضاسازی روانی، کوشش می‌شود به عنوان دلائلی موجه، مؤثر واقع شده و مخاطب را خلع سلاح کند و پایه‌های ایمان او را به لرزه در‌آورد. یکی از شبهاتی که اخیرا در فضای تلگرام و از طریق کانال‌های ضد دین انتشار یافته این شبهه است: 1400سال است مردم خاورمیانه یکدیگر را بخاطر اعتقادات خود می‌کشند و در همین حال، بی‌خدایان:برق را کشف می‌کنند، تلفن را اختراع می‌کنند، قدم در کره ماه می‌گذارند، واکسن بیماری‌های مختلف را می‌سازند، ...؛
 
اما مردم این نقطه از جهان خود را دارای کامل‌ترین دین و بهترین امت می‌دانند آنهم با کشت و کشتار یکدیگر و دگراندیشان؛ خود را در بهشتی می‌پندارند که برای رسیدن به حوری و جوی عسل باید دین خدا را گسترش دهند ...! دوست مسلمان من! تا به حال پیش خود فکر کرده‌ای که چرا خدایت 124000 راهنمای خود را در منطقه خاورمیانه فرستاده است؟ تا به حال فکر کرده‌ای چرا پیامبری در سرزمین استرالیا یا آفریقا یا آمریکا نفرستاد؟! ارزش جهنم از بهشت خیلی بیشتر است! جهنمی که در آن افراد بی‌خدایی نظیر ادیسون، انیشتین، راسل و ... باشند، ارزشش بیشتر از بهشتی‌ است که در آن فقط مسائل کمر به پائین برای بندگان فراهم می‌شود! 1400سال است که هرکس در حکومت اسلامی آمد، خود را اسلام واقعی نامید، از زمان عمر و علی تا بن‌لادن و... و حالا هم که بغدادی خود را اجرا کننده اسلام واقعی می‌داند! به راستی اسلام واقعی کجاست؟! اصلا اسلام واقعی چیست؟! کی اجرا شده؟! توسط چه کسی؟!
 
کامل‌ترین دین بالای 70 فرقه دارد! فردی که از نظر اسلام کافر است، بخاطر انسان‌بودن و رضایت درونی خویش به کودکان فقیر کمک می‌کند؛ اما فرد دیگری به خاطر رضایت خدایش؛ خدایی که حکم این کافران را تنها گردن‌زدن می‌داند، خدایی که آنها را حرام زاده می‌خواند؛ خدایی که آنها را نجس می‌خواند ...  به راستی که کشورهای جهان سوم را با آتش‌زدن یک قرآن می‌توان شلوغ کرد، اما کشورهای نوین کافران، با کشته‌شدن یک کودک صدایشان بلند می‌شود! یک فرد دیندار به خودش این اجازه را می‌دهد که در عقاید شخصی افراد دخالت کند؛ یک فرد دیندار به خودش این اجازه را می‌دهد که به اسم خدا جان انسانی را بگیرد؛ اما یک فرد بی‌خدا برای خدمت به بشریت، قلب مصنوعی می‌سازد، انواع داروها را می‌سازد و .... به راستی ما به کجا می‌رویم؟ هدفمان در زندگی چیست؟ مگر غیر از این است که شما به خاطر جغرافیای کشورت مسلمانی؟! مگر غیر از این است که سیاه و سفید یکی هستیم و اسممان انسان است؟!

آیا افسار نامرئی دین را دور گردن خود حس نمی‌کنید؟! آیا وقت آن نرسیده که بخاطر انسان‌بودن به هم کمک کنیم نه به خاطر رضای خدا؟ خدا را در کجا می‌یابید؟ در کنار سنگی در کشور بیگانه؟! در ضریح‌های از جنس طلا؟! یا در کنار خیابان، پشت چراغ قرمزها؟! اندکی بدون تعصب تفکر کنیم! «خرافه‌زدایی برای ایرونی آزاد در آینده، شروع همه تغییرات فکری ماست!»

مطالبی مانند آنچه در بالا آوردیم در فضای مجازی، خصوصا تلگرام، به وفور منتشر شده و می‌شود. امثال این شبهه، مطالبی علمی و قابل‌اهمیت نیست و ارزش پاسخ گفتن را ندارد؛ اما به عنوان بررسی علمی یک نمونه از این شبهات و اینکه نشان دهیم چقدر سخنانی از این دست، سست و بی‌پایه‌ است و با تأمل دقیق در قطعات آن می‌توان به باطل بودن آن پی برد، آن را انتخاب کرده و ادعاها و دلائل آن را مرور می‌کنیم تا روشن شود که تولیدگران و توزیع کنندگان این گونه شبهات، هرگز دغدغه حقیقت‌طلبی و تحول و پیشرفت فکری مردم را ندارند؛ بلکه با انگیزه‌های پنهان سیاسی و فرهنگی، تنها به دنبال از بین‌بردن شالوده‌های اعتقادی مردمند. هدف اصلی از انتشار این گونه شبهات، از بین‌رفتن سرمایه مردمی نظام اسلامی و فروپاشی فرهنگ دینی جامعه ایرانی برای ایجاد زمینه‌های فرهنگی و روان‌شناختی دست‌اندازی دشمنان به استقلال سیاسی کشور و بسط هژمونی نامشروع آنان در این منطقه است.
 
دقت در مطالب این شبهه نشان می‌دهد که نویسندگان آن، هم ادعاهای باطلی را مطرح کرده‌‌اند و هم دلائلی را که برای اثبات ادعای خود به‌هم بافته‌اند، دلائلی ناموجه و نامرتبط با ادعاهاست و اصلا همه دلائل مطرح‌شده از سنخ ادعاست! نه دلیل! این شبهه یک ادعای اصلی دارد و برای اثبات ادعای خود دلائلی را مطرح می‌کند که آن را بررسی و نقد خواهیم کرد:

ادعای اصلی: دین امری خرافی است و برای هرگونه تغییر مثبت در زندگی باید از شر آن خلاص شد!

ادعاهای فرعی:
1. مردم خاورمیانه 1400 سال است که به خاطر دین یکدیگر را می‌کشند!

2. همه اختراعات و اکتشافات مهم در زندگی بشر را بی‌خدایان پدید آورده‌اند!

3. همه مردم خاورمیانه اعتقاد دارند که با کشتن بی‌خدایان به بهشت می‌روند!

4. همه پیامبران، در خاورمیانه مبعوث شده‌اند و هیچ پیامبری در استرالیا، آفریقا یا آمریکا مبعوث نشده است و تلویحا از این نتیجه گرفته شده که جریان انبیاء، جریانی ساختگی است!

5. ادیسون و انیشتین و راسل افرادی بی‌خدا بودند!

6. در اسلام فقط به مسائل کمر به پائین اهمیت داده شده است اما در جهنم بی‌خدایان (بخوانید بهشت بی‌خدایان = کشورهای مدرن) تنها به علم و پیشرفت انسانی اهمیت داده می‌شود!

7. در کشورهای نوین، که همه بی‌خدا هستند، مردم با کشته‌شدن یک کودک صدایشان بلند می‌شود اما مردم خاورمیانه برای آتش زدن قرآن به خروش می‌آیند!

8. مسلمانان بخاطر رضایت خدا آدم می‌کشند و بی‌خدایان برای رضایت درونی به فقیران کمک می‌کنند!

9. همه دینداران کاری جز دخالت درعقاید شخصی دیگران و کشتن غیردینداران ندارند؛ اما بی‌خدایان به ساختن قلب مصنوعی و داروهای مفید مؤثر مشغولند!

10. مسلمانان به خاطر جغرافیای کشورشان مسلمانند؛ در حالی که حقیقتی جز انسانیت وجود ندارد و باید به انسانیت ایمان آورد!

بعد از این ادعاها توصیه‌های آنچنانی هم مطرح می‌شود که چرا افسار دین را دور گردنت حس نمی‌کنی؟! چرا در کنار سنگی یا ضریحی از طلا به دنبال خدا می‌گردی؟! این خرافه‌ها را رها کن تا آزاد شوی و آینده روشنی بیابی! راهی برای تغییرات مثبت جز رها‌کردن دین وجود ندارد!

ملاحظه می‌کنید که آنچه به عنوان دلائل خرافی‌بودن دین در متن شبهه مطرح شده است، همه از جنس ادعاست؛ ادعاهایی که یا نیازمند اثبات است، ولی برای اثباتش کمترین دلیلی ارائه نشده است؛ یا ادعاهایی است که از اساس باطل و بی‌پایه است و یا دلائلی است که فی الجمله مقبول است اما ربطی به ادعاهای گوینده ندارد و آن را اثبات نمی‌کند! حال می‌خواهیم ادعاهای گوینده را یک به یک مرور کرده و ببینیم که سخن او تا چه اندازه درست، منطقی و منصفانه است.

ادعای اول: مردم خاورمیانه هزار و چهارصد سال است که به خاطر دین، یکدیگر را می‌کشند!
 این ادعا، ادعایی بسیار بزرگ، اما بدون هرگونه دلیل و شاهد تاریخی، جامعه‌شناختی و مردم‌شناختی است. برای هرمحقق منصف و آگاه به مسائل روان‌شناختی و اجتماعی روشن است که جنگ‌ها و کشتارهایی که در زندگی انسان‌ها روی داده و می‌دهد، معلول عوامل گوناگون و مبتنی بر زمینه‌های مختلف اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و غیره است. فروکاستن پدیده‌های اجتماعی (مثل جنگ) به علتی خاص، آن هم در یک بازه زمانی 1400 ساله، ادعایی بسیار بی‌پایه و بلوفی مزورانه است!

شکی نیست که در همه جای جهان و در طول تاریخ انسانی، در پدیدآمدن جنگ‌ها و ستیزها، در کنار دیگر عوامل، عامل دینداری (و نه دین!) هم گاهی مؤثر بوده است. برخی از گروه‌های قومی یا پیروان ادیان و فرقه‌ها به سبب برداشت غلط از دین و یا بهانه‌کردن عوامل دینی و پوشاندن عوامل واقعی، آتش جنگی را روشن کرده و یا شعله‌ور ساخته‌اند. اما کسانی که اندک آشنایی با ادبیات علوم اجتماعی داشته باشند، می‌دانند که هموار آنچه به عنوان علل و عوامل و دلائل یک پدیده اجتماعی و روان‌شناختی مطرح می‌شود، الزاما همان علل و دلائل واقعی نیست! پدیده‌های روان‌شناختی و جامعه‌شناختی، به این سبب که موضوعشان رفتار انسانی است، معمولا چنان پیچیده‌اند که هیچ نظریه‌ای توان تبیین کامل آن‌ را ندارد. اساسا مهمترین علت فقدان نظریه‌های کلان در علوم انسانی پیچیدگی رفتار انسان است.
 
علم تجربی می‌خواهد با خردکردن و ساده‌کردن پدیده‌ها و روابط میان آنها، الگویی تقریبی برای تغییرات آنها ارائه کند؛ ولی هرچقدر هم پدیده‌ای انسانی را ساده کنیم، بازهم پیچیدگی سازمان روانی انسان‌ها، مانع بزرگی بر سر راه تبیین کامل رفتار انسان است. اگر پیچیدگی رفتار یک یا چند فرد انسانی تبیین آن را با مشکل و تنگنا روبه‌رو می‌کند، چنانچه پدیده‌ای (مثل جنگ) به صورت جمعی و با رفتارهای بسیار پیچیده مجموعه‌ای از انسان‌ها، آن هم در تاریخی بسیار دور از ما رخ داده باشد و قضاوت و تحلیل ما جز از طریق برخی از اسناد تاریخی ممکن نباشد، تبیین آن بسیار دشوارتر و با قطعیت و قاطعیت بسیار کمتری انجام‌شدنی است.

علل تجویز جنگ و جهاد در اسلام
 بنابر این نسبت دادن همه جنگ‌های روی داده در تاریخ خاورمیانه به اعتقادات دینی مردم، نسبتی سست و نادرست و غیرعلمی است. حال ممکن است کسی بگوید (چنانکه بسیار گفته‌اند!) که در قرآن کریم آیات فراوانی وجود دارد که به جنگ، جهاد و نبرد با کافران توصیه یا فرمان داده است؛ همچنین پیامبر و امام علی علیهم‌السلام در دوران زمامداری خود جنگ‌های فراوانی را فرماندهی کرده‌اند. پس اگر بگوئیم که دین اسلام، مسلمانان را به جنگ و کشتار کافران و دگراندیشان ترغیب کرده است، سخن گزافی نگفته‌ایم!
 
پاسخ این ادعا این است که ما هم در اینکه قرآن کریم به جهاد و مبارزه فرمان داده و آن را تقدیس کرده است، شکی نداریم. نیز در اینکه پیامبر و امام علی در دوران حکومت خود جنگ‌هایی را رهبری کرده‌اند، نمی‌توان تردید کرد؛ حال اگر اثبات شود که این جنگ‌ها برای ظلم به دیگران و کشتن به ناحق کافران برپا شده است و پیشوایان اسلام قصد کشورگشایی و مقاصد سیاسی تجاوزکارانه‌ای را دنبال می‌کرده‌اند، ادعای شبهه‌کنندگان تأیید می‌شود؛ اما اگر فلسفه و اهداف آن جنگ‌ها چیز دیگری باشد، از آن نمی‌توان برای تخطئه پیشوایان اسلام و مسلمانان بهره جست.

جهاد دفاعی و نه ابتدایی
به اختصار باید توضیح دهیم که آنچه در آموزه‌های اسلامی و سیره پیشوایان دین در رابطه با موضوع جهاد و شهادت در راه خدا وجود دارد، تنها به جهاد دفاعی مربوط است؛ با قاطعیت می‌توان گفت که ما در اسلام چیزی به نام جهاد ابتدایی نداریم؛ چه رسد به جنگ پیش‌دستانه! جهاد دفاعی یعنی دفاع از جان، مال، ناموس، تمامیت ارضی و استقلال سیاسی جامعه اسلامی در برابر هجوم دشمنان؛ تردیدی نیست که در آموزه‌های دینی بر جهاد و دفاع از جامعه و نظام اسلامی فراوان تأکید شده است و همین امر سبب شده است تا برخی از ناآگاهان و بیماردلان، دین اسلام را ترویج گر خشونت و جنگ بنامند.
 
در حالی که این تأکیدها و توصیه‌ها حکمت دیگری دارد؛ ضرورت جهاد دفاعی، هرگز حکمی دینی نیست؛ بلکه حکمی عقلی و عقلایی است و دین اسلام تنها بر حکم عقل و عقلا تأکید ورزیده است. هرانسان‌ عاقل و سلیم النفسی به روشنی درک می‌کند که اگر کس یا کسانی جان، مال و دیگر ثروت‌ها و داشته‌های ارزشمند او را مورد تجاوز قرار دهند، باید از خود و داشته‌هایش در برابر متجاوز دفاع کرده و شر دشمن را، هرچند با کشتن او، دفع کند. هیچ انسان عاقلی در برابر تجاوز دشمن ساکت نمی‌ماند و دست کم با گریختن از تیررس او جانش را نجات می‌دهد. البته معلوم است که گریختن از معرکه جنگ همیشه کاری خردمندانه و مشروع نیست.

حکمت تأکیدهای پرتکرار قرآن کریم و سنت و سیرت پیشوایان دینی بر جهاد دفاعی، از آن روست که جهاد، به خودی خود، امری شاق، دشوارو جان‌فرسایی است. سختی و دردناکی جنگ و امکان از دست‌رفتن جان و سلامتی، که عزیزترین داشته‌های هرانسانی است، انگیزه و تصمیم فرد را برای شرکت در جهاد فرومی‌کاهد و زمینه سستی و تعلل را فراهم می‌آورد. از این رو انسان‌ها با وجود درک فطری و عقلانی به لزوم جهاد، مبارزه و دفاع از خود و متعلقات خود، همواره انگیزه کمی برای انجام این عمل بزرگ و دشوار دارند و می‌کوشند تا به بهانه‌ها و دلائل گوناگونی از زیر این بار شانه خالی کنند. خداوند متعال در آیات متعدد قرآن کریم و نیز پیشوایان دینی به صورت‌های گوناگون، روحیه جهاد و شهادت‌طلبی و حس دفاع را در مؤمنان تقویت کرده‌اند و با تبیین حقیقت شهادت و پاداش‌های بلند و ارجمندی که برای مجاهدان راه خدا مهیا شده است، بر شوق آنان در دفاع از ایمان، عقیده، ارزش‌ها، سرزمین و استقلال فرهنگی و سیاسی نظام اسلامی افزوده‌اند.

بر اساس مبانی فقهی و حقوقی اسلام هرجا جنگی رخ می‌دهد، همواره گروه متجاوز، محکوم و گروهی که از خود در برابر تجاوز و دشمنی دفاع می‌کند، مورد تحسین و ستایش است و تفاوت نمی‌کند که چه کسی و کسانی و با چه انگیزه و بهانه‌ای جنگ را آغاز کنند! آغاز جنگ با هرهدف و انگیزه‌ای باطل و نامشروع است؛ اما اگر جنگی روی داد، گروهی که مورد هجوم قرار گرفته است، شرعا، اخلاقا و عقلا به دفاع از خود و سرکوب دشمن مهاجم مجاز است. (حج: 39 و 40)

اسناد محکم تاریخی نشان می‌دهد که پیامبر اکرم، امام علی و امام حسن علیهم السلام در در دوران حکومت خود هرگز جنگی را آغاز نکردند؛ بلکه ناخواسته و در مقام دفاع از نظام اسلامی یا دفع تجاوز و مقابل به مثل نسبت به تجاوز پیش‌دستانه دشمن وارد جنگ شده‌اند. جالب است دقت کنیم که در آیات قرآن کریم و توصیه‌ها و فرمان‌های جهادی پیامبر(ص) و امام علی(ع) فراوان بر این موضوع تأکید رفته است که حتی در شرایط جنگی و وضعیتی که ممکن است هررویداد تجاوزکارانه‌ای با بهانه شرایط اضطراری جنگ رخ دهد، مسلمانان حق ندارند از حدود عدالت و انصاف با دشمن خارج شوند و باید تنها بر سپاهیان نظامی و حاضر در معرکه جنگ بتازند و به بیش از آن تعدی نکنند.
 
پیامبر(ص) و امام علی(ع) همواره در جنگ‌ها به سربازان خود توصیه می‌کردند که از حدود اخلاقی و شرعی پارا فراتر نگذارند؛ فراریان را دنبال نکنند، زخمی‌ها و اسیران را نکشند، به زنان، کودکان، سالمندان و ناتوانان آسیبی نرسانند، خانه‌ها، مزارع و درختان را از بین نبرند، .... این فرمان‌ها همه نشانگر این است که جهاد در اسلام امری ثانوی و تنها در واکنش به تجاوز دشمن مشروعیت می‌یابد؛ آن هم به اندازه‌ای که دشمن از تجاوز دست کشیده و با تحمل شکست نظامی از معرکه جنگ بگریزد. نتیجه اینکه با قاطعیت می‌توان گفت جنگ‌هایی که در 1400 سال گذشته در منطقه خاورمیانه رخ داده است: اولا دارای علل و عوامل گوناگونی بوده است. ثانیاً برخی از این جنگ‌ها توسط مسلمانان ایجاد شده نه همه آنها. ثالثاً از دیدگاه اسلام تنها جنگ‌هایی که با هدف دفاع از سرزمین و استقلال سیاسی روی داده است، مورد قبول و تأئید است و هرجنگی با انگیزه و عامل دیگری توسط هرگروه، چه مسلمان و چه غیرمسلمان اتفاق افتاده است، مردود و نامشروع است.

از سوی دیگر شبهه‌کنندگان به عمد پنهان می‌کنند که اکثر جنگ‌هایی که در چند صد سال اخیر در این منطقه روی داده است، توسط بیگانگان و استعمارگران انگلیسی، فرانسوی و آمریکایی و به تعبیرآنهاهمان بی‌خدایان، بر مردم این منطقه تحمیل شده است. مطالعه تاریخ جنگ‌های گوناگون در منطقه خاور میانه این حقیقت را به خوبی روشن می‌کند که این منطقه به سبب برخورداری از ثروت‌های فراوان خدادداد و مختصات راهبردی سیاسی، نظامی، اقتصادی و امنیتی همواره مورد طمع بی‌خدایان بوده است و کشورهای استعمارگر با حمله به کشورهای منطقه و اشغال سرزمین‌ها و از بین بردن سیادت و استقلال سیاسی ملت‌ها، جنگ‌های خانمان‌سوزی را برپا کرده‌اند.
 
اکنون بر ناظران منصف و آگاه پوشیده نیست که گروه‌های تروریستی، مثل داعش، طالبان، ... دست نشانده و ابزار ایجاد ناامنی همان بی‌خدایان در این منطقه هستند. وانگهی! جنگ، چه با بهانه‌های مذهبی و چه با بهانه‌های غیرمذهبی، همواره در همه جای دنیا وجود داشته است. اگر با چشم انصاف به تاریخ کشورهای پیشرفته امروز، یعنی آمریکا و اروپای غربی بنگریم، با رویدادها و جنگ‌هایی به مراتب خونین‌تر، خشن‌تر و غیرانسانی‌تر مواجه می‌شویم. آیا جنگ‌های جهانی اول و دوم که نزدیک به چندصد میلیون انسان را در کام مرگ برد و میلیون‌ها آواره، مجروح و نقص عضو شده برجای گذاشته است، جنگ اعتقادات و ستیز بر سر فرمان‌های دینی و توسط مسلمانان رخ داده است؟! بنابراین ادعای شبهه‌کننده که مردم خاورمیانه 1400 سال است که یکدیگر را به خاطر اعتقاداتشان می‌کشند، ادعایی واهی و عاری از هرگونه انصاف و عدالت در سخن است.
منبع: کیهان

یوم‌الهدم؛ تفکر داعشی آل سعود که یک قرن پیش بقیع را ویران کرد


توجیه 90 سال پیش آل سعود، توجیه امروز داعش/
توجیهی که رژیم آل سعود حدود 93 سال پیش در چنین روزی، برای ویرانی قبور ائمه و یاران پیامبر در بقیع بکار برد، همان توجیهی است که امروز «داعش» در سوریه و عراق برای ویرانی بارگاه بزرگان اسلام به کار می‌برد.

به گزارش مشرق، 8 شوال 1344.ق (31 فروردین 1305) سالروز ویرانی آرامگاه‌های ائمه و صحابه پیامبر اسلام در قبرستان بقیع در مدینه منوره است که یوم الهدم نامیده می‌شود.

قبرستان بقیع یکی از اصلی‌ترین قبرستان‌های مدینه از زمان پیامبر اسلام (ص) بوده که یکی از نزدیک ترین آثار تاریخی به مسجدالنبی است.

هزاران نفر از اهالی مدینه در این قبرستان به خاک سپرده شده‌‌اند که شماری از آنها از اهل بیت پیامبر اسلام یا صحابه ایشان (ص) بوده‌اند.

اکثر منابع مذهبی روایت کرده‌اند که فاطمه زهرا (س) دختر پیامبر اسلام به همراه فرزندش امام حسن (ع)، امام سجاد (ع)، امام محمد الباقر (ع) و امام جعفر الصادق (ع) به همراه بیش از 10 هزار صحابی پیامبر از جمله عثمان بن عفان [خلیفه سوم] در این قبرستان به خاک سپرده شده‌اند.

این قبرستان که مشهورترین قبرستان تاریخ اسلام است همسران پیامبر [غیر از خدیجه (ع)]، عموی پیامبر و عمه ایشان صفیه را نیز در خود جای داده است.

از دیگر شخصیت‌های شناخته شده که در این قبرستان به خاک سپرده شده‌اند می‌توان حلیمهمادر رضاعی پیامبر جویریه،ام‌سلمه،زینب دختر جحش،زینب دختر خزیمه،سوده،حفصه،صفیه،ام‌حبیبه،عایشه، ابراهیم پسر پیامبر، دختران پیامبر (زینب،رقیهوام‌کلثوم)،ام‌البنینهمسر امام علی (ع) و مادرابوالفضل العباس(ع)، صفیهوعاتکهعمه‌های پیامبر،عقیل بن ابی‌طالبوعبدالله بن جعفر و عبدالله وآمنه، والدین پیامبر اسلامرا نام برد.

اهمیت ویژه این قبرستان از آن جهت است که پیامبر اسلام برای اولین بار آن را برای به خاک سپردن مسلمانان انتخاب کرد و اولین مسلمانی که در این قبرستان به خاک سپرده شده «عثمان بن مظعون» بوده است.

تا پیش از تسلط«محمد بن سعود بن محمد آل مقرن» موسس اولین دولت آل سعودبر شهرمدینهبر روی مزارهای پیشوایان و سایر بزرگان اسلام که درمدینهمدفون بودند گنبدها و بناهایی قرار داشت.

پیشوایان بقیع در بقعه بزرگی که به طور هشت ضلعی ساخته شده بود و اندرون و گنبد آن سفیدکاری شده بود مدفون بودند.

با توجه به اینکه وهابی‌ها ساخت بنا بر قبور و زیارت آن را شرک و کفر می‌دانند، ابتدا در سال 1220.ق بقیع را ویران کردند اما مسلمانان بار دیگر اقدام به ساخت بارگاه‌ ائمه کردند در ماه رمضان سال 1344.ق «بن سعود» که بار دیگر بر مدینه مسلط شده بود، شیخ عبدالله قاضی‌القضات خود را ازمکهبه مدینه اعزام کرد تا موضوع تخریب مقابر موجود در مدینه را با علما و سران این شهر مطرح و موافقت آن‌ها را ولو به صورت ظاهری جلب کند و با این هدف جلسه‌ای تشکیل شد.

شیخ عبدالله از حاضران پرسید: «دربارهٔ تخریب اینگنبدوبارگاه‌هاچه می‌گویید»؟ بسیاری از آن‌ها از ترس جان‌شان جواب ندادند، بعضی دیگر هم اظهار موافقت کردند.وهابی‌هانیز مردم را با زور اسلحه جمع کرده و به سویبقیعحرکت دادند و هرچه گنبد و ضریح در شهر مدینه و بیرون از شهر بود، ویران کردند.

ضریح فولادی ائمهبقیعرا که در اصفهان ساخته شده بود و بر قبور چهار امام شیعیان قرار داشت از جای در آورده و بردند؛ وهابیون از ترس عواقب کار خود از تخریب حرم نبوی خودداری کردند.

تخریب بقیع، از همان آغاز اعتراضات گسترده‌ای را در میان مسلمانان برانگیخت، مردمآذربایجان، شوروی،ازبکستان،ترکمنستان،ایران،ترکیه،افغانستان،عراق،چین، مغولستان،هندو مناطقی ازروسیهدر نامه‌ها و مکاتبات بسیار ویرانی قبرستان بقیع را محکوم کرده بودند.

دولت‌های مسلمان به این اقدام اعتراض کردند و برخی دولتها از جمله دولت ایران، سفر به حجاز را بر شهروندان خود ممنوع کرد. حکومتایرانهیأتی رسمی را بهحجازفرستاد تا گزارشی از وضعیت حرمین و بقیع تهیه کند. دولت هند نیز هیأتی بهمکهفرستاد تا شدیداً به این اقدام اعتراض کند.

دولت ایران روز 16 صفر سال1344.ق را به مناسبت هتک حرمت به بقیع، عزای عمومی اعلان کرد وآیت الله مدرسدر مجلس ایران تلاش‌هایی را برای مقابله با این عمل آغاز کرد. مجلس ایران کمیسیونی را برای بررسی موضوع تشکیل داد.

دولت سعودی برای پیشگیری از خشم مسلمانان و توجیه تخریب اماکن مذهبی، نمایندگان دولت‌های مسلمان را به مکه فراخواند. از ایران هیأتی مرکب ازغفار خان جلال السلطنه، وزیر مختار ایران درمصر، وحبیب الله خان هویدادر تاریخ 24 شهریور 1304. ش واردجدهشد. با ترفندهای دولت سعودی و عدم پیگیری جدی از سوی مقام‌های کشورهای اسلامی، این قضیه مسکوت ماند.

حبیب الله خان هویدا در سفرحجازباعبدالعزیز بن عبدالرحمن بن سعوددیدار کرد. به نقل او، عبدالعزیز ویرانی اماکن مقدس بقیع را بر عهده «بدوی‌های جاهل» انداخت و خود را در این اقدام بی‌تقصیر دانست.

عدم بازسازی اماکن تخریب شده بقیع توسط آل سعود، تا سال‌ها مانع آن شد که حکومت ایران دولت سعودی وقت را به رسمیت بشناسد و پس از آن نیز این مسأله، تا مدتها موجب تیرگی روابط طرفین بود.

توجیه دیروز آل سعود، توجیه امروز داعش

توجیهی که رژیم آل سعود حدود یک قرن پیش (93 سال) برای ویرانی قبور ائمه و یاران پیامبر در بقیع بکار برده بود همان توجیهی است که امروز تروریست‌های «داعش» در سوریه و عراق بکار می‌برند و در طول چند سالی که این پدیده در خاورمیانه ایجاد شده است ده‌ها ضریح و بارگاه شخصیت‌های برجسته اسلامی در عراق و سوریه ویران شده است.

 

منبع: فارس

پاسخ به استفتائاتی درمورد احکام پوشش و آرایش

یکی از مباحث مهم فقهی که مورد نیاز آحاد افراد جامعه می‌باشد احکام «پوشش و آرایش» است. «پوشش» یک امر طبیعی برای انسان‌ها و از ممیزات او نسبت به دیگر موجودات است. «آرایش» هم رفتاری است که از تمایل انسان به خودآرایی نشئت می‌گیرد. اسلام در احکامی که در مورد پوشش و آرایش وضع کرده، این دو مسئله را نظام‌مند کرده به‌گونه‌ای که شخصیت وزین و مطلوب را برای آقایان و بانوان حفظ کند.

به گزارش مشرق، پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای (KHAMENEI.IR)، چندی پیش اعلام کرد به پرسش‌های شرعی مخاطبان درباره‌ی احکام پوشش و آرایش پاسخ می‌دهد.

 
حجت‌الاسلام والمسلمین محمدحسین فلاح‌زاده -عضو دفتر استفتائات حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای و رئیس مرکز موضوع‌شناسی احکام فقهی- به پرتکرارترین سؤالات مطابق با فتاوای حضرت‌ آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای پاسخ داده است که متن پاسخ‌ها همزمان با ۲۱ تیرماه، روز عفاف و حجاب به شرح زیر منتشر می‌شود.
 
 فهرست اجمالی:
 
  ۱. محدوده‌ی پوشش خانم‌ها و آقایان در جامعه
 
  ۲. آیا پوشاندن پا در برابر نامحرم و در هنگام نماز واجب است؟
 
  ۳. آیا مرد می‌تواند همسرش را ملزم به بی‌حجابی یا حجاب کند؟
 
  ۴. آیا حلقه‌ی ساده‌ی ازدواج در دست خانم‌ها زینت محسوب می‌شود؟
 
  ۵. انتشار تصاویر با حجاب بانوان محجبه توسط خودشان در شبکه‌های اجتماعی
 
  ۶. استفاده از پوشش‌های رنگارنگ توسط بانوان
 
  ۷. پوشیدن ساپورت، شلوار لی و جین، روسری و کفش رنگی و مانتوی کوتاه در زیر چادر
 
  ۸. استفاده از چادر و پوشیه در کشورهای غیر اسلامی
 
  ۹. نگاه پزشک به بیمار غیرهمجنس
 
  ۱۰. مراجعه‌ی خانم به پزشک مرد در شرایطی که مهارت پزشک زن پایین‌تر است
 
  ۱۱. آیا باید تمام شهر را برای پیدا کردن پزشک همجنس بگردیم؟
 
  ۱۲. گرفتن نبض و معاینه‌ی چشم، گوش و دهان و دندان خانم توسط پزشک مرد
 
  ۱۳. چه نوع پوشش برای خانم‌ها از حیث رنگ، جنس و نوع در مقابل نامحرم اشکال دارد؟
 
  ۱۴. استفاده از چادر براق و رنگارنگ در برابر نامحرم
 
  ۱۵. استفاده از لباس‌های تنگ و چسبان
 
  ۱۶. پوشیدن جوراب نازک
 
  ۱۷. بستن موی بلند خانم‌ها در زیر روسری به‌طوری‌که منجر به برآمدگی در پشت سر بشود
 
  ۱۸. پوشیدن کفش پاشنه‌بلند برای بانوان
 
  ۱۹. پوشیدن تی‌شرت‌های کوتاه توسط پسران به‌طوری‌که بخشی از بدن نمایان شود
 
  ۲۰. میزان پوشش دختر در مقابل خواستگار
 
  ۲۱. الزام دختربچه‌ها قبل از رسیدن به سن بلوغ به رعایت حجاب
 
  ۲۲. اجبار کارمندان زن به آرایش کردن در محیط کار توسط کارفرما
 
  ۲۳. آیا حکم پوشش در برابر نامحرمان فامیل متفاوت است؟
 
  ۲۴. میزان پوشش زن در برابر محارم خود به غیر از همسر
 
  ۲۵. مصداق آرایش چیست؟
 
  ۲۶. کدام «عرف» ملاک است؟ عرف متشرعین یا عرف کوچه و بازار؟
 
  ۲۷. حاضر شدن خانم‌ها با ظاهر آرایش‌کرده در مقابل نامحرم
 
  ۲۸. کاشت ناخن و مژه‌ی مصنوعی
 
  ۲۹. حکم وضو و غسل با داشتن آرایش، لاک ناخن و کرم
 
  ۳۰. استفاده از عطر و ادکلن توسط خانم‌ها
 
  ۳۱. استفاده از لوازم آرایشی که ضرر جسمی به همراه دارد
 
  ۳۲. تتو کردن ابرو و سایر اعضای بدن
 
  ۳۳. اپیلاسیون بدن
 
  ۳۴. بلند بودن ناخن برای خانم‌ها
 
  ۳۵. رنگ کردن یا برداشتن ابرو برای خانم‌ها
 
  ۳۶. استفاده‌ی خانم‌ها از موی مصنوعی و نگاه نامحرم به آن
 
  ۳۷. تراشیدن ریش
 
  ۳۸. آیا آرایش کم هم حرام است؟
 
  ۳۹. مداد چشم
 
  ۴۰. کرم ضد آفتاب و کرم سفیدکننده
 
  ۴۱. تتو کردن خط چشم و خط لب
 
  ۴۲. ابرو برداشتن مردان
 
  ۴۳. استفاده از زیورآلات طلا و پلاتین برای مردان
 
۱. محدوده‌ی پوشش خانم‌ها و آقایان چقدر باید باشد؟
 
خانم ها در نگاه نامحرم تمام بدن را باید بپوشانند غیر از دو موضع که واجب نیست پوشانده شود البته در صورتی که آرایشی یا زیوری نداشته باشد. آن دو موضعی که واجب نیست یکی گردی صورت است به مقداری که در وضو لازم است شسته شود، یکی هم دست¬‌ها از نوک انگشتان تا مچ. این مقدار هم البته اگر آرایش و زینتی داشته باشد حتماً باید پوشانده شود.
 
به دست داشتن انگشتر هم اگر ساده باشد، چشمگیر نباشد، به نظر حضرت آقا پوشاندنش واجب نیست اما اگر ساده نیست و چشمگیر است باید پوشانده شود.
 
اصل حجاب درباره‌ی آقایان پوشاندن عورتین است اما اگر در جایی قرار می¬‌گیرند که در معرض نگاه نامحرم یا در معرض نگاه شهوت‌آلود دیگران یا به‌گونه¬‌ای است که طرف انگشت‌نما می¬شود، باید به مقدار لازم و متعارف بدن را بپوشاند.
 
۲. آیا پوشاندن پا از نگاه نامحرم برای خانم‌ها واجب است یا خیر؟ و حکم پوشش پا برای خانم‌ها در هنگام نماز در صورتی که نامحرم در آنجا نباشد چیست؟
 
خانم‌ها در مقابل نامحرم باید پاها را بپوشانند؛ تنها دو موضع برای پوشش خانم‌ها در حضور نامحرم استثنا شده است: «گردی صورت و دست‌ها تا مچ» البته به شرط اینکه آرایش و زیوری که جلب توجه کند و چشمگیر باشد نداشته باشند.
 
اما در نماز سه موضع استثنا شده که پوشاندن آن واجب نیست؛ «گردی صورت» به مقداری که در وضو شسته می‌شود، «دست‌ها تا مچ» و «پاها تا مچ، به شرط اینکه نامحرمی نباشد».
 
۳. مرد تا چه اندازه اختیار دارد همسر خود را ملزم به پوشش و آرایش خاصی نماید؟ و زن تا چه حد باید به حرف شوهرش در این‌باره گوش دهد و رعایت حجاب یا رعایت نکردن آن را الزامی بداند؟
 
مسئله‌ی پوشش و آرایش ربطی به دستور یا نهی شوهر ندارد بلکه حکم خدا است و خانم‌ها باید در جاهایی که حجاب واجب است یعنی در نگاه نامحرم مراعات کنند حتی اگر شوهر مخالفت کند.
 
بعکس در جاهایی که حجاب واجب نیست، اطاعت از امر شوهر به حجاب باز هم واجب نیست؛ مگر اینکه موردی باشد که اگر خانم اطاعت نکند، اختلاف یا مشاجره به وجود می‌آید و خدای ناکرده منجر به جدایی خواهد شد یا ترس از این باشد، در اینجا چون امر مهمی در میان است اطاعت لازم می‌باشد.
 
۴. آیا استفاده از حلقه‌ی ساده‌ی ازدواج برای خانم زینت محسوب می‌شود؟
 
انگشتر خانم‌ها اگر چشمگیر نبوده و ساده باشد -حالا فرقی نمی‌کند که مربوط به ازدواجش بوده یا خودش تهیه کرده و یا هدیه گرفته است- پوشاندنش واجب نیست. اما اگر انگشتر چشمگیر و خاص است باید از نگاه نامحرم پوشانده شود.
 
۵. برخی از خانم‌ها در شبکه‌های مجازی با قصد خیر و هدف ترویج حجاب اسلامی و چادر مشغول به فعالیت هستند و عکس‌های خود را با حجاب کامل منتشر می‌نمایند. لکن در برخی موارد همین تصاویر موجب سوءاستفاده قرار می‌گیرد؛ تکلیف چیست؟
 
اگر این تصاویر مورد سوءاستفاده قرار گیرد یا تحریک‌آمیز باشد یا مفسده‌ای برای خانم داشته باشد، جایز نیست.
 
۶. آیا استفاده‌ی نوع خاصی از حجاب با رنگ‌های متنوع جهت جذب دیگران به مقوله‌ی حجاب جایز است؟
 
استفاده از رنگ‌های متنوع اگر به‌گونه‌ای باشد که موجب جلب توجه نامحرم شده به‌طوری‌که خانم انگشت‌نما شود جایز نیست. درست است که برخی قصد خیر دارند و می‌خواهند حجاب تمیز و شیک داشته باشند و مرتب باشند و با این کار دیگران را جذب کنند تا حجاب ترویج پیدا کند، اما باید به این نکته توجه داشته باشند طوری نشود که در نگاه دیگران حتی بین خانم‌ها انگشت‌نما شوند؛ یا موجب جلب توجه نامحرم شوند که در این دو صورت جایز نیست. اما اگر این‌گونه نیست و حجابشان عادی است و دیگران هم جذب این حجاب می‌شوند، قطعاً اشکالی ندارد.
 
۷. حکم پوشیدن ساپورت و شلوار لی یا شلوار جین و روسری و کفش رنگی و مانتوی کوتاه در زیر چادر چیست؟
 
برای پوشش شرایطی ذکر شده ازجمله اینکه برجستگی‌های بدن مشخص نباشد. در مورد ساپورت، این‌گونه است که تمام هندسه‌ی بدن مشخص است؛ بنابراین حجاب کاملی نیست اما نسبت به نوع‌های رنگی شلوار جین و لی، اگر زیر چادر باشد و پیدا نباشد، حکم خاصی ندارد؛ به فرض اینکه پیدا هم باشد اگر به‌قدری چسبان نباشد که هندسه‌ی بدن مشخص باشد -یعنی یک مقداری گشاد باشد که برجستگی بدن مشخص نباشد- و اینکه رنگش به‌گونه‌ای نباشد که فرد انگشت‌نما شود و به‌اصطلاح لباس شهرت نباشد، اشکالی ندارد.
 
۸. آیا پوشیدن چادر در کشورهای غربی و یا استفاده از پوشیه در شهرهایی که متداول نیست، حکم لباس شهرت را پیدا می‌کند و اشکال دارد؟
 
اصل مراعات حجاب لازم است یعنی اگر فرد به جایی رفت که افراد بی‌حجاب هستند، او باید حجاب را مراعات کند؛ اگرچه چادر حجاب برتر و بهتر است اما اگر در جایی پوشیدن چادر یا پوشیه برایش مفسده دارد و ممکن است مورد تعرض قرار گیرد یا اینکه انگشت‌نما شود یعنی لباس شهرت محسوب شود، در آنجا به خاطر وجود مفسده، استفاده از چادر یا پوشیه جایز نیست.
 
۹. آیا منظور از نگاه پزشک به بیمار غیرهمجنس، نگاه به قسمت‌های خاص بدن است و یا نگاه همراه با لذت و گناه به بیمار؛ در این صورت تشخیص توسط بیمار چگونه خواهد بود؟
 
نگاه حرام -چه برای پزشک و چه برای غیرپزشک- نگاه به قسمت‌هایی از بدن زن است که در نگاه نامحرم باید بپوشاند؛ یعنی نگاه به غیر از صورت و دست‌ها، یا نگاه شهوت‌آلود به خانم؛ این به حکم اولی نگاه حرام است. اما در صورت اضطرار و ناچاری که پزشک همجنس موجود نباشد یا اگر هست در دسترس نیست و فرد ناچار است، در این صورت پزشک قسمت‌های دیگر بدن را هم به ضرورت می‌تواند برای معاینه و معالجه‌ی لازم نگاه کند.
 
تشخیص نگاه شهوت‌آمیز هم به خود پزشک برمی‌گردد و معمولاً تشخیصش برای بیمار مشکل است. اگر خانم می‌خواهد به پزشک مراجعه کند و می‌داند پزشک برای درمان او باید به جاهایی که نگاه نامحرم به آن حرام است نگاه کند، در صورتی که پزشک همجنس وجود داشته باشد، نمی‌تواند به پزشک غیرهمجنس مراجعه کند ولو اینکه پزشک همجنس با تأخیر حاضر می‌شود، اما اگر تأخیر ممکن نیست و چاره‌ای ندارد، این مراجعه اشکال ندارد. اگرچه وظیفه‌ی پزشک هم این است که در نگاه به مقدار ضرورت اکتفا کند.
 
۱۰. در صورتی که پزشک متخصص همجنس و غیرهمجنس برای خانم‌ها وجود دارد اما پزشک مرد برای معاینه و معالجه‌ از تخصص بالاتری برخوردار است، آیا در این صورت مراجعه به پزشک مرد برای خانم‌ها جایز است؟
 
در صورتی که پزشک همجنس وجود دارد و می‌تواند معاینه و معالجه کند هرچند ممکن است پزشک غیرهمجنس تخصص بالاتری داشته باشد، مراجعه به پزشک غیرهمجنس در صورتی که مستلزم لمس و نظر حرام باشد جایز نیست.
 
اما اگر تخصص پزشک همجنس خیلی پایین است و مطمئن هستند که نمی‌تواند معالجه کند، در این صورت در حقیقت پزشک همجنس که بتواند این بیمار را معالجه کند وجود ندارد؛ اما باید توجه داشت بهانه‌ی اینکه  پزشک غیرهمجنس تخصص بالاتری دارد و بهتر عمل می‌کند، مجوزی برای مراجعه به او نیست.
 
۱۱. در شهرهای کوچک که متخصص خانم کم است، آیا باید کل شهر را بگردیم تا پزشک خانم پیدا کنیم؟ و در صورت نبود متخصص خانم، آیا لازم است به شهرهای همجوار برویم؟
 
به هر حال لمس بدن نامحرم حرام است و نگاه به آن قسمت‌هایی که باید پوشانده شود حرام است. خانم هم اگر بیمار باشد بدون مجوز شرعی نمی‌تواند خودش را در معرض نگاه یا لمس حرام قرار دهد؛ مثلاً اگر در آن طرف شهر و یا در شهرهای همجوار، پزشک متخصصی هست و ایشان هم بیماریش شدید نیست و از نظر مالی نیز برایش امکان دارد و به‌طور معمول هزینه‌اش را دارد و امکان مراجعه هم هست، این‌چنین شخصی نمی‌تواند مرتکب فعل حرام شود.
 
۱۲. گرفتن نبض و یا دیدن چشم و گوش و دهان و دندان خانم‌ها توسط پزشک مرد اشکال دارد؟
 
گوش ازجمله قسمت‌هایی است که خانم باید از نگاه نامحرم بپوشاند؛ بنابراین اگر مجوزی ندارد، مراجعه به پزشک غیرهمجنس جایز نیست اما اگر اضطرار باشد (پزشک همجنس موجود نباشد) اشکالی ندارد.
 
درباره‌ی معاینه‌ی دهان و دندان و چشم هم بنابر احتیاط واجب پزشک غیرهمجنس برای معاینه و معالجه نگاه نکند ولی اگر پزشک همجنسی وجود ندارد باز هم مثل سایر موارد اشکالی ندارد.
 
درباره‌ی گرفتن نبض هم اگر از روی لباس باشد یا پزشک دستکش داشته باشد و مفسده‌ای وجود نداشته باشد، اشکالی ندارد. اما اگر پزشک دستکش ندارد و از روی لباس هم نیست و بدن خانم لمس می‌شود، این کار جایز نیست مگر در صورت اضطرار.
 
۱۳. چه نوع پوششی از حیث رنگ، جنس و نوع برای خانم‌ها در مقابل نامحرم اشکال دارد؟
 
به‌طورکلی اگر لباس به‌گونه‌ای باشد که فرد را در نگاه دیگران انگشت‌نما نموده و یا جلب توجه نامحرم کند -حتی در کیفیت پوشیدن- پوشیدن آن جایز نیست. در پوشش بیرون شرایطی برای لباس گفته‌اند:
 
اینکه بدن را به مقدار کامل بپوشاند، خیلی نازک نبوده و بدن‌نما نباشد، از نظر حجم طوری باشد که برجستگی‌ها و برآمدگی‌های بدن را بپوشاند، خیلی تنگ و چسبان نباشد و همچنین این لباس مروج فرهنگ ابتذال و یا فرهنگ دشمنان نباشد. یعنی خودتان استقلال داشته باشید.
 
۱۴. آیا استفاده از چادر براق و رنگارنگ در برابر نامحرم اشکال دارد؟
 
نه، اشکالی ندارد مگر اینکه به‌گونه‌ای باشد که جلب توجه نامحرم کند یا در حدی است که فرد انگشت‌نما می‌شود.
 
۱۵. در استفاده از لباس‌های تنگ و چسبان چه معیارهایی باید رعایت شود؟
 
به‌طورکلی لباس نباید به‌قدری چسبان باشد که حجم و هندسه‌ی بدن مشخص شده و یا موجب جلب توجه نامحرم یا انگشت‌نما شدن شود.
 
۱۶. آیا پوشیدن جوراب نازک برای خانم¬‌ها به‌طوری‌که پا در مقابل نامحرم مشخص باشد جایز است؟
 
از جمله شرایط پوشش و لباس این است که بدن¬‌نما و نازک نباشد که پوست بدن پیدا باشد. بنابراین پا باید از نگاه نامحرم پوشانده شود، اگر خانمی جوراب نازک بپوشد که پا دیده شود، حجابش کامل نیست و جوراب باید در حدی باشد که پا پیدا نباشد.
 
۱۷. خانم هایی که موی بلند دارند و موی خود را در زیر روسی یا چادر در پشت سرشان می¬‌بندند به‌گونه‌ای‌که یک برآمدگی زیر روسری یا چادر ایجاد می¬‌شود، این مسئله شرعاً چه حکمی دارد؟
 
اگر این وضع به‌گونه ای باشد که جلب توجه نامحرم ¬کند یا خانم انگشت‌نما شود و شکل و شمایل خاصی پیدا کند حرام است اما اگر در آن حد نباشد اشکالی ندارد.
 
۱۸. پوشیدن کفش¬‌های پاشنه‌بلند برای بانوان چه حکمی دارد؟
 
اگر موجب جلب توجه نامحرم شود یا خانم انگشت¬‌نما می¬شود جایز نیست اما اگر در آن حد نباشد اشکالی ندارد.
 
۱۹. پوشیدن تی¬‌شرت¬‌های کوتاه برای پسران و مردان به‌نحوی که بخشی از بدن در معرض دید قرار می¬‌گیرد چه حکمی دارد؟
 
به‌طورکلی اگر انسان لباسی بپوشد که مثلاً کوتاه است یا قسمتی از بدن پیدا است یا شکل و شمایل خاصی دارد و جلب توجه می¬‌کند و ممکن است انگشت‌نما شود و مردم بگویند این چه وضعیت و لباسی است، اگر در آن حد باشد حرام است.
 
۲۰. پوشش دختر در مقابل خواستگار چگونه باید باشد؟
 
دختری که هنوز عقدش با پسری که به خواستگاری او آمده خوانده نشده -ولو انگشتر هم آورده باشند- بنا بر حکم اولی نامحرم هستند و حدود و ثغور شرعی در رابطه با حجاب، نگاه و حتی صحبت باید رعایت شود، اما یک استثنائی وجود دارد؛ زمانی که خواستگار آمده، همه‌ی صحبت¬‌ها شده و توافق صورت گرفته، فقط مانده که پسر نامزدش را خوب ببیند که آیا کاملاً مورد پسند است یا خیر؛ گفته‌اند یک نگاه به مو و اینها اشکالی ندارد آن هم احتیاط این است که لباس توری داشته باشد و از روی آن ببیند اما این بدان معنا نیست که هر روز خواست صبح و شب راه بیفتد دخترها را ببیند بعد راجع به شرایط صحبت بکند.
 
۲۱. آیا دختربچه‌ها را قبل از رسیدن به سن بلوغ باید ملزم به رعایت حجاب کرد؟
 
کودک قبل از سن بلوغ تکلیف ندارد، ولی از نظر تربیتی اگر در معرض نگاه نامحرم است، باید تا حدودی حجاب را رعایت کند. این کار وظیفه‌ی پدر و مادر یا سرپرست کودک است. اما زمانی این کار واجب است که رعایت نکردن حجاب برای کودک مفسده¬ داشته باشد یا در معرض نگاه حرام قرار گیرد یا خوف این باشد که اگر الان حجاب را رعایت نکند در آینده بی¬‌حجاب بار می¬‌آید و حجاب را مراعات نمی¬‌کند؛ در این صورت حجاب لازم است و در غیر این صورت خیر.
 
۲۲. بعضاً دیده می¬¬‌شود بعضی از فروشگاه¬‌ها یا شرکت¬‌ها برای جذب مشتری از دختران و زنان کارمند می‌خواهند نوع خاصی از آرایش و پوشش را داشته باشند که حدود شرعی در آن رعایت نمی¬‌شود. درآمدی که شرط به دست آمدنش قبول انجام چنین چیزی باشد برای دو طرف کارفرما و کارمند چه حکمی دارد؟
 
نه کارمند مجاز است اینجا دستور کارفرما را اطاعت کند و حجاب را رعایت نکند یا در مقابل نامحرم با آرایش ظاهر شود، نه کارفرما شرعاً مجاز است و چنین حقی دارد که چنین دستوری دهد؛ اگر هم دستور داد آنها نمی¬‌توانند اطاعت کنند و لذا اگر اطاعت کرده و حجاب را رعایت نکردند یا در مقابل نامحرم با آرایش حاضر شدند، کار حرامی مرتکب شده‌اند. اما درآمدشان، اگر کاری که انجام می¬‌دهند و شغلشان خلاف نباشد و کالایی که می¬‌فروشند فروش آن کالا اشکالی نداشته باشد، درآمد و مزدی که می¬‌گیرند حلال است. اما اقدام او به آرایش کردن یا اجبار کردن کارمندان به آرایش کردن، کار خلافی است و شایسته نیست که انسان درآمدی کسب کند که در طریق آن، کار حرام مرتکب می‌شود.
 
۲۳. دختری در بیرون از منزل چادری است و حجاب کامل دارد اما در داخل منزل و در مقابل نامحرم¬‌های فامیل لباس‌هایی می-‌پوشد که حجابش کامل نیست یا حجم بدنش مشخص است. حکم این کار چیست و آیا تفاوتی بین نامحرم¬‌های فامیل و غریبه وجود دارد؟
 
تفاوتی بین نامحرم¬‌ها وجود ندارد و نامحرم نامحرم است؛ ممکن است در معاشرت مسائلی وجود داشته باشد؛ مثلاً اینکه یک خانم وقتی شوهر خواهرش به منزلشان می‌آید، با حفظ حجاب کامل، با او سر یک سفره می¬‌نشیند و غذا می¬‌خورد، اما با نامحرم غریبه سر یک سفره نمی‌نشیند. اما اینکه آیا محرم و نامحرم درجه¬‌بندی دارد و یکی بیشتر نامحرم است آن یکی کمتر، خیر.
 
۲۴. پوشش خانم‌ها در مقابل محارم غیر از همسر چگونه باید باشد؟
 
قسمت¬‌های خاص بدن باید پوشیده باشد و نگاه به غیر آن قسمت‌ها اشکال ندارد. ولی گاهی همان‌جا هم حکم ثانوی بار می¬‌شود؛ زمانی که خانمی در معرض نگاه بد محرم خود قرار ¬بگیرد یا احتمال ¬دهد که محرمش نگاه بد دارد یا برای او تحریک‌آمیز باشد یا از نظر تربیتی مشکلی وجود داشته باشد باید آن مواضع را هم بپوشاند.
 
۲۵. مصداق آرایش چیست؟
 
مصداق آرایش را باید عرف تعیین کند؛ یعنی عموم مردم -افرادی که در محل زندگی شخص هستند- اگر کاری را آرایش بدانند و خانم آن آرایش را داشته باشد باید از نگاه نامحرم بپوشاند. مثلاً کرم ساده و معمولی را کسی آرایش نمی¬‌گوید.
 
۲۶. منظور از عرف در بحث آرایش و زینت، عرف متشرعین است یا عرف کوچه و خیابان؟
 
سؤال کردند این عرف چه کسانی هستند؟ متدین¬‌ها هستند یا مردم عادی؟ جواب این است که همه‌ی مردم هستند، آنهایی که آرایش را تشخیص می¬‌دهند -ولو متشرع هم نباشند ولی آرایش را می‌شناسند- اگر بگویند این کار آرایش است، آرایش محسوب شده و در غیر این صورت آرایش نیست.
 
۲۷. آرایش کردن زنان و ظاهر شدن در مقابل نامحرم چه حکمی دارد؟
 
اگر خانمی آرایش داشته باشد، باید آرایشش را از نگاه نامحرم بپوشاند. اگر او آرایش کند به قصد اینکه نامحرم ببیند، این کار حرام است؛ اگر عمداً در نگاه نامحرم چهره‌ی آرایش‌شده‌اش را نپوشاند آن نیز حرام است؛ مواردی هم که در بحث پوشش خانم‌ها استثنا شده (گردی صورت و دست¬‌ها تا مچ) در صورتی است که آرایش و زینتی نداشته باشند.
 
۲۸. کاشت ناخن و مژه‌ی مصنوعی چه حکمی دارد و تکلیف چنین افرادی نسبت به وضو و غسل چیست؟
 
اگر این کار در وقت نماز صورت نمی‌گیرد و شخص می¬‌داند که برداشتن مانع بعداً مشکل است، بهتر است این کار را نکند. ولی اگر این کار را انجام داده است، حال وقت نماز شده و می¬‌خواهد نماز بخواند و به وضو یا غسل احتیاج دارد؛ در این وضعیت باید این مانع را برطرف کند، فرقی هم نمی¬‌کند ناخن کاشته باشد یا مژه‌ی مصنوعی، ولو اینکه این برطرف کردن با صرف وقت یا هزینه یا کمک گرفتن از دیگران ممکن بشود، به هر حال باید این مانع را برطرف کند زیرا وجود این مانع نمی‌گذارد آب به مژه¬‌های اصلی و پوست برسد.
 
اما اگر متوجه ¬شود وقت نماز دارد می¬‌گذرد و فرصت برداشتن این مانع نیست یا هزینه‌ی بسیار بالایی لازم است که الان این هزینه را ندارد یا برداشتنش بسیار دشوار و سخت است و نتواند بردارد، آن وقت تکلیف و وظیفه عوض می¬‌شود؛ به این معنا که چون مانع وجود دارد باید وضو و غسل جبیره انجام دهد و نمازش را بخواند.
 
۲۹. حکم استفاده از لوازم آرایشی و انواع کرم¬‌ها و لاک چیست و تکلیف وضو و غسل کسی که استفاده کرده است چه می-‌باشد؟
 
آراستگی و آرایش کردن برای خانم¬ در صورتی که نخواهد در نگاه نامحرم ظاهر شود، برای شوهر یا حضور در مجلس زنانه¬ که هیچ مرد نامحرمی وجود ندارد اشکالی ندارد؛ اما اگر خدای ناکرده این آرایش برای نامحرم باشد یا می¬‌داند در معرض نگاه نامحرم قرار می¬¬‌گیرد، آرایش کردن برای نامحرم حرام است.
 
حالا اگر شخص آرایش کرده باشد، تکلیفش برای وضو و غسل چیست؟ اگر آرایش در حدی است که آب به پوست نمی‌رسد حتماً باید آن را برطرف کند اما اگر وضعیتی دارد که نمی¬‌تواند آرایش را برطرف کند، مثلاً وقت نماز می¬‌گذرد یا اینکه اینها الان برطرف نمی¬¬‌شود یا خیلی سخت است و یا موادی لازم دارد که الان در دسترس نیست یا هزینه¬‌اش را ندارد، در این وضعیت از باب ناچاری تکلیف عوض می¬‌شود و با همان وضعیت وضو می¬‌گیرد یا غسل می¬‌کند و حکم وضو و غسل جبیره را پیدا می‌کند.
 
۳۰. استفاده از عطر و ادکلن برای خانم¬‌ها چه حکمی دارد؟
 
استفاده از عطر و ادکلن اگر برای شوهر یا حضور در مجلس زنانه یا در جمع  محرم‌ها باشد اشکالی ندارد اما عطر و ادکلنی که موجب توجه نامحرم شود یا ممکن است نامحرم استشمام ¬کند و تحریک شود حرام است.
 
۳۱. حکم استفاده از لوازم آرایشی که بعضاً مضر هستند چیست؟
 
اگر ضرر قابل توجه داشته باشند، استفاده از آنها حرام است؛ ممکن است برخی آرایش¬‌ها سوزش یا درد مختصری داشته باشد ولی ضرر معتنابهی نداشته باشد، که اشکالی ندارد.
 
به هر حال تشخیص با خود مکلف است یا به تشخیص متخصص اعتماد کنند. ممکن است کسی بیماری پوستی داشته باشد و استفاده از یک نوع لوازم آرایش برای او مضر باشد نه برای افراد دیگر که در این صورت استفاده از آن برای او حرام است.
 
۳۲. تتو کردن ابرو و سایر اعضای بدن چه حکمی دارد و وظیفه‌ی مکلف نسبت به وضو و غسل چیست؟
 
تتو کردن اگر برای بدن ضرر قابل توجهی داشته باشد یا تصاویر مستهجن یا مطالب باطلی را بر بدن تتو کنند جایز نیست؛ اما اگر برای بدن ضرری نداشته باشد و مطالبی که نوشته شده، مطالب یا نماهای حرامی نباشد و مفسده¬‌ی دیگری بر این کار مترتب نشود اصلش اشکالی ندارد؛ اگرچه مستحب و پسندیده هم نیست.
 
تتو کردن همچنین نسبت به وضو و غسل -آن چیزی که امروزه متداول است در تتو کردن که جوهر زیر پوست می‌رود- مانع نیست و وضو و غسل فرد اشکالی ندارد.
 
اما حکم تتو کردن از جهت دیگر این است که اگر خانمی ابرو یا دستش را تتو کرده و آرایش محسوب شود ولو آرایش ساده، باید از نگاه نامحرم بپوشاند.
 
۳۳. آیا اپیلاسیون بدن جایز است؟
 
اپیلاسیون با لحاظ دو شرط جایز است:
اول اینکه این کار ضرری نداشته باشد. اگرچه این برمی¬‌گردد به تشخیص خود مکلف یا متخصصان؛
دوم اینکه مستلزم کار حرامی نباشد؛ یعنی نگاه یا لمس حرام در بین نباشد.
 
اما اگر ضرر داشته باشد یا مستلزم کار حرامی مثل لمس و نظر حرام باشد جایز نیست.
 
۳۴. آیا بلند بودن ناخن خانم¬‌ها جایز است؟ آیا زینت محسوب می¬‌شود و از نگاه نامحرم باید پوشانده شود؟
 
بلند بودن ناخن خانم¬‌ها اشکال ندارد اما به شرط اینکه غیرمتعارف نباشد که انگشت‌نما شوند؛ به هر حال اگر زینت محسوب شود باید از نگاه نامحرم بپوشانند.
 
۳۵. حکم پوشش برای ابروی برداشته‌شده یا رنگ‌شده‌ی خانم¬‌ها چیست؟
 
اگر در حدی است که عرفاً می¬‌گویند آرایش یا رنگ کرده و یا ابرو برداشته باید از نگاه نامحرم بپوشاند، اما اگر نه مختصر است که عرفاً نمی-‌گویند آرایش کرده، پوشاندنش واجب نیست.
 
۳۶. حکم استفاده از موی مصنوعی توسط خانم¬‌ها و نمایش دادن آن به نامحرم چیست؟
 
اصل استفاده از موی مصنوعی اگر مانع وضو نباشد و مفسده¬ نداشته باشد اشکال ندارد اما بنا بر احتیاط واجب باید از نگاه نامحرم پوشانده شود.
 
۳۷. حکم تراشیدن ریش یا قسمت¬‌هایی از گونه یا ریش پروفسوری چیست؟
 
تراشیدن با تیغ یا وسایل و ماشین¬‌هایی که مثل آن می¬‌تراشند بنا بر احتیاط جایز نیست اما اصلاح گونه¬‌ها و زیر گلو اشکالی ندارد و ریش به اصطلاح پروفسوری بنابر احتیاط جایز نیست.
 
۳۸. آیا از نظر شرعی فرقی بین آرایش کم و زیاد وجود دارد؟
 
فرقی بین آرایش کم و زیاد نیست اگر خانم کاری کرده که عرفاً می¬‌گویند آرایش کرده مثلاً ابروها یا چشم را مداد کشیده یا رژ لب زده است و مقابل نامحرم نپوشانده است حرام است. اما اگر در حدی نیست که عرفاً بگویند آرایش کرده مثلاً کرمی زده و کمی زیباتر شده است پوشاندنش از نگاه نامحرم واجب نیست.
 
۳۹. برخی بانوان پلک پایین را با مداد سیاه می¬‌کنند؛ آیا این کار برای وضو مشکل ایجاد می¬‌کند؟
 
اگر جرم داشته باشد در حدی که روی پوست را گرفته و مانع رسیدن آب شود یا در حدی است که شک دارد مانع است یا نه، باید برطرف کند تا مطمئن شود چیزی روی پوست نیست اما اگر صرفاً رنگ است و مانع جرمی نیست اشکالی ندارد.
 
۴۰. آیا محو کردن لک¬‌های پوست با کرم¬‌های آرایشی و حضور با این حد از آرایش در جایی که نامحرم حضور دارد اشکال دارد؟
 
اگر صرفاً لک¬‌های صورت را برطرف کند یا کرمی زده و صورتش کمی شفاف شده است یا مثلاً کرم ضدآفتاب یا سفیدکننده زده اما در حدی نیست که بگویند آرایش کرده است، پوشاندنش از نگاه نامحرم واجب نیست اما اگر بیش از این مقدار است که می¬‌گویند آرایش کرده ولو آرایش کم باشد باید از نگاه نامحرم بپوشاند.
 
۴۱. برخی از خانم¬‌ها خط چشم و خط لب را تتو می¬‌کنند. آیا پوشاندن صورت با این وضعیت از نگاه نامحرم واجب است؟
 
به هر حال اگر کاری انجام دهد که بگویند آرایش کرده باید از نگاه نامحرم بپوشاند.
 
۴۲. اخیراً رایج شده است که برخی پسران و مردان ابرو برمی¬‌دارند؛ آیا این کار اشکال دارد؟
 
به‌طورکلی آرایش زنانه برای مردان و آرایش مردانه برای زنان حرام است. از نظر اسلام آن شخصیت و تشخص مردانه برای مردان باید حفظ شود و آن شخصیت زنانه هم برای زنان؛ همچنان‌که گفته‌اند لباس خاص خانم‌ها را آقایان نپوشند و لباس خاص مردان را زنان نپوشند مگر برای یک غرض عقلایی مثلاً  اجرای فیلم یا نمایش.
 
۴۳. چه زینت‌¬، آرایش و زیورآلاتی برای مردان حرام است؟
 
آرایشی که متناسب با مردان باشد، جلف و سبک نباشد که فرد انگشت‌نما شود، اشکالی ندارد اما اگر مثل برخی که موی سرشان را به‌گونه‌-ای ماشین می‌کنند که در جامعه انگشت‌نما می¬‌شوند و همه نگاه می¬‌کنند که این چه شکلی است، حرام است.
 
از نظر زیورآلات طبق حکم کلی استفاده‌ی طلا برای مردان حرام است؛ حال انگشتر، حلقه یا گردنبند باشد، مربوط به دامادی باشد یا غیر از آن، یک بار بپوشد یا ده بار، کلاً طلا برای مردان حرام است از هر نوعی که باشد؛ چه طلای سفید باشد چه طلای زرد و در نماز هم اگر مرد زیور طلا داشته باشد مثلاً گردنبند، حلقه، انگشتر یا... نمازش باطل است.
 
در مورد طلای سفید، اگر چیزی که طلای سفید نامیده می‌شود همان طلای زرد است که بر اثر مخلوط کردن ماده‌ای، رنگ آن سفید شده، حرام است ولی اگر عنصر طلا در آن به قدری کم است که عرفاً به آن طلا نمی‌گویند مانع ندارد و پلاتین نیز اشکال ندارد. 
ادامه مطلب ...